هو المصور
پس از پایان اخراجیها
2 انتقادها بیشتر شد مخصوصاً که این بار اسرا هم به آن اضافه شدند . اما باز هم
کارگردان تاکید بر بی عیب بودن فیلمش داشت و هر جا که انتقادی میشد خودش را سریع
برای جواب دادن میرساند ، گاهی هم یادداشتهایش توجهها را به خود جلب میکرد .
حوادث سال 88 این بهانه
را به کارگردان داد تا فیلم سومش را بر اساس سیاست بسازد تا حرف مردم را بزند ،
این بار هم کارگردان از تجربیاتش استفاده خوبی کرد و حواشی پشت صحنه ، نظرها را به
خودش جلب کرد . فیلم بار دیگر در نوروز اکران شد ، اما این بار طعمش سیاسی بود و
صدای تحریم و نسخه قاچاق فیلم به گوش میرسید .
فیلم در فروش موفق شد تا باز هم کارگردان در جواب منتقدان از مخاطبان بگوید .
فیلم در واقع یک نمایش
تلویزیونی بود که زندگی رزمندگان را بازسازی و خاطره گویی میکرد .
پس از حدود بیست سال گرینف تنها بدون منزل شده بود و همان افکارش را بدون تحول
ادامه میداد و از آن نان هم میخورد .
کار به جایی رسیده بود که او خودش را جای مجید نشان میداد . زمانی که بایرام و
بیژن به صحنه فیلم برداری او آمدند به جز گفتن سرنوشتی کوتاه از بقیه دوستانشان
چیز دیگری نگفتند و خبری از فلش بک یا تکنیکهای دیگری برای گذر بیست ساله نبود و متلکهایی
نصیب او کردند .
اصل داستان به جایی بر میگشت که گرینف میخواست از این برنامه و سابقه جنگش برای
تبلیغات در انتخابات استفاده کند و در این
راه تمام تلاشش را میکرد .
نمایش جدلها و بحثهای
انتخاباتی تنها برای انگاره سازی با واقعیت بود وگرنه چیزی را به داستان اضافه نمیکرد و
شبیه سازی در کلمات برای نامزدان تنها برای یادآوری آن زمان و تا حدودی قیاس با
چهره اصلی صورت گرفت . بیشتر صحنههای فیلم صرف شبیه سازی با آن زمان شده بود . نمایش
صحنه های شلوغ و کارناوالها باعث گمشدن صدای بازیگران در میان همهمه میشد ،
شلوغی که ذهن بیننده را آشفته میکرد .
از طرف دیگر در فیلم آقازادهها
به نمایش در آمدند تا گفته شود که بین آنها خوب و بد وجود دارد ولی مسئله اینجاست
که آقازاده خوب در این فیلم در دانشگاهست و آقازاده بد در توسط پلیس دستگیر میشود
تا پسر ناخلف گرینف برایش دردسر تازه بیافریند .
در فیلم دوباره حاجی و
رسول حضوری کوتاه داشتند و همچون گذشته به اصول خود پایبند ماندند . ولی بار دیگر کارگردان
قصه فیلم قبلش را زیر سوال ببرد و یک علامت سوال برای بیننده ایجاد کرد که چطور اینها
از استخبارات سالم برگشتند ؟
از طرفی فرمانده سابق
که در بستر بیماریست با دخترش که توسط بیژن نجات یافته بود دچار تضاد فکری است ، البته این تضاد فقط توسط دیالوگی که بین این دو برقرار میشود مشخص میشود و تنها
با فرستادن پدرش به بیمارستان میفهمد که اشتباه کرده است .
در بیشتر صحنهها برای
خندیدن باید به رفتارهای طرف مقابل و کلامش خندید تا به موقعیتها و تنها مشکلش این
است که دلیلی برای خندیدن وجود ندارد و بیشتر مشکلاتی که مطرح میشود تأسف آور است
.
تنها صحنهای که موقعیت و کلام طنز دارد ، کلیپ تبلیغاتی خر سواری بیژن و بایرام
است .
صحنههایی مثل آواز
خوانی کاندیدها ، گفتگوی جانبازان با برنامه تلویزیونی ، آقای مجری و صحنههایی که
تجمع مردم را نشان میدهد ، باعث نمیشود تا بیننده به فکر فرو برود .
پایان فیلم هم به رسم دو
فیلم قبلی با آهنگ پایان یافت فقط این بار تصاویری از جانبازان که همصدایی میکردند
به آن اضافه شد .از همه مهمتر نمایش
زیاد اطلاعات است که باعث میشود تا بیننده در بمباران اطلاعات قرار بگیرد و قبل
از آنکه مسئله قبلی را در ذهنش تحلیل کند ، اطلاعات جدیدی به او داده میشود .
از هم گسیختگی این متن به
خاطر جدا بودن داستان از هم و نبودن بر یک خط اصلی داستانی است . تنها چیزی که موفقیت
فیلم را مشخص میکند ، گذر زمان است و باید دید که در آینده هم از فیلم استقبال میشود
و چقدر در یاد و خاطر مخاطبینش باقی میماند .
نوشته شده توسط سید محمد حسین منصوری (seyed68)