هو المصور
پس از اخراجیها 1 ،
کارگردان با استفاده از تجربههایش در حوزه مطبوعات بار دیگر اندیشههایش را دست
مایه منتقدین و اصحاب رسانه کرد و با پاسخهایی که گاهاً جنجالی بود باعث شد تا
این فیلم از یاد مردم خارج نشود .
مدتی بعد هم تصاویر پشت
صحنه اخراجیها 2 منتشر شد و خبرهایی از صحنه فوتبال و آسایشگاه به گوش رسید ؛ زمان اکران اکثر افرادی که فیلم قبلی را دیده بودند برای دیدن قسمت دوم اولین
دنباله دار سینمای ایران به سینماها رفتند ، اما این بار عکسالعملها متفاوت شد.
داستان از اینجا شروع میشد که باز هم در این فیلم رویدادهایی به تصویر کشیده شده
بود که در واقعیت بودن آن شک وجود داشت .
اگر یادتان باشد در
تحلیل اخراجیها 1 گفتم که پایان فیلم تحول شخصیتها را به ما نشان میداد اما در سکانسهای
شروع فیلم دوم دیگر خبری از این تحول نیست ، هنگام محاصره سنگر توسط نیروهای عراقی حاجی گرینف باز هم بر اصول فکری قبلی خود اصرار
میورزد و افراد مجید هم که با شهادت رئیسشان ، بدون پیشرو مادهاند باز هم رفتارهای
قبل از اعزام خود را بروز میدهند ، گویی همه شب شهادت مجید را فراموش کردهاند .
زمانی که به اسارت
گرفته میشوند و میخواهند اسمهایشان را ثبت کنند ، صحنههای اتفاق میافتد که
خنده دار است اما باز هم خبری از تحول نیست ، گویی تحول فدای طنز شده است .
زمانی که اسرا وارد
آسایشگاه میشوند باز هم همه چیز خنده دار میشود و صحنههایی مثل تونل وحشت و
شکنجه در لا به لای آن گم میشود اما چیزی که کارگردان زیاد علاقه دارد به نمایش
بگذارد مسئله وطن فروشی و فراموشی اصولی است که افراد برای آن وارد جنگ شدهاند . صحنههایی
مثل علاقه اسرا قدیمی به خواندن سرودهای دسته جمعی و فروختن افراد به سیگار ،
البته در اینجا سیگار فراوان است و کار به جایی میرسد که باران سیگار هم میبارد
.
در این فیلم انگار باز
هم جای مجید خالی ست کسی که حرف آخر را بزند و نفوذ و قدرتش مانع برخی کارها شود ،
خلائی که توسط رسول بر طرف میشود .
اولین انگ وطن فروشی به
یک اسیر مسیحی میخورد ، چرا کارگردان این شبه را برای کسی ایجاد کرد که از مذهب
دیگر است ؟
چیزی که آسایشگاه را
باور پذیر نمیکند اتفاقاتی است که بیننده را دچار پرسشهایی میکند که جوابش را
در فیلم پیدا نمیکند ؛ صحنههایی مثل جنگ دمپایی یا علاقه برای خوشگذرانی توسط
برخی از قدیمیها ،
معلوم نیست چرا اسرای قبلی ارزشهایشان را فراموش کردهاند ،
چرا چند نفر به خاطر سیگار آدم فروشی میکنند ،
چرا تصویری از سختیهایشان دیده نمیشود بجز
اتاق بهداری که کارگردان با نمایش آن قصد دارد کمی جبران کند اما با تمرکز زیاد بر
تلخی موفق نمیشود .
از طرفی خانوادههای
اسرا به سفر زیارتی میروند که هواپیمایشان توسط عوامل ضد انقلاب ربوده میشود ،
اتفاقی که کارگردان میگوید مستند است و از طرفی خیلیها این را قبول ندارند .
در هواپیما فردی آدم
ربایی میکند که میخواهد آزادی را به ارمغان بیاورد و کارگردان با نمایش مردی
عصبی ، وطن فروش و بی غیرت میخواهد به بیننده جریانی را نشان بدهد که سالهاست با
ملت و دولت مشکل دارد ولی تقریباً شکست خورده است .
حضور اینها هم در عراق فقط صحنههایی را به وجود میآورد که خنده دار است ( مثل
تماشای فوتبال و لا خواهر ...) تنها زمانی که برای ثبت نام توسط صلیب سرخ به
آسایشگاه میآیند چند لحظه خوب به وجود میآید .
مسئله دیگر خواست عراقیها
برای خواندن سرود و مسابقه فوتبال است که باز هم
گرینف توهم میزند و در رویایش تیم عراقی را فیتیله پیچ میکند و با ضربهای
سرکش عکس صدام را سوراخ میکند اما مشکل اینجاست که هدف کارگردان از نمایش این مسابقه
چه بوده است ، یعنی باز هم برای خندیدن ؟
صحنههای پایانی فیلم ایرانیها
قرار است با قبول درخواست عراقی ها سرود بخوانند تا اسمشان در لیست ثبت شود ،
سرودی که به جای شنیدن واویلا لیلی ، ای ایران را طنین انداز میکند ، اینجا
کارگردان آهنگی را انتخاب کرده که در ذهن مردم سرودی حماسهای است تا بار دیگر فیلمش را با
موسیقی به پایان ببرد و همزمان حاجی و رسول عاقبت به خیر شده به استخبارات برده میشوند
، جایی که در فیم گفته می شود کسی زنده بر نمیگردد .
اما در این پایان دیگر
خبری از تحول نیست ، انگار دوران دورهمی آغاز شده است .
نوشته شده توسط سید محمد حسین منصوری (seyed68)