تبیان، دستیار زندگی

نمایشگاه نامه = بازدید از نمایشگاه قرآن تهران 

سلام به همه دوستان

خدارا شاکرم که امروز فرصت کردم و به دعوت میکرو خان جان رفتیم نمایشگاه قرآن تهران.

بقل گوشمونه ها، ولی امان از زندگی که فرصت نفس کشیدن به آدم نمیده !!

دو ساعت توی ترافیک بودم تا رسیدم اونجا. دوان دوان از زیر دست و پای مسلمانانی که نمایشگاه رو مفتخر به حضورشون کرده بودند گذشتم تا به غرفه قرمز پوش تبیان رسیدم !!  نمیدونم چرا هر سال قرمزه ؟؟ !!

دور تا دورش رو گشتم تا آشنایی ببینم .جالب بود که یکی از اهالی غرفه تبیان به من میگفت : آقا میخوای با موسسه تبیان آشنا بشی ؟؟ !!!!!!! بهشون گفتم نظرتون چیه من شما رو با موسسه آشنا کنم ؟؟ !!!!!!! 

اولین آشنایی رو که ملاقات کردم مدیر گرامی انجمن ها بود که مثل همیشه خندان و سرزنده بودند ( امیدوارم همیشه ایام شما دوستان گرامی و ایشان، همینطور شاد و خندان باشید ). به گرمی استقبال کردند . چند لحظه بعد هم جمع ما مفتخر شد به حضور سلام زهرای گرامی ، میکروی بزرگوار ، سلطان اضداد عزیز و برادر گرامیشون . همین !! ( چه جمعیتی بودیم !! ) 

بعد از یک ربع که مثل مهمانان ناخوانده دم در موندیم !! مدیر گرامی تعارف کردن که بریم در داخل غرفه نزول اجلال نماییم !! ولی چقدر بد بودا !! پنج نفر بودیم و چهار تا صندلی داشتن !! هی وااااااااااااااااای !!

حدود یک ساعت و سیزده دقیقه و 47 ثانیه گفتگو کردیم . ولی خداییش بیشتر خندیدیم ( جای همه دوستان انجمن ها خالی ). نزدیک اذان که شد بلندمون کردن که سفره افطار رو پهن کنند !!

ای بابا، اینقدر زحمت نکشید،راضی نیستیم به خدا. این کارا چیه ما دو دقیقه اومده بودیم خودتون رو ببینیم شما همش توی آشپز خونه بودین !! حالا هی مدیر گرامی اصرار میکنن که افطار پیش ما باشید ، هی میکرو خان میگفت نه بچه ها مهمان من هستن . ما مونده بودیم این وسط چیکار کنیم !

به هر حال از پذیرفتن دعوت مدیر گرامی شرمنده شدیم و به افطار میکرو خان دل بستیم. خداییش افطار متفاوتی بود . من که کلی تشنم بود ( ازطرف دبیر ستاد روزه داران ریا کار !! ) . میکرو خان ، دستت درد نکنه. خدا خیرت بده.

حالا  از دوستان خداحافظی کردم که برگردم ، درست توی همین لحظه ، ابر و باد و مه و باران همگی راه افتاد و مارا شست !! (به عبارتی دوش گرفتیم !!)

امیدوارم خدا به برکت ماه رمضان و این باران غافلگیر کننده، گناهانم رو هم بشوره و پاک کنه.

این بود گزارش مختصری از بازدید ما از نمایشگاه قرآن تهران

به تاریخ : چهارم شهریور یک 1000 و سیصد و 90 !!!

کاتب معاصر : جاده دوستی

سلام
پس بالاخره نمایشگاه رفتی
یاد اون روزی که خودم رفتم افتادم عجب استقبالی!!!
ولی معلومه بهتون خوش گذشته جای ما خالی:)

سلام و عرض ادب
اطلاعیه شماره 1
والا اونجا که رفتیم از خود جاده عزیز تا اون آقای محرم به ما گیر داده بودن ازتون عکس بگیریم...البته نگران نباشید عکسا لو نرن میکرو خان حسابی عکس گرفته(قابل توجه ستاد مخوف زن دهی اجباری)

در مورد افطار هم میکرو ی عزیز ما رو مهمون کردن...والا مدیر محترم هی میگفت بمونین یه لقمه نون و پنیره این جاده خام حرفای میکرو شد...امان از این شکم پرستی...آخرشم رفتیم بیرون افطار کردیم به جاده گفتم
جاده جان
عزیز بیا بریم داخل نمایشگاه یه سر بزنیم و بعد بریم
گفت الا و بلا خانوم بچه ها منتظرن
گفتم یه رب بیشتر طول نمیکشه...ولی کو گوش شنو...خلاصه تا خداحافظی کردیم خشم الهی جاده رو در آغوش گرفت...ما رفته بودیم زیر یه غرفه داشتیم به جاده مظلوم نگاه میکردیم
این است سزای کسانی(جاده دوستی) که به کشتی نجات(سلطان) پشت کنند و سرنوشت کنعانیان را دچار شوند:))
در مورد انجمن ها هم حرف زدیم فکر کنم تقریبا در مورد همه چیز

دوست داشتیم همه ی کاربرای عزیز هم میومدن
ایشالله تو قرار های بعدی میان:))

با نام خدا و سلام
خوش بحالتون بازم میگم(فاش می گویم و بر گفته خود پابفشارم) هر چی تو این کشور هست از آن این پایتخت نشینانه افسوس که شهرستانی ام و «دستم نمی رسد که بچیتم ........»ودست ما کوتاه و خرما بر نخیل پایتخت
بارون میاد تهرون تا جاده دوش مفت بگیره و سهم ما دریغ از چند قطره اش تو فصل پاییز و زمستون چه برسه به تابستون گرم و خشک!!!!!!!!!!

سلام و عرب ادب و احترام به استاد خودم جناب teachman:

استاد دود مال ما
آسمون پر ستاره مال شما
ترافیک مال ما.شهر پاک مال شما
سر و صدا و آلودگی صوتی مال ما...سکوت کویر مال شما
حالا خوشبختانه ما با آدمای خوبش مثل جاده و سایر عزیزان دمخوریم وگرنه از آدمای بی معرفتش هم گله میکردم:))
آقا اونجا که بارون بیاد مدمن عزیز دیگه نمیتونه رصد کنه.همون بهتر صافه:))

به به چه قدر خوش گذشته دیدن خیس شدن جاده زیر بارون :))
فقط حواسمون باشه از این به بعدآروم رانندگی کنیم جاده خیسه آخه ما هم مبتدی جا کلاج وترمزوگاز رو هی اشتباه می گیریم:)))))
عه وا آره عه وا آها برم به مهیار بگم عکسم جور شد آخ جون......

خیلی بدی میکرو به اینا افطاری دادی به من ندادییییییییییییییی

منم اومدم همتون رفته بودین فقط میکرو اونجا بود.

من بعد افطار اومدم چون دیدم بارون اومدو اینا نیومدم که خیس نشم.

شماخیس شدین

عکس گرفتید بذارید اینجا بعدا ببینیم

سلام

به به میبینم که کلی بهتون خوش گذشته و از نزولات آسمونی هم بی نصیب نموندید .

راستی آقایون محترم خیلی مراقب خودتون باشید مثل اینکه ستاد مخوف زن دهی اجباری دوباره میخوان یه کارایی رو

انجام بدن

سلام به salamzahra ی عزیز
بله تا شما رفتی خشم الهی كن فیكون كرد
والا شما كدوم طرفین؟
دیروز كه در حضور دوستان وقتی اسم عروسی من میومد و اون آقای محترم هی پشت هم عكس میگیرفت شما بسیار مشعوف بودین و داشتین برنامه ی عروسی آقایون رو میگفتین(ماشالله چقدر هم خوب در جریان بوداااا...جدی تعجب كردم)
الان میگی مواظب باشیم حمله جدیدی میخواد آغاز شه
انصافا كدوم طرفی؟

سلام
اههههه چه قدر خوش گذشته بهتون.
اگه دوستان دیگه ای بودن منم میومدم.(منظورم همسن خودم)
همیشه به این خوشی ها!:)