آن سروْ بالايِ رشيد، آن صاحب لحنها و تيکههاي جديد، آن درس خوانده صنعتي شريف، آن مايلي کهن و علي دايي را حريف، آن داراي کارشناسي ارشد صنايع، آنکه ميکند ميهمانانش را ضايع، آن دندانهايش همه رديف، آن داراي اندام بسيار ظريف، آن فاش کننده اسرار، آن مترجم سابق روزنامه ابرار، آن استاد فتنه و شور، مولانا عادل فردوسيپور!
متولد شهرآراي تهران بود و نصفش زير چمن پنهان بود و برنامه جنجاليش پر ميهمان!
گويند از طفوليت به زاويه ?? درجه علاقهاي خاص داشت و در آزمونهاي زبان انگليسي، از نمره ??? آنقدر ذوق نميکرد که از نمره ??! همچنين در همه کارهايش بيشتر از ?? درصد پيشرفت حاصل نميشد!
گويند در دوران کودکي پيرنا الکس فرگوسن شيخنا را در زمين فوتبال ديده بود، که پاهايش را ?? درجه باز کرده و در بحر حوادث حاشيهاي فوتبال فرورفته. پس پيرنا الکس فرگوسن به مريدان فرنگي خود گفت: «طولي نکشد که اين کودک بر شبکه ? سلطنت کند و در برنامهاي به نام ?? دمار از روزگار اهالي فوتبال در آورد و خواب خوش بر آنها حرام نمايد و هيچ بادي ريشه تنومند برنامهاش را نلرزاند و شاخههاي پر ميوهاش را نخشکاند و از نظر آمار بالاي مخاطب بترکاند!»
در اساطير ورزشي نقل است همانطور که پدرمان آدم عليه رحمه از شوق خوردن گندم به زمين آمد، شيخنا عادل به شوقِ چمن، باغي چنان خوش خط و خال را رها کرد! همچنين نقل است که هرگاه مدّتي ميگذشت و حاشيهاي در فوتبال رخ نميداد، افسرده و سرخورده اين بيت را با دو دانگ صدايِ جيغش زمزمه ميکرد:
من «عادل» بودم و فردوس برين جايم بود ?? آورد در اين دير خرابآبادم!
گويند روزي شيخنا جواد خياباني، آن اسوه غلو و جو و تعريف از ايراني را پرسيدند: «يا شيخ، بهترين مجري و گزارشگر ورزشي را که ميداني؟!» گفت: «با کمال تاسّف و تحسّر، عادل خان فردوسيپور!»
روزي شاعري فوتبال دوست را گفتند شعري بخوان در وصف شيخنا عادل؛ شاعر ورزش پيشه ما بلادرنگ نغمه سر داد:
«با عادل ما هر که درافتاد ور افتاد!»
نقل است، روزي عدّهاي از هواداران خشن فوتبال انگليس از شيخنا عادل خواستند که به خاطر تسلّطش بر زبان انگليسي، برنامهاي به نام «ناينتي» در باب حواشي فوتبال ليگ برتشان ترتيب دهد، تا آنها خراب کاريهايشان را به برنامهاي مستند کنند امّا شيخنا پاسخ داد: «فحشي که بر خودي رواست، بر بيگانه حرام است! من همين جا بمانم منشا خدمات و آشوبهاي بيشتري خواهم بود!» گويند مريدانِ دل نازک انگليسي به خاطر اين شکست عشقي، نعرهها کشيدند و کرواتهاي خود دريدند و مقداري مواد محترقه خريدند و في الفور اتوبوس و مغازههاي بسياري به آتش کشيدند!
گويند چندي پيش نسخهاي خطّي منسوب به مولانا را از زمين چمني يافتند که به خطي ناخوانا بر جلدش نوشته بود:
« نامِ عادل نامِ جمله مجرياست چون نود آمد، حواشيها به پاست!»