سلام
اي آيينه تمام نماي صبر و ايثار، تو را به چه نام بخوانم که نامت يادآور حماسه عاشورا و يادآور اسارت و غربت يتيمان کربلاست. تو را به چه نام بخوانم که نامت گره خورده در رنج و محنت است. اي بانوي غم، در آخرين سفر بر تو چه گذشت؟ يک سال و اندي گذشته بود که تو از قحطيِ مدينه به سوي شام حرکت کردي. راه درازي را آمده بودي و در طول راه، خاطرات سرخ خويش را ورق مي زدي. از تمام جاده ها بوي برادر و در تمام گذرگاه ها، صداي گريه يتيمان را مي شنيدي و بي تابي رقيه را که در تمام طول راه، پدر را مي طلبيد. زخم خاطراتْ روحت را آزرده کرده بود. پرنده جانت ديگر در کالبد تن نمي گنجيد و مي خواستي به برادر بپيوندي. مي دانستي که در اين سفر به ديدار برادر نائل مي شوي. پس چشم ها را بر هم گذاشتي و بلندترين نغمه وصال را سر دادي.
چشمانش را گشود و براي آخرين بارْ به دورترين نقطه خيره شد. در اين مدتْ حتي يک لحظه چهره برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتياقْ بيش از پيش شعله کشيد و ياد برادرْ تمام وجودش را پر کرده بود. لحظه وصال نزديک بود. دوباره خيمه هاي آتش زده و سرهاي بر نيزه، چشمانش را به دريايي از غم مبدل ساخت. زينب عليهاالسلام پلک ها را روي هم گذاشت و زير لب گفت: «السلام عليک يا اباعبداللّه » و به برادر پيوست....روحش شاد
سِرّ ني در نينوا مي مانْد اگر زينب نبود
کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود
چهره سرخ حقيقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابري از ريا مي ماند اگر زينب نبود
چشمه فرياد مظلوميّتِ لب تشنگان
در کوير تفته جاي مي ماند اگر زينب نبود
زخمه زخمي ترين فرياد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا مي ماند اگر زينب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوي چشم ما مي ماند اگر زينب نبود
ذوالجناح دادخواهي، بي سوار و بي لگام
در بيابان ها رها مي ماند اگر زينب نبود
در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب
پشتِ کوه فتنه ها مي ماند اگر زينب نبود
سالروز وفات پيام آور كربلا اسوه ي صبر واستقا مت عقيله ي بني هاشم حضرت زينب كبري(س) بر شما عزيزان تسليت باد