دنباله داستان تأثیر دعاى صحیفه سجادیه بر اهل گناه
گفت: در قطار، زن در حال رقص بود و آن پنج جوان نیز در حال كوبیدن به دایره و تمبك. من شروع كردم صحیفه سجادیه را خواندم. اول آن زن متوجه صداى من شد و كم كم از رقص افتاد و سر جایش نشست. بقچهاش را باز كرد و چادر خود را درآورد و روى سرش انداخت و خود را پوشاند. از گوشههاى چشمش اشك ریخت و آن پنج نفر نیز آرام شدند. تمام كوپه آرام شد. من سرم را بلند نكردم و صحیفه را ادامه دادم. داشتم براى خودم مىخواندم و گریه مىكردم. آن خانم آرام گریه مىكرد و این پنج نفر نیز مبهوت شده بودند.
تا قطار به ایستگاهى در شهر كوچكى رسید. ظاهراً این خانم و آن پنج نفر اهل آن شهر بودند. قطار كه ایستاد، اینها گفتند: آقا سیّد! ما سنّى هستیم، تا به حال این دعا را نشنیده بودیم. این دعا را بزرگان ما ندارند، این دعا از چه كسى بود؟ این كتاب از كیست؟ به آنها گفتم: این كتاب پنجاه و چهار دعا دارد كه از وجود مبارك امام زین العابدین پسر سیدالشهداء و نوه امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیهم السلام است. گفتند: ما مىخواهیم پیاده شویم، آیا این كتاب را به ما مىدهید؟ گفت: من بازار گرمى كردم و گفتم: این كتاب براى من خیلى قیمت دارد و نمىتوانم آن را از دست بدهم، اگر به شما بدهم، دوباره از كجا بروم بخرم؟ اینها التماس كردن كه این كتاب را به ما بده. بالاخره كتاب را به آنها دادم. قطار ترمز كرد، آنها اثاث خود را برداشتند و با چشم گریان پیاده شدند و رفتند.
عمر سراسر رنج امام سجاد علیه السلام
از مجموع این پنجاه و چهار دعا، یك جملهاش را براى شما مىگویم كه خیلى عجیب است، به خصوص قسمت دومش كه وجود مبارك امام زین العابدین علیه السلام به پروردگار عرض مىكند. قبلًا به شما بگویم كه امام زین العابدین علیه السلام از زمان ولادت تا شهادتش، حتى یك روز هم آب خوش از گلویش پایین نرفت. پنجاه و هفت سال در شدّت، محنت، بلا، مصیبت، جنگ، داغ و انواع رنجها بودند كه اگر یك میلیونیم این فشارها به این غربىها وارد شود، یقیناً خودكشى مىكنند.
طلب عمر براى طاعت از خدا
اما انسانى الهى مانند امام زین العابدین علیه السلام در تمام عمر، سختترین مشكلات را در همه زمینهها مىبیند، ولى باز به پروردگار مىگوید: «عمّرنى» خدایا! به من عمر بده و مرگ را به سراغ من نفرست و عمرم را طولانى كن، اما تا چه زمانى؟ «و عَمِّرْنى ما كانَ عُمُرِى بَذْلَةً فى طاعَتِك» تا زمانى كه لباس عبادت و خدمت به تن من است. من مرگ را مىخواهم كه در عالم برزخ استراحت كنم، اما من از آن استراحت برزخ خوشم نمىآید، بلكه مىخواهم در دنیا بمانم و عمرم را در دو برنامه خرج كنم: یكى طاعت رب و دیگرى خدمت به خلق. اگر انسان در آتش انواع بلاها باشد و به خدا نگوید مرگ مرا برسان تا راحت بشوم و مرا براى عبادت و خدمت نگهدار، این چه فرهنگى است؟ غیر از پیشگاه اهلبیت علیهم السلام مانند این فرهنگ در كجا پیدا مىشود؟
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی