با نام خدا و سلام
در آستانه ماه مهر و باز شدن مدرسه هستیم و امروز شعر طنزی از طریق پیامک بدستم رسید وانو دست و پا شکسته تکمیلش کردم تا خاطره ایام تحصیلمون در مقطع ابتدایی تازه بشه امیدوارم خوشتون بیاد
در ضمن دو تا تاپیک درباره روز اول مدرسه و جشن شکوفه ها در انجمن تعلیم و تربیت هست که دوستان میتونن ضمن سرزدن به وانا خاطراتشون و تجربیاتشون را هم مرقوم فرمایند.
زاغکی پاکت پیتزایی دید ......... به بغل برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی .........پژویی بود و دران روباهی
روبه پر فریب حیلت ساز ........رفت پای درخت و کرد آواز
گفت: به به چقدر زیبایی ...... خوشکلی بانمک عجب پایی
گر خوش آواز بئدی و خوشخوان............. نبودی بهتر از تو در زاغان
زاغ گفتا برو روبه زار ......... بر مرغ دگراین دام گذار
آن زمان که قالب پنیرم را ......... بربودی تو ازمن در راه
من کلاس دومی بودم ........... خام و ناپخته کودکی بودم
ولی اکنون لیسانسه می باشم ...........زاغ بالغ ؛پخته می باشم
روزی ات را خدا حواله کناد ....... جای دیگری برو دغل استاد
البته در بیت آخر دغل استاد منظور استاد دغل است!!!!!!!!!!!!!