• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 1648)
دوشنبه 28/6/1390 - 15:11 -0 تشکر 367591
عاشقتم پدر

 سلامبهمگی                                                   به نام خدای عاشقانه ها

 

دوستان پس از خواندن این خاطره خواهشمندم اگر شما نیز خاطره ای دارید که در آن حس کرده اید که چقدر عاشق پدرتان هستید بازگو نمایید. و خوب است اینطور شروع کنید: عاشقتم پدر...

 

عاشقتم پدر! حتی وقتی در حالی که سخت گرم انجمن های تبیان هستم، می آیی کنارم می نشینی و شروع می کنی به صحبت درباره ی حیدربابا و شهریار...آن وقت صفحه مباحثه باز و مانیتور روشن برمی گردم به طرفت نگاهت می کنم...

خیال می کنم الان است که صحبتت به پایان  برسد...ولی نه...

در دلم غوغا می شود...سخت در فکر بحث های تبیان...و تو در چشمانم زل زده، حرف خویشتن می زنی...

...لحظه ی انتخاب...

عاشقتم پدر...و این را وقتی به چشمانت زل زده ام و تلاش می کنم حرف هایت را گوش بدهم (در کمال مشغله ذهنی) می فهمم...

قلبم تپش می گیرد...

خدای من...چند بار اتفاق افتاده که تو مشتاق گفتگو با من باشی و من آن قدر گرم اینترنت بوده ام که حتی سرم را بلند نکرده ام ببینم در نگاه پدرانه ات چه عشق بی ریایی نهفته است؟

...شروع می کنی از حیدر بابا گفتن و تفسیر حالات عاطفی شهریار...خدا پدر استاد شهریار را بیامرزد...روحش شاد(!)...

چند کلمه می گویم تا ثابت کنم فکرم مطلقا پیش توست...بحث کشیده می شود به رابطه ی طراحی اشعار نو با آهنگسازی نوین...

گویی دوباره عاشقت می شوم...

همه ی بحث ها و دوستانم فدای تو باد!

باز هم انتخاب...می گویی اصلا در گوگل جستجو کن  ترجمه فارسی حیدربابا را!

با اکراه؟ هرگز! ژست مشتاقانه می گیرم...صفحه تبیان را پایین می آورم و برایت جستجو می کنم...

هزاران مباحثه دینی و اعتقادی و فرهنگی هیچ، اگر لحظه ای در دلم بیاید که ای کاش زودتر خلاص شوم...که لحظه ای رابطه ی الهی پدر و دختریمان را لکه دار کنم...

برایت پیدا می کنم وبلاگی را...راضی نمی شوی و می گویی اصلا بلندشو خودم بهتر از این پیدا می کنم این کاره نیستی دختر!...

باز هم انتخاب...

قربانت بروم پدر! تمام لحظه های شخصی ام فدای یک خواسته ی کوچک تو باد!

بر فرض که حتی مرا از فعالیت مجازی محروم کنی...خدا مرا ببخشد اگر طلبکار باشم...اگر فرمان بدهی هر چند از روی بی انصافی، و من فرمانت را با ماشین غرور و هوس هایم زیر بگیرم!

عاشقتم پدر! حتی وقتی رایانه را از من می ربایی(!) و می نشینی مدت ها به حیدربابا خواندن پشت رایانه....و انگار نه انگار که من در اوج مباحثات داغ انجمن ها غرق بودم...

عاشقتم چون پدرم هستی برای همیشه...نه برای وقتی که رفاه و امکانات و وسایل و شرایط مطلوب برایم فراهم می کنی...

نه فقط وقتی من می شوم ناطق و تو گوش می سپاری و لبخند می زنی و تاییدم می کنی...

نه فقط وقتی با هم فوتبال تماشا می کنیم و کری می خوانیم و شوخی های شیرین می کنی...

نه فقط وقتی داستان و نوشته ام را برایت می خوانم و گوش میدهی و تعریف و تمجید می کنی و...

نه فقط وقتی سرعت اینترنتمان را بالاتر می بری و مانیتور  پیشرفته تر می خری...

نه فقط وقتی قربان صدقه ام می روی و در آغوشم می گیری و مثل طفولیت لوسم می کنی...

حتی وقتی غرق اینترنتم و شروع می کنی مرا بمباران نصیحت کردن و روضه ی ترک اعتیاد می خوانی برایم و بعد اولتیماتوم می دهی: نت مطلقا ممنوع! دانشگاه دارد شروع میشود! و من کمی تبیان برایت می گویم و میگویی بعدتر: این را هم به مبحثت اضافه کن که...!

پدر!

عاشقتم

برای همیشه!

حتی وقتی بعد از کارت فراموش کرده ای که صفحه ی من باز بود و تو اینترنت را قطع کرده ای!!

 

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


دوشنبه 28/6/1390 - 15:34 - 0 تشکر 367602

پدرم!

تو پیامبر خدایی از برای من،

تو وصی خدایی در دنیای من،

اطاعتت می کنم...

محب ات می شوم،

تا عاشق شوم.




یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


دوشنبه 28/6/1390 - 23:37 - 0 تشکر 367856

بسم رب المهدی

خیلی قشنگ نوشتید.
بیشتر تحت تاثیر این جمله قرار گرفتم که: عاشقتم چون پدرم هستی برای همیشه

نه فقط زمانی که حس میکنم میتونم بهت تکیه کنم یا نیازی رو برام رفع کنی
بلکه زمانی که تفکر مسئولیت پدر داری، تمام دنیا را در نظرم بی ارزش میکنه و چقدر شیرین است لحظه ای که بر دستانت بوسه میزنم
که بدانی با تمام اذیتهای وجودیم که برایت داشته ام ، متواضعانه دوستت دارم.

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
سه شنبه 29/6/1390 - 11:38 - 0 تشکر 367988

سلام
خیلی زیبا بود
راستش برا منم خیلی پیش اومده که دارم روی یه مبحثی توی تبیان یا شبکه دارم تمرکز می گیرم بابام اومده نشسته کنارم و شروع به صحبت می کنه ولی خوب خداییش همیشه نت و ول کردم و به بابام گوش دادم چون واقعا بعد از یه سری اتفاقاتی که برام پیش اومد متوجه شدم که چقدر پدرم خاطرم و می خواد و مطمئن باشین هیچ کس و هیچ کس مثل پدر و مادر امون دوسمون ندارن

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

چهارشنبه 30/6/1390 - 10:39 - 0 تشکر 368306

hayat_e_tayebe گفته است :
[quote=hayat_e_tayebe;336051;367856]بسم رب المهدی

خیلی قشنگ نوشتید.
بیشتر تحت تاثیر این جمله قرار گرفتم که: عاشقتم چون پدرم هستی برای همیشه

نه فقط زمانی که حس میکنم میتونم بهت تکیه کنم یا نیازی رو برام رفع کنی
بلکه زمانی که تفکر مسئولیت پدر داری، تمام دنیا را در نظرم بی ارزش میکنه و چقدر شیرین است لحظه ای که بر دستانت بوسه میزنم
که بدانی با تمام اذیتهای وجودیم که برایت داشته ام ، متواضعانه دوستت دارم.


با سلام و تشکر بسیار...
«...چقدر شیرین است لحظه ای که بر دستانت بوسه میزنم
که بدانی با تمام اذیتهای وجودیم که برایت داشته ام ، متواضعانه دوستت دارم.»

_خیلی زیبا و عمیق بود این حس :)


یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


چهارشنبه 30/6/1390 - 10:47 - 0 تشکر 368311

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;367988]سلام
خیلی زیبا بود
راستش برا منم خیلی پیش اومده که دارم روی یه مبحثی توی تبیان یا شبکه دارم تمرکز می گیرم بابام اومده نشسته کنارم و شروع به صحبت می کنه ولی خوب خداییش همیشه نت و ول کردم و به بابام گوش دادم چون واقعا بعد از یه سری اتفاقاتی که برام پیش اومد متوجه شدم که چقدر پدرم خاطرم و می خواد و مطمئن باشین هیچ کس و هیچ کس مثل پدر و مادر امون دوسمون ندارن

سلام. متشکرم:)
مرحبا به شما
منم امیدوارم همه قبل از هر اتفاقی، خودشون با تفکر الهی ای که دارند، متوجه شوند که هیچ کس مثل پدر و مادر نسبت به آدم عشق حقیقی و واقعی نداره. و همچنین مدنظر داشتم که:
در همین لحظات و خاطرات ساده و گذرای زندگی با آنها، می تونیم به بخشی از عظمت وجودی شان پی ببریم و قدر شناسی کنیم.
احسان کردن فقط برای زمان پیری و از کار افتادگی ایشان نیست.

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.