خوب یه داستان دیگه که این بار من خودم شاهدش بودم.
تا پنچ سال پیش ما همسایه ای داشتیم که هر سال محرم برنج خورشت نذری می داد.
در یه دیگ برنج در یه دیگ خورشت.دیگ هایی با اندازه ی معمول، تقریبا با همون اندازه ای که من مادرم هر رمضان باهاشون همون برنج و خورشت رو درست می کنن.
حالا قسمت عجیب این نذری برکتش بود.
شاید 10 برابر حد معمول بود نذری ای که به مردم می رسید.
باور نکردنی بود برای خود من که کمک می کردم و این نذری ها رو می دادم دست مردم هر چی من می دادم بازم بود دیگ رو نگاه می کردم انگار دست نخورده بود.
وای خدا باور نمی کردم مادرم با دیگ هایی به همین اندازه درست می کرد ولی شاید یک دهم این نذری هم پخش نمی کردم من. هر چی دقت می کردم می دیدم کفگیر می زنن و از دیگ داخل بشقاب ها می ریزن ولی سطح برنج ها کم نمی شد. من همون جا اشکم در اومد آخه من شنیده بودم از مادرم که اینجوریه ولی باور نمی کردم برا همین رفته بودم کمک تا خودم با چشمای خودم ببینم وقتی دیدم دیگه صدام در نمیومد فقط اعتقادم به بزرگی امام حسین بیشتر می شد به حکمت خدا بیشتر می شد واقعا هنوز که می نویسم الان از اون روز تنم می لرزه و بررای خودم سخت باورش ولی دیدم با چشمای خودم این برکت رو دیدم.
یا امام حسین