سعیم در اینجا، این است که نشان بدهم چیزى به نام ادبیات وبلاگ نویسى وجود دارد یا نه و اگر وجود دارد، چه شباهتها و تفاوتهایى با سایر شاخههاى ادبیات دارد. البته نباید از یاد بُرد که سایر شاخههاى ادبیات و حتى خودِ ادبیات، بر اساسِ قراردادهاى ما به وجود آمدهاند وگرنه چیزى از آسمان به عنوانِ قوانینِ ادبیات بر ما وحى نشدهاند. همه چیزِ ادبیات را ما (یعنى کسانى که آن را به وجود آوردهاند) به وجود آوردهاند و همین ما هستیم که مىتوانیم دامنهاش را کم یا زیاد کنیم. هر چند شاید به نظر برسد که این کار بسیار سادهاى است، اما پیشنهاد مىکنم که امتحانش نکنید، چون مثلِ انجام بسیارى از کارها، فقط اولش ساده به نظر مىرسد.
ما درباره چیزهایى پرسش مىکنیم، که حداقل چیزى از آن بدانیم. به عنوان مثال، شاید هیچوقت براى شما این پرسش پیش نیامده باشد که مونادها در فلسفه جناب لایب نیتس چه معنایى مىدهند. زیرا احتمالاً تا به حال حتىِ نامِ آنان را هم نشنیدهاید. شما چیزى از مونادها نمىدانید، بنابراین هیچ پرسشى هم از آن ندارید. شما همیشه از چیزهایى مىپرسید که حداقل چیزِ اندکى از آن بدانید. طبیعتا تا یک دهه گذشته، هیچکدام از ما از ادبیات وبلاگ نویسى سخن نمىگفتیم، چون تا به حال نمىدانستیم که چیزى هم به نام وبلاگ و وبلاگ نویسى وجود دارد که حالا بخواهد صاحبِ ادبیات شود. بنابراین ادبیات وبلاگ نوسى، زمانِ کمى را گذرانده است، در مقایسه با ادبیات داستان نوسى که احتمالاً چیزى بیشتر از چند هزار سال قدمت دارد یا ادبیات روزنامه نوسى که به چند قرن مىرسد. هر چند باید مراقب بود که قدمتِ هیچ چیزى (به جز دوست) دلیلِ برترىاش نیست.
بنابراین ادبیات وبلاگ نویسى در طول دههاى که از عمرش مىگذرد، کم کم و آرام آرام به خود شکل و فرم داده است. این دختر بچه هنوز بالغ نشده، در حال یادگیرى و امتحان است و در دورههاى مختلف، سبکهاى متفاوتى را امتحان مىکند. گاهى وقتها با دختربچههاى نابالغِ دیگرى دست به رقابت مىزند. گاهى وقتها عروسکهایش را مىدزدند و او گریه مىکند. شبکههاى اجتماعى، میکروبلاگها و چت رومها، همبازیهاى این دختربچه نابالغ هستند که میانِشان حسادتِ دخترانه زیادى هم وجود دارد.
با این حساب و بر طبق تاریخى که گذشته است، ادبیات وبلاگ نوسى بخشى از ادبیاتِ شتاب زده است. ادبیاتِ شتاب زده هم بخشى از بد نویسى است که به عنوان سبکى از ادبیات، قابل پیگیرى و شناسایى است.
بد نویسى به معناى بد نوشتن نیست، بلکه سبکى در ادبیات است که تمرکزش را روى فوران و بازیهاى ذهنى و زبانى مىگذارد. در این سبکِ نوشتارى، تصمیمات در لحظه، ساختار، شخصیتها و همه چیزى که مربوط به نوشتن مىشود را به وجود مىآورند. در این سبک نوشتارى، به جاى رفتن به عمق، فقط در سطح شنا مىکنیم و این یک مسئله بسیار مهم است. مثلاً فرض کنید که شما مىخواهید یک شخصیت را براى یک داستان به وجود آورید. در این سبک به جاى پرداختن به گذشته و حال و آیندهاش و اینکه خاله و عمه و عمو و دایى و پدر بزرگها و مادربزرگها و همسایههاى دوران کودکى او چه کسانى بودند، فقط کافى است که چند اطلاعاتِ جزئى درباره او بدانید. یا بهتر است بگویم که جعل کنید.
اما ادبیات شتابزده، به معناى این نیست که شما براى رفتن به سَرِ کار دیرتان شده و غذایتان هم روى گاز در حال سوختن است و یک پسر بچه هم در حال غرق شدن در استخر مىباشد و دوستتان هم در اتوموبیل بیرون از آپارتمان در حال بوق زدن است که شما زودتر بروید، و شما در همان حال باید چند صفحهاى بنویسید. بنابراین تصمیم مىگیرد که شتاب زده بنویسید و به جز این، چارهاى ندارید. ادبیات شتابزده به این معناست که شما روى مسائلى که مىخواهید بپردازید، زیاد صبر نکنید و صرفا اشارهاى گذرا به آنان بکنید و سعى کنید که از راههاى غیر مستقیم براى اشاره استفاده کنید و خیلى هم به دنبالِ هدف و نتیجه نباشید.
مثلاً شما مىخواهید درباره طلاق و پیامدهاى آن بنویسید. مىتوانید یک خانواده کاملاً بخت برگشته را در نظر بگیرید که طلاق، چه پیامدهایى براى بچههایشان داشته است. پسرِ خانواده معتاد مىشود، دزدى مىکند، کارش به قتل و تجارتِ آدم مىرسد، احتمالاً از جانب سرویسهاى جاسوسى خارج از کشور استخدام مىشود، چند بمبِ اتم روى سَرِ آفریقایىها مىاندازد و احتمالاً به تولید یک ویروس دست مىزند که یک چهارمِ ساکنانِ کره زمین را نابود مىکند. دخترِ خانواده که فرارى مىشود، با چند پسرِ معتاد دوست مىشود، خیابانى مىشود، بعد هم ایدز مىگیرد، بعد هم براى انتقام، باقیمانده بازماندگان از آن ویروس ساخته برادرش را به ایدز مبتلا مىکند. شما مىتوانید به جاى همه این اتفاقات، در چند خط به مسئله دیگرى اشاره کنید که فقط به یک شوک تا تلنگر نسبت به آن موضوع ختم شود.
اما وبلاگ نویسى و ادبیاتى که با خود دارد، چطور با این سبکهاى نوشتارى ارتباط پیدا مىکنند؟ این همان پرسشى است که در ادامه، مىخواهیم تطبیقى میانشان برقرار کنیم.
شما در وبلاگ نویسى، تقریبا در انجامِ این کارها هستید، شاید حتى بدونِ آنکه متوجه شوید. نکته در اینجاست که اکثر بلاگرها، روى موضوعاتى که مىنویسند، عمیق نمىشوند و فقط در سطح حرکت مىکنند. وبلاگهاى تخصصى چندان ارتباطى با سایر وبلاگها ندارند و معمولاً هم در بدنه اصلىِ وبلاگ نویسان قرار نمىگیرند. اما مسئله فقط در این نیست، بلکه در این است که موضوعاتِ موردِ طرح، بیشتر از اینکه نتیجه فکر کردن و تعمق باشد، به صورت روزانه و لحظهاى نوشته مىشوند. به همین دلیل، روزانه نویسى تا این اندازه در میان وبلاگ نویسان، جا باز مىکند و طرفدار دارد.
شما در وبلاگ نویسى، موضوعات را به چالش نمىکِشید و صرفا با یک اشاره چند خطى از همهشان عبور مىکنید. قرار نیست در وبلاگها، روى چیزى بمانید، در اینجا مهم این است که خیلى سریع و شتابزده، به موضوع دیگرى بپردازید. شاید امروز، موضوعى داغ و مهیج باشد ولى فردا، روزِ دیگرى است و موضوعِ دیگرى داغ و مهیج مىشود. بنابراین شما در وبلاگ نویسى به دنبال پرداختن به همه جوانب یک موضوع و نتیجه و پیامدهایش نیستید، شما فقط یک اشاره غیر مستقیم یا مستقیم کوتاه مىکنید تا یک شوک به وجود بیاورید.
شما در وبلاگ نویسى، چیزهایى مىنویسید که شاید هیچ کسى از آن چیزى نفهمد. درباره احساساتِ روزانه خود مىنویسید که کاملاً سطحى هستند و فردا مطمئنا تغییر خواهند کرد. درباره تجربیاتِ مرموز و خصوصىِ خود مىنویسد که شاید فردا از آنها پشیمان شوید. یا حتى با یک هویت کاملاً ساختگى مىنویسید که شاید چند وقت بعد، به شخصیتِ اصلىِ خودتان تبدیل شود. مهم این است که شما روى هیچکدام از مسائلِ یاد شده، نمىمانید و با فضاى وبلاگ نویسى به جلو مىروید.
با این حال، ادبیاتِ وبلاگ نویسى فضاى بسیار منعطفى دارد که مىتواند در طولِ گذرِ زمان، خود را به شکلهاى مختلفى بروز دهد. موجهاى اجتماعى تأثیرِ زیادى در وبلاگها مىگذارند و شما مىتوانید در یک جامعه آمارى، مسائلِ جارىِ در جامعه و میانِ نسلهاى مختلف را به راحتى تشخیص دهید. به یاد داشته باشید که هنوز وبلاگ نویسى، هویتِ خود را در میان قشر و نسلهاى مختلف پیدا نکرده است. هنوز در مرحله کودکى سیر مىکند و شاید در دهههاى بعدى، با ظاهر و باطنى کاملاً متفاوت از چیزى که ما امروز مىشناسیم، خود را نشان بدهد. اما هر چه که باشد، یک چیز را مىتوانیم مطمئن باشیم. اینکه وبلاگها، ظاهر و باطن ما را هم تحتِ تأثیر قرار مىدهند و آن را تغییر مىدهند. تغییر یعنى زندگى، کسى که تغییر نمىکند، زندگى نمىکند.
تذکر: حتما متوجه شدهاید که من هم فقط به نحوهِ کاملاً سطحى و سریع از روى وبلاگ نوسى گذر کردهام، بنابراین فقط بخوانید و براى موضوعِ فردا آماده شوید.
منبع : http://www.teribon.ir/archives/35622