تبیان، دستیار زندگی

سلام

خب همون طور که می دونید هفته ی پیش دوشنبه و سه شنبه برا کوه پیمایی راهی دیار دیلمان و کوه و جنگل شدم.... یه کوه پیمایی سراسری که من و دوستام و گمونم بقیه ی گیلانی سیاهی لشکرش بودیم :).. آخه کوهنوردای استانای دیگه همه حرفه ای و با لباسا و ابزار آنچنانی بودن.

خب قول داده بودم خاطراتم رو بذارم... تا یه جاهایی رو نوشتم ولی دیگه حوصله ام نمی کشه.. عکس ها رو همراه توضیح مختصری میذارم براتون. البته همه رو نمی ذارم. اگه عکا کمه یا خوب گرفته نشده ببخشید دیگه... یکی اینکه عکس گرفتنم خوب نیست و دیگه اینکه چون مسیرش خطرناک بود و ماها ردیفی بودیم نمی تونستمی وایسیم و عکس بگیریم چون باعث می شد پشت سری ها معطل شن.

فعلا شبکه اجتماعی گیر داره عکسا رو اونجا نمی تونم آپلود کنم... بعدا از همین تبیان میگیرم.

با ما همراه باشید :دیییی

این عکس مقبره ی شاه شهیدان از فرزندان امام موسی کاظم(ع) هست... اون موقعی که این جا بودم صبح طرفای 5 بود و نزدیک نماز یادم نیست اسمشونو.. گمونم اسمشون هادی و محمد بود... نمی دونم.. اگه دل گرفته می دونه بگه.

اینو تندی بعد نماز گرفتم... کج و کوله است :)

این عکس رو وقتی ساعت یه ربع به شش داشتیم از کوه میومدیم بالا گرفتم... از همون مقبره ی شاه شهیدانه البته گمونم پیدا نباشه تو عکس :) اولای حرکتمون.. بدنمون گرم بود نمی دونستیم قراره کلی راه بیاییم و کلی بلا سرمون بیاد :دییی

اینم همون عکس دومیه هستش منتها هوا روشن شده و ما یه خرده بالاتریم... می بینید در عرض نیم ساعت هوا اینطوری تغییر کرده و البته ما هم این همه پیش رفتیم :)

أأأأأأأأأأأأأأأأأأه من دیگه خسته شدم... شبکه اجتماعی که هی پیغام خطا میده اون سایت آپلود هم که قربونش برم یه نیم ساعتی معطل میکنه تا 5 تا دونه عکس رو آپلود کنه... عکسای قشنگش موند شرمنده...

تابعد

سلام

به به چه مناظر قشنگی بودن ( هر چند که ما هیچی ندیدیم !!!!!!!!! )
الکی تعریف کردم روحیه بگیری ولی خداییش عکس ها رو باز نمیکنه !!!
فکر کنم نگاتیوت نور زیاد خورده ، عکسات سوخته !!
آخی طفلکی !!

:-)

خسته نباشی قهرمان


نه گوشیش از اون ارزوناست نه عکس خوب میندازه نه به نت وصل میشه...فکر کنم با نفت یا گازوئیلم کار میکنه:D

اینجا داریم از سراشیبی اولین کوه میاییم پایین.. مناظر اطرافشه...

 البته همین شیب موقع برگشت میشه سربالایی و اشکمونو در میاره چون آخرین سربالاییه موقع برگشت که ازش بری بالا دیگه سرازیر میشی سمت مبدا :)

اینو هم تو دره ی همون کوهه استراحت می کردیم به یاد یکی از رفقا گرفتم

از این درختای تنها خیلی اونجا بود...

اینم یکی دیگه تو همون درهه

در تمام طول حرکتمون منتظر همین لحظه بودم....

وه خدای من... خیلی زیباست

....

 اینجا دیگه استراحت کردیم داریم از کوه های بعدی می گذریممممم

مناظر خیلی زیبایی داره...

آقا تو این مسیر... مسئول گروه شهرستان .... مارو کچل کرد.. هی بچه های گروهش رو صدا می کرد که فلانی به صف فلانی تو صف.. وااای.. اعصاب نذاشت برا ما... مثلا میخواست بگه ما خیلی منظمیم.. من و دوستمم نامردی نکردیم همراهش هی الکی میگفت فلانی برو تو صف دیگه دهه

:دیی

اینم همون اطرافه دیگه :)

اینم آخرین عکس طلوعه.... عین غروبه....:(

سلام
آفرین دهکده قشنگ بودن
خاصه این عکس آخریه
بله, خیلی شبیه غروبه!

جمله ی تکراری: مناظر اطراف + کوه ها

از دیدن این درختم آدم احساس میکنه داره با تیغای جوجه تیغی یا کاکتوس آسیب میبینه :)

قشنگه نه؟ عین دو تا رفیقن....

این تابلوهه همچین برا من ودوستام علامت سوال شده بود... نمی دونم والا...

حدس بزنید..... آفرین... مناظر اطرافه دیگه :دیییی

 تو این مسیر یکی از دوستام خیلی فشارش اومده بود پایین.. دیگه منم باهاش آروم میومدم.. رسیده بودیم محل استراحت دوم آخرین نفرا بودیم :)

نزدیکای محل استراحت دومیم.. همه خسته ایم.. منم تو مسیریکه میومدیم یه عصا پیدا کردم... که حسابی تا آخرش باهام میادش.. رفیق خوبی بود:)... هروقت رفتید کوه یهکی از این عصاها داشته باشید....عع ازش عکس نگرفتم:(

وااااای.. جز اون دو تا عکس تک درخت عاشق این عکس شدم.. قشنگه نه؟....

اینجا هم قصدم درخته بود ولی خورشید خودشو به موقع انداخت وسط :)

از همکاریشون متشکریم :دییی

گوشیم زوم نداشت اما شما با چشاتون زوم کنید اون وسط یه اسبه.. آخی...

الان داریم از محل استراحت دوم میریم به سمت مقصد.. البته مقصد نیمه ها.. حرفه ای ها رفتن بالا بالاها... ولی ماها تا نیمه راه میریم... اووه این حاجی همراه ما بود گفت اگه با حرفه ای ها حساب کنید تازه یک سوم مسیر رو اومدید.. وااای مارو داری.... دهنمون وا موند.. گفتیم بی خیال بالا کی میخواد صعود کنه.. همین نصفهه رو میریم میگیم صعود کردیم :دییی

تو این مسیر دور و برمون پر درخته.... خیلی مخوف بود :).... یه سگی هم بود اذیت میکرد....

یه خونه ای این وسط بود... یه خونواده ای هم بودن.. راستی اینجا یه تاب داشتش موقع برگشت چندتا از بچه ها رفتن بازی کردن :(

بابا به جان خودم اطرافه....

اینجا دیگه تو مسیر برگشتیم.. میخوریم به یه گله.. آخی... تندی می دویدن. بابا ما کارتون نداریم که وایسید یه عکس بگیریم :)

گویاست دیگه.. جاده ی پرپیچ و خم و مخوف :دیییی

حدس زدید؟.. نه.. اطراف نیست... درخته مد نظرم بود :) با این نرده ها

أأأأأأأأأه.. اینم خوب شده ها:)

آخرین عکسیه که گذاشتم براتون

سلام

خب... به سفارش یه دوست اینا رو تو فتوشاپ حجمشو کم کردم... آپلودشم از خود تبیانه.. حالا راحت ببینید... امیدوارم خوشتون بیاد....

یاحق