قسمتی ازوصیت نامه شهید
نوشته بود:
به خاطر اوست بودنم.به خاطر اوست رفتنم.از اوست یادم .از اوست جانم.
به خاطر او بود ...و به خاطر او رفت...
نوشته بود:
اینک داوطلبانه وعاشفانه به جبهه اعزام می شوم.
همه جا داوطلب بود. داوطلبانه ظرف می شست. داوطلبانه جارو می کرد .داوطلبانه رخت می شست و داوطلبانه ... شهید شد.
نوشته بود:
می روم اما با چشمانی باز و بصیرتی گشوده بر تمام جوانب جنگ از مرگ گرفته تا اسارت خوف از هیچ ندارم .
خوف از هیچ نداشت نه آن زمان که اسیر شد نه آن زمان که شکنجه شد و نه آن زمان که شهید...
نوشته بود:
شهادت مدرک فارغ التحصیل شدن از دانشگاه الهی است.
وقتی که جشن فارغ التحصیلیش را گرفتند خبر آمد که از دانشگاه تهران هم فارغ التحصیل شده بود چند روز قبل تر!
نوشته بود:
خداوند اگر عاشق کسی بشود شهیدش می سازد...
زمانی که مفقود الاثر شد می گفتند بعید است که خدا عاشقش نشده باشد!
نوشته بود:
حسین(علیه السلام)بهترین هدیه را برای ما به جای گذاشت آن هم شهادت بود.
ترکش خمپاره که او را برد لابد بهترین هدیه اش را گرفته بود...
نوشته بود :
روزامتحان است .روز آن که می گفت:کجاست یاری کنندهایی که مرا یاری کند؟
شلمچه ...شاید یاری کننده ای بود که او را یاری کند...
نوشته بود:
مبادا در رختخواب با ذلت وخواری بمیرید.
از زمانی که رختخواب او را بیشتر از چند ساعت در خود ندیده بود تا زمانی که دیگر اصلا او را ندیدُ ۸ سال گذشته بود!
نوشته بود:
اگر احیانا جنازه ام به دستتان رسید مرا با لیاس رزم دفن کنید تا بدانند لباس سبز سپاه کفن سرخ پاسداران است...
مانده بودند که چگونه به وصیت عمل کنند...در آخر همان لباس سبز را تشییع كردند،جنازه ای در كار نبود!