• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 819)
يکشنبه 22/3/1390 - 18:0 -0 تشکر 330566
آن که فهمید!

 

آن‌که فهمید: پانزده ‌شانزده سال بیش‌تر نداشت. پدر هم نداشت؛ خودش بود و مادرش و یك برادر عقب افتاده. هرچه مادر خسته‌اش توی گوشش خواند: - آخر بچه جان! تو هنوز کوچکی، قد تفنگ از تو بلندتر است. چه‌طور می‌خواهی بروی جبهه؟ پایش را کرد توی یه کفش که: - مگر من چی‌ام از بچه‌های همسایه کم‌تر است که رفتند جبهه و از دین و میهنشان دفاع کردند؟ و آخرش رفت. سه‌راه مرگ بود و خون. شلمچه بود و آتش. خمپاره بود و انفجار. ترکش بود و بدن نحیف و ضعیف آقا کوچولو که تنش به ناز طبیبان گرفتار آمد و دو‌سه تا ترکش نقلی و کوچولو، به اندام خسته‌اش بوسه زد.

 جنگ که تمام شد، باید هرطوری که شده، نان خانواده را تأمین می‌کرد. به کمک هم‌رزمانش، توانست یك شغل دولتی دست و پا کند و قراردادی شود. تا حال ده‌بار خواسته‌اند اخراجش كنند، می‌گویند كه مدرک نداری؛ مهندس و دکتر نیستی! یك مرد بینشان پیدا نشد بگوید آخر بچة شانزده ساله که به رگ غیرتش برخورد، رفت جبهه و ترکش خورد، کی فرصت كرد درس بخواند که امروز دکتر و مهندس شود؟ آخر شب بود. خیابان‌ها داشت خلوت می‌شد. از هیئت برمی‌گشتم؛ هیئت گردان. ماشاالله همة بچه‌های گردان برای خودشان «بیزینس من» شده‌اند. آفتابه و دمپایی پلاستیکی به آفریقای جنوبی صادر می‌کنند و طلا و هزار کوفت و زهرمار از آن‌جا وارد می‌کنند. پولشان از پارو که بالا می‌رود هیچ، باید حساب بانکی‌شان را با لودر این‌طرف و آن‌طرف كرد. داشتم از جمع بی‌صفای بچه‌های هیئت گردان که برای خالی نبودن عریضه، هرچند وقت یك‌بار دور هم جمع می‌شوند و یکی هم مثل من، برایشان از روزهای جنگ می‌خواند، برمی‌گشتم. شب بود. دیگر شلمچه نبود؛ تهران بود؛ میدان امام حسین(ع). با موتور بودم. سر کوچة «‌شهرستانی». خودش بود؛ همان کوچولوی سه راه مرگ. خم شده بود و میوه‌هایی كه ته صندوق بود و كسی اون‌ها رو نمی‌خرید، توی پاكت می‌ریخت و روی ترازوی مغازه‌دار گذاشت.

 میوه؟ آره میوه! ولی چه میوه‌ای؟ دیگر کسی پول پای آن میوه‌ها نمی‌داد. خم شده بود توی جعبه‌های چوبی، لای میوه‌های لهیده و گندیده، بهترین‌هایش رو سوا می‌کرد تا به خانه ببرد و... - می‌گویم محمود! صدهزار جفت دمپایی دارم، چه‌قدر سود می‌دهیی برایم آبش کنی؟ - می‌گویم محسن! یه بار سنگین دیش و ریسیور دارم، برایش مشتری داری؟ - می‌گویم رضا! هنوز هم توی گمرک آشنا داری كه کار ما را راه بیندازد؟ آن‌که نفهمید: شانزده ‌هفده سالش بود. او هم آمده بود جبهه؛ با چند تا بچة دیگر مثل خودش كه همه آقازاده بودند. جاهایی می‌پلكیدند كه مبادا بلایی سرشان بیاید و به مملکت ضربة جبران ناپذیری وارد كنند. خدا قبول کند. آمد جلو و توی همان سه‌راه مرگ شلمچه، یك خمپاره که محافظ‌ها نتوانستند جلویش را بگیرند، زد و پای آقا تقی را قطع کرد. مملكت واویلایی شد.

همة بیمارستان‌ها، کل بنیاد شهید و... بسیج شدند تا آقا تقی سالم شود. خدا خیرش بدهد. هر‌چه باشد، او هم جانباز است و برای دین و میهن فداکاری کرده است، ولی نه مثل آقا کوچولوی فهمیدة ما! آقا تقی اصلا کوچة شهرستانی را بلد نیست، اصلا نمی‌داند میوه را کیلویی می‌خرند یا متری. درصد جانبازی چیست؟ خجالت دارد، دهانت را آب بکش. از آن روز تا همین یکی‌دو ماه پیش، آقا تقی ـ که پدرش فقط مسئول رسیدگی به بعضی جانبازان خاص است ـ هرچند وقت یك‌بار برای درمان به انگلیس و آلمان می‌رود تا هم برای پدرش سوغاتی‌های آن‌چنانی بیاورد و هم بدن عزیزش را چک‌آپ کند. خدا را چه دیدی؟ شاید پای قطع شده‌اش رشد کرد. خُب، حالا در کنار این سفرهای درمانی، دو‌سه تا کار تجاری کوچولو هم بکند و برای تنوع و تغییر آب و هوا، به گوشه و کنار دنیا سر بزند که گناه نیست!

  منبع:ماهنامه امتداد

 

 

خوشا شهیدان و خوشا آنان که با یاد شهیدان زنده اند

يکشنبه 22/3/1390 - 19:31 - 0 تشکر 330615

سلام حقيقت تلخيه... آخي... خود رزمنده ها هم بنده خداها هيچي نگن وحقشونو نخوان بقيه پا رو از حد فراتر ميذارن...

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

دوشنبه 23/3/1390 - 9:37 - 0 تشکر 330811

من که از شنيدن اين مسائل خيلي ناراحت مي شم. واقعا طاقت ندارم که با جانبازهاي عزيزمون اين طور برخورد بشه. خدايا خودت به دادشون برس

خدا در همین نزدیکی است
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.