«اقتدا به يک تاجر مومن»
ميرزا حسين نوري، به نقل از سيد مرتضي نجفي در المستدرک مينويسد: روزي شيخ جعفر کاشفالغطا براي نماز ظهر، تاخير کرد و به مسجد نيامد، مردم که از آمدن شيخ نا اميد شده بودند، شروع به خواندن نماز فرادا کردند، در همين هنگام شيخ وارد مسجد شد و با ناراحتي، مردم را ملامت و سرزنش کرد که چرا نماز را به فرادا ميخوانيد؟! مگر يک نفر عادل بين شما وجود ندارد به او اقتدا کنيد؟! بعد از اين گفتار، پشت سر يکي از تاجرين مومن ايستاد و به او اقتدا کرد مردم نيز با ديدن اين صحنه به آن تاجر، اقتدا کردند، شخص تاجر که شيخ به او اقتدا کرده بود چنان شرمنده شد که نميدانست چگونه نماز را تمام کند.
بعد از نماز با حالت عرقريزان، نزد شيخ نشست و عرض کرد شما با اين عمل خود، مرا کشتيد، شيخ به او فرمود بلند شو و نماز عصر را نيز اقامه کن.
شخص تاجر عرض کرد: مرا چه به امام جماعت، شيخ فرمود، بايد نماز عصر را بخواني اما او با تضرع ميگفت: مرا از اين کار معاف کنيد من قدرت اين کار را ندارم.
شيخ فرمود: يا بايد نماز عصر را بخواني، يا دويست شامي (پول رايج آن زمان) براي فقرا بدهي، تاجر مومن نيز اين پيشنهاد را پذيرفت و پول تقديم کرد و شيخ نيز با فراخواندن فقرا، همه پولها را بين فقرا تقسيم نمود سپس نماز عصر را اقامه کرد. (دويست شامي، نزديک به دو هزار دينار است).
منبع