سلام
اي پيش پرواز کبوترهاي زخمي!
باباي مفقود الاثر! باباي زخمي!
تا ياد دارم برگي از تاريخ بودي
يک قاب چوبي روي دست ميخ بودي
توي کتابم هر چه بابا آب مي داد
مادر نشانم عکس توي قاب مي داد
يک بار هم از گير و دار قاب رد شو!
از سيم هاي خاردار قاب رد شو
برگرد! تنها يک بغل باباي من باش!
ها ! يک بغل برگرد تنها جاي من باش
اي دست هايت آرزوي دست هايم
ناز و ادايم مانده روي دستهايم
شايد تو هم شرمنده ي يک مشت خاکي
جا مانده اي در ماجراي بي پلاکي
عيبي ندارد خاک هم باشي قبول است
يک چفيه و يک ساک هم باشي قبول است
اي عکس هايت روي زخم دل نمک پاش
يک بار هم باباي معلوم الاثر باش