• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 2725)
جمعه 6/3/1390 - 14:15 -0 تشکر 322192
زندگی نامه شهید عباسعلی خمری

به نام خدا سلام داشتم به زندگی نامه شهدا نگاهی میكردم یاد شبی از ایام محرم افتادم كه رفتیم خونه این شهید بزرگوار و با خانواده این شهید بزرگوار اشنا شدیم امروز همراه با زندگی نامه این شهیدبزرگوار خاطراتی از مادر شهید خمری هم براتون میگذارم امیدوارم ورد توجه قرار بگیره فرمانده گروهان فاطمه زهرا(س) گردان 405باقر(ع)لشکر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) عبا سعلی خمری در سال 1342 ه ش در یکی از روستاهای شهرستان زابل دیده به جهان گشود .دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و در سال 1350 همراه پدر و مادرش به زاهدان آمد و تا اخذ دیپلم هنرستان در این شهر ادامه تحصیل داد .فعالیت های سیاسی شهید خمره ای از سال 1356 یعنی اوج مبارزه ملت مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی آغاز گردید .او در تظاهرات علیه رژیم شاه حاضر بود و چون شب فرا می رسید ،همراه دوستانش بر در و دیوار شهر شعار می نوشت و اعلامیه های انقلاب را پخش می کرد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی ،تلاش آن شهید عزیز در قالب تشکیل انجمن های اسلامی مدارس ادامه یافت .تشکیل نمایشگاه های بزرگ عکس ،تاسیس کتاب خانه و ایراد سخنرانی و نمایش فیلم در روستاهای دور افتاده «سیستان» از جمله فعالیت های وی است . شهید خمره ای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را مناسب ترین بستر برای فعالیتهای انقلابی و اسلامی خود یافت و کارش را در بخش تبلیغات این نهاد آغاز کرد .گستردگی فعالیت های او در این بخش به اندازه ای بود که در مناسبتهای گوناگون انقلابی و مذهبی ،چهره شهر دگر گون می شد .جالبتر از همه اینکه با نفوذ کلامش توانسته بود عناصر ضد انقلاب و زندانیان سیاسی را هم وادار کند که در نوشتن شعار بر روی دیوار های شهر با وی همکاری کنند . تلاش اودر دوران تصدی مسئولیت تبلیغات سپاه« زابل» این بود که جبهه فراموش نشود .به این منظور پیوسته برای فرماندهان لشکر ثار الله سخنرانی ترتیب می داد و مردم را برای دیدار با رزمندگان اسلام به جبهه می برد . شهید «خمری» مسلمانی راستین و شیعه ای خالص بود .خود سازی را هرگز فراموش نمی کرد و خواندن قرآن و ادعیه را هیچ گاه از یاد نمی برد .راز و نیاز های نیمه شب او را از چنان سوز و گدازی برخوردار بود که هر بیننده ای را متاثر می ساخت .به مجالس روضه خوانی علاقه ویژه ای داشت و با شنیدن نام مبارک حضرت زهرا (س)اشکش سرازیر می شد . او که فرماندهی لایق بود ،در عملیات «کربلای 1 »سمت معاون گردان را داشت و در «کربلای 5 »فرماندهی یکی از گروهانهای گردان« 405» را که از رزمندگان «سیستانی» تشکیل می شد به عهده داشت .در پاتکهایی که عراق در ادامه عملیات انجام داد ،او اوج رشادت و دلاور مردی را به نمایش گذاشت .در یکی از در گیری ها نیروهای گارد ریاست جمهور عراق قصد باز پس گیری منطقه را داشتند و بخشی از رزمندگان اسلام را به محاصره در آورده بودند .در این هنگام سردار شهید «خمری» به همراه 72 تن از همرزمانش در مقابل تهاجم دشمن ایستاد و آنها را ناچار به فرار کرد .این مقاومت چنان جانانه بود که تحسین فرماندهی کل سپاه را بر انگیخت ،بطوری که پیوسته از طریق بی سیم از آنها سپاسگذاری می کرد . به هنگام پیروزی انقلاب ،15 ساله بود اما معرفت ،بصیرت و عشق و علاقه عجیب و چشمگیری به انقلاب و امام خمینی(ره) و در اصل به اهل بیت پیامبر (ص)داشت . سال 1356،برای ادامه تحصیل وارد هنرستان شد و در رشته برق مشغول تحصیل شد .در این سال که همزمان با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران بود ،روح نا آرام مذهبی و انقلابی شهید هم طوفانی و پر تلاطم می شد و چنانچه می خواستید او را ببینید ،می بایست سراغش را در اجتماعات مذهبی و انقلابی علیه رژیم شاهنشاهی در مساجد بگیرید .یا شبها او را در کوچه ها و خیابانهای شهر در حال شعار نویسی علیه جنایات رژیم و پخش اعلامیه های انقلابی می شد ،دید . گاهی اگر پدر و مادرش مانع از رفتنش می شدند ،او سبکبال و عاشق در نیمه های شب که بقیه اعضاخانواده در خواب بودند ،از منزل خارج می شد و بقیه شب را به شعار نویسی و پخش اعلامیه می گذراند و سپس تا صبح در مسجد به سر می برد تا بتواند در تظاهرات و فعالیت های انقلابی روزانه شرکت کند . از همان ایام ،به مطالعه و خرید و جمع آوری کتاب و تشکیل کتابخانه نیز علاقمند بود .به نحوی که از همان سالها به تشکیل کتابخانه کوچکی در منزل پرداخت که بعد ها عموم مردم از آن استفاده می کردند . پیروزی انقلاب نزدیک می شد و قرار بود حضرت امام (ره)به ایران تشریف فرما شوند ،«عباس» از خوشحالی در پوست نمی گنجید و خود را سرباز امام می نا مید و برای استقبال از حضرت امام (ره )و سر نگونی شاه آرام و قرار نداشت . از پیروزی انقلاب تا ورود به سپاه پاسداران : با اوج گیری مبارزات انقلابی مردم مسلمان و پیروزی انقلاب ،تحولات روحی ،اخلاقی و شور و هیجان انقلابی عباس ،فوق العاده چشمگیر بود . او در دو بعد معنوی و سیاسی ،در جمع دوستان و همسالان ،تشخص و بر جستگی ویژه ای داشت .ضمن وارستگی اخلاقی ،متانت و وقار ،اخلاص و تواضع ،تقید خاصی به نماز جمعه و روزه های مستحبی و احساس تعهد و مسئولیت نسبت به زندگی سخت معیشتی پدر و بیماری مادر و رسیدگی به امور داخلی خانه در بعد مسائل سیاسی اجتمایی هم از افراد شاخص و مطرح شهر بود . قبل از پرداختن به فعالیت های اجتماعی شهید لازم است ،شمه ای از وضعیت سیاسی اجتمایی استان« سیستان و بلوچستان» در آن ایام بیان شود ،تا بر جستگی های اجتماعی سیاسی شهید بهتر تبیین شود : استان «سیستان و بلوچستان» تر کیبی نا همگن از جمعیت قومی و مذهبی بوده و با وجود قرار داشتن در نوار مرزی شرق ،همجوار با «افغانستان» و «پاکستان» و در جنوب با کشور های حاشیه «خلیج فارس» و وجود تعصبهای خاص مذهبی و قومی و از طرفی فقر فرهنگی قابل توجه منطقه ،بستر مناسبی برای فعالیت گروهکهای سیاسی ضد انقلاب ،خصوصا گروهکهای «چپ» و «منافق» بود .این گروهکها در سالهای1360- 1357 ،فعالیت بسیار چشمگیر تشکیلاتی اعم از سیاسی و نظامی داشتند . راه انداختن یک سری شرارتها و نا امنی و در گیری های قومی و مذهبی با حمایت و سازماندهی این گروهکها انجام می شد .تحریک استکبار جهانی و کشور های معاند منطقه و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی این گروهکها در دانشگاه و مراکز آموزشی و دبیرستان های استان در جهت انحراف افکار عمومی ،شدیدا عرصه را به نیروهای وفادار به انقلاب تنگ کرده بود .در واقع این گروهکها با انواع فعالیتهای سیاسی ،نظامی و فرهنگی ،بذر کینه ،تردید ،نا رضایتی و رویگردانی از انقلاب را در دلها و اذهان اقشار مختلف مردم می پاشیدند . ضمنا خوانین سر سپرده به رژیم گذشته که با پیروزی انقلاب ،جایی برای جولان و زور گویی آنها در استان و استثمار مردم نداشتند ،با پیوستن به گروهکهای ضد انقلاب و با حمایت دشمنان خارجی ،این استان را یکپارچه نا امن و متشنج ساخته بودند . بنا بر این با توجه به مطالب فوق یک نهضت عظیم فرهنگی برای تنویر افکار عمومی لازم بود تا مردم این استان را نسبت به شرایط کشور و مردم در قبل و بعد از انقلاب آشنا نمایند .از سویی ایجاد امنیت و بر خورد با شرارتهای گوناگون ضد انقلاب هم یک ضرورت دیگر بود که با توجه به بافت و تر کیب جمعیتی نا همگن ،کار چندان ساده ای هم نبود . شهید که خود را از مصادیق بارز جمله تاریخی حضرت امام خمینی در سال 1342 ،خطاب به رژیم شاهنشاهی می دانست که فر مودند : سربازان من در گهواره اند و ...، به سر بازی امام افتخار می کرد وبا تمامی وجود ،به دفاع از انقلاب وشناخت و معرفی آن به آحاد مردم در همه نقاط استان و به مبارزه فکری و فیزیکی با گروهکهای ضد انقلاب می پرداخت که به طور خلاصه به توصیف فعالیتهای شهید در مقطع زمانی 57 13تا 1360 می پردازیم . فعالیت های سردار شهید تا سال 1360 : - یکی از فعالیتهای عمده شهید در این ایام ،مسئولیت انجمن اسلامی هنرستان فنی بود که همزمان با اوج فعالیتهای سیاسی گروهکها در مدارس از اهمیت ویژه ای بر خوردار بود زیرا به دلیل وجود انواع تشکلهای چپ ،راست ،نفاق ،التقاط و ...عرصه بر انجمن های اسلامی تنگ شده بود و حتی طرفداران انقلاب نیز خود را در اقلیت می دیدند .لذا با این اوضاع نفس گیر فعالیتهای همه جانبه شهید در هنرستان و در سطح شهر و استان ارزش حیاتی ویژه ای داشت .بنا بر این سردار شهید ،به عنوان مسئول انجمن اسلامی و در قالب اتحادیه انجمن های اسلامی به اجرای برنامه های متنوع فرهنگی ،سیاسی ،ورزشی و ...می پرداخت که به اهم آنها اشاره می شود : سازماندهی و جذب نیروهای طرفداران انقلاب و دادن تشکل و نظم به آنها . تاسیس کتابخانه مجهز با کتب مفید اسلامی در هنرستان . راه انداختن نماز جماعت در هنرستان با حضور روحانیون و برادران مولوی اهل سنت به منظور تقویت وحدت و خلع سلاح تبلیغی منادیان تفرقه . دعوت سخنرانان به مناسبتهای مختلف برای تنویر افکار مورد تهاجم فرهنگی دانش آموزان . بر پایی نمایشگاههای عکس،پوستر ،کتاب و نمایش فیلم از جنایات رژیم گذشته و استکبار جهانی و دستاوردهای انقلاب در هنرستان . همکاری شهید با انجمن های اسلامی دیگر مراکز آموزشی جهت اجراء مراسم به مناسبتهای مختلف . بحث و مناظره با گروهکها ،آن هم با شناخت و معرفت سیاسی مناسب از دیدگاهها و سوابق سیاسی و در عین حال با سعه صدر و خوشرویی که اتفاقا اخلاق پسندیده و خلق نیکوی ایشان ،عامل جذب افراد به مواضع انقلاب و تنفر از گروهکهای ضد انقلاب می شد .اخلاص شهید حتی در رویارویی ضد انقلاب در جریان زد و خوردهای که هواداران گروهکهای سیاسی به راه می انداختند ،بسیار قابل توجه و یاد آور اخلاص مولایش حضرت علی (ع)در غزوه خندق در مصاف با سردار عرب ،عمربن عبدود بود . تاسیس کتابخانه عمومی توحید در دبیرستان طالقانی زاهدان ، راه انداختن مسابقات ورزشی در هنرستان و در محله ها . سردار شهید تعداد زیادی از جوانانی را که اهل مسجد و مجالس مذهبی نبودند ،با بهانه این مسابقات ،با آنها ارتباط بر قرار نموده و سپس با ظرافت خاصی آنها را با انقلاب و ارزشهای انقلاب آشنا و به طرف بسیج هدایت می کرد و بعدها خیلی از همین جوانان راهی جبهه و جنگ می شدند . تشکیل جلسات و کلاسهای آموزش قرآن ،تفسیر ،اخلاق و شناخت گروههای سیاسی برای دانش آموزان . بر گزاری مراسم دعای کمیل ،توسل و عزاداری شهادت ائمه به اتفاق همسایه ها و بستگان . سازماندهی نیروهای مخلص انقلاب و به کار گیری آنها تا نیمه های شب برای شعار نویسی در سطح شهر و نصب پلاکارد . راه انداختن کلاسهای نهضت سواد آموزی ،قرآن و احکام برای بیسوادان در منزل شخصی . تاسیس یک کتابخانه شخصی با کتابهای متنوع ،آن هم با نهایت مشکلات مالی برای استفاده عمومی و بر گزاری اردوهای جمعی جوانان از طریق همین کتابخانه . اما بغض و کینه ضد انقلاب نسبت به شهید ،منجر به آتش زدن کتابخانه شخصی ایشان د ر نیمه های شب گشت . نمایش فیلم و سخنرانی در محله های مختلف شهر ،خصوصا محله های محروم .شرکت فعال و محوری در تحصن دادگستری استان در اوایل انقلاب که با اعتراض نا امنی و اغتشاش در استان و فعالیتهای شرارت بار خونین ،گروهکهای سیاسی و ضعف مدیریت مسئولین اجرایی وقت استان تشکیل شده بود . یکی دیگر از فعالیتهای بسیار با ارزش ایشان ،تشکیل یک گروه تبلیغی از دوستان صمیمی و سازماندهی آنها برای تبلیغ در شهرها و روستاهای دور افتاده استان ،به ویژه روستاهای زابل بود که شهید به همراه جمعی از دوستان مخلص انقلاب ،ایام تعطیل مدارس را به کارگاههای فنی لوله کشی ،نقاشی، ساختمان و...تبدیل و پولی را که از این طریق به دست می آوردند ،برای خرید و تهیه کتاب ،فیلم ،پوستر و هزینه ایاب و ذهاب مسافرتهای تبلیغی استفاده می کردند .در ضمن از ادارات مختلف برای تهیه موتور برق ،پروژکتور و...کمک می گرفتند . در روستاها برنامه های جالب و متنوعی را برای آشنایی مردم با ماهیت رژیم گذشته ،انقلاب و رهبران آن اجرا می کردند .در هرروستایی که وارد می شدند ،صبح تاظهر به بر پایی نمایشگاه عکس و پوستر و بعد از ظهر و شب به سخنرانی راجع به انقلاب و شخصیت امام می پرداختند و آنگاه فیلمی از صحنه های تظاهرات و مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاهنشاهی و جنایات آن رژیم و مصاحبه های حضرت امام (ره)را برای مردم به نمایش می گذاشتند که شدیدا مورد استقبال قرار می گرفت . در این مدت ،اگر چه وقت و امکانات شخصی ایشان وقف خدمت به انقلاب و دفاع از آن و معرفی چهره تابناک انقلاب به آحاد جامعه بود ،از درس و کمک به پدر و مادر غافل نبود . عباس در خرداد 1360 موفق به اخذ دیپلم می شود و از جایی که جز عشق به خدا ،اسلام ،امام و انقلاب سودایی به سر نداشت و تمام همت و تلاشش ،وقف دفاع از انقلاب و... می شد ،بهترین جا و ار گانی که می توانست در آن شرایط ،عباس را ا رضا کند ،سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود .لذا تصمیم می گیرد ،افتخار پیوستن به این نهاد مقدس و انقلابی را بیابد . از ورود به سپاه پاسداران تا شهادت (65 13– 1360 ) عباس در خرداد 1360 موفق به اخذ دیپلم می شود و چون اندیشه ای جز خدمت به انقلاب و تعالی آن ندارد لذا در هفتم تیر 1360 ،همزمان با شهادت مظلومانه دکتر بهشتی و هفتادو دو تن از یارانش ،با دنیایی از شور و اشتیاق ،لباس سبز انصار الحسین(ع) ،لباس مقدس پاسداری را بر تن می کند . پس از پیوستن به اردو گاه حسین (ع)و اتمام دوران آموزش ،در واحد تبلیغات و انتشارات سپاه استان مشغول به خدمت می شود که به علت فعالیت شبانه روزی و همت و پشتکار و ارائه ابتکارات بکر و ذوق هنری و خلاقیتهای فرهنگی ،مسئولیت قسمت تبلیغات به وی واگذار می شود .اما از جایی که ایشان شخصیتی چند بعدی داشت ،اشتغال به هر وظیفه و تکلیفی ،احساس سلب مسئولیت در سایر وظایف و تکالیف را در ایشان بوجود نمی آورد .لذا چون مادر مهربانش بیمار بود و انجام امور خانه و پرستاری مادر و رسیدگی به بچه ها بر عهده ایشان بود ،برای اینکه از فعالیتهای اجتماعی باز نماند و از امور خانه هم آسوده خاطر گردد ،در مهر ماه سال 1360، تصمیم به ازدواج می گیرد . فعالیتها و خدمات فرهنگی شهید در مسئولیهای پشت جبهه : شهید خمر از فروردین سال 1361 به عنوان مسئول واحد انتشارات سپاه چابهار منصوب گردید و با همت و تلاش شبانه روزی در چابهار و روستاهای اطراف ،با یک سری بر نامه های جالب فرهنگی ،انقلاب اسلامی را به مردم محروم و دور افتاده شنا ساند .با گفتار شیرین و رفتار پسندیده اش ،آنچنان در دل مردم جای گرفت که حتی زندانیان سیاسی نیز با گفتارش منفعل می شدند و حاضر بودند داوطلبانه در نوشتن شعار بر روی دیوار ها و نصب پلاکارد به او کمک نمایند .او هم به خوبی از آنان در جهت اهداف انقلاب ،استفاده می نمود .اتفاقا به علت حسن خلق شهید ،اکثرشان از گروهکها بریده و از طرفداران پر وپا قرص انقلاب شدند . در نهایت با همت و تلاش شهید اولین اعزام از چابهار به جبهه با تعداد 16 نفر انجام شد که به علت نیاز مبرم به ایشان در زاهدان ،در نیمه دوم تیر ماه 60 13به سپاه مر کز استان مراجعت کردند . پس از باز گشت از چابهار به علت صلاحیتها ،ابتکارات ،قدرت مدیریت و خلا قیتهای هنری، مسئولیت قسمت انتشارات سپاه استان به وی واگذار شد و بعد از یکسال با اصرار و پافشاری شهید ،به جبهه اعزام می شوند ،در جبهه نیز به دلیل صلاحیتهای اخلاقی و مدیریتی ،به عنوان جاشین واحد تبلیغات و انتشارات لشکر 41 ثارالله منصوب می شود که از خود ابتکارات جالبی ارائه می دهد . در بازگشت از جبهه به عنوان جانشین واحد تبلیغات و انتشارات سپاه استان منصوب می شود و سپس به علت شایستگی های لازم و زمینه کاری مناسب با مسئولیت واحد تبلیغات و انتشارات به پایگاه زابل مامور می شود که تا قبل از شهادت ،در آنجا خدمات شایان توجه و چشمگیری در تحول فرهنگی منطقه و اعزامهای پرتعداد نیرو به جبهه داشت که نقش شهید در تمامی این خدمات ،کلیدی و اساسی بود . فعالیتها و خدمات فرهنگی شهید در مسئولیتهای پشت جبهه: در آن روزهای غربت انقلاب ،تمام وقت ،توانایی و امکانات نیروی حزب الله و مومنین و از آن جمله شهید خمر ،وقف انقلاب ،جنگ و حفظ ارزشها بود و با وجود داشتن عنوان مسئولیت ،بی اعتنا به مظاهر دنیا و ریاست ،همچون نیرویی ساده برای خدمت به انقلاب تن به هر کاری می داد که در اینجا به اهم فعالیتهای شهید در مدت مسئولتهای پشت جبهه می پردازیم : تلاش شبانه برای افشاءجنایات و شنا ساندن چهره زشت و کریه گروهکهای ضد انقلاب به مردم و مخصوصا به نسل جوان ، رنگ آمیزی دیوارهای شهر و مزین نمودن آنها با آیات و روایات و فرمایشات حضرت امام (ره )و مسئولین نظام ،از کارهای همیشگی او بود .این کار را اکثر مواقع در شب و تا پاسی بعد از نیمه شب با سازماندهی منظم و با استفاده از نیروهای جوان دانش آموز و بسیجی و بعضی همکاران انجام می داد و صبح زود نیز قبل از همه ،بدون اظهار خستگی از تلاش شبانه ،سر کار حاضر می شد . نقش محوری در بر پایی نمایشگاههای بزرگ عکس ،پوستر ،آثار دفاع مقدس ،غنائم جنگی و...به مناسبتهای مختلف مانند :هفته دفاع مقدس ،دهه فجر و... راه انداختن اردوهای چند روزه زیارتی ،سیاحتی به شهرها و دیدار با شخصیتهای بزرگ نظام ،با حضور اقشار و فرقه های مذهبی .این حرکت راهی بود برای جذب جوانان به بسیج و بریدن و تنفر از گروهکها ی ضد انقلاب و ایجاد شور و شوق اعزام به جبهه در آنها. در اوایل انقلاب که نهادهایی چون سازمان تبلیغات فراگیر و جا افتاده نبود و تشکلات قوی و منسجم نداشتند و بار اصلی اعزام مبلغ و امور فرهنگی و تبلیغی شهرها بر دوش سپاه بود ،شهید در قالب واحد تبلیغات سپاه استان ،تلاش چشمگیری در جذب مبلغ از حوزه های علمیه شهرهای مهم مذهبی کشور داشت و به موازات آن ذوق و شوق و تلاشی مضاعف در راه انداختن نماز جماعت ،کلاس های قرآن ،احکام و معارف در ادارات داشت . همت و تلاش قابل توجه و تاسیس کتابخانه در محله های شهر ،خصوصا محله های محروم .همچنین راه اندازی کلاسهای قرآن و سخنرانی و... تهیه و چاپ تراکت ،پوسترهای جالب و توزیع آن در بین اقشار مختلف مردم . مبتکر تهیه و چاپ نشریه (پیام جمعه )در اوایل انقلاب با محتوای :بر گزیده ای از مطالب خطبه های جمعه و مسائل سیاسی روز کشور جهت پرکردن خلاء فرهنگی . مبتکر و طراح نشریه پیام شهید که بعد از ظهرهای روز پنج شنبه در مزار شهدا توزیع می شد و حاوی آیات و روایاتی در خصوص جهاد و شهادت و فرمایشات حضرت امام و مسئولین در مورد جنگ ،اخبار جنگ ،وصیت نامه شهدا و پیام رزمندگان بود . این دو نشریه را ،شهید با همت و تلاش شبانه روزی و با کمترین امکانات موجود تهیه و چاپ می کرد که بعدها زمینه ساز چاپ مجله کودک مسلمان بلوچ تاکنون شد. تبلیغات گسترده در خصوص زنده نگه داشتن مساله جنگ به عنوان مساله اصلی کشور و ترغیب و تشویق مردم جهت اعزام به جبهه با بر نامه های متنویی چون :راه انداختن ماشین های بلند گو دار در سطح شهر و روستا ،بر پا نمودن مجالس پر شکوه سخنرانی توسط فرماندهان عالی رتبه جنگ و بعضا توسط خودش ،راه انداختن کاروانهای بازدید از جبهه با حضور اقشار مختلف جامعه و... اوج فعالیت شهید ،اعزام نیرو به جبهه جهت تامین نیروی گردانهای 405 و 409 استان در جنگ بود که در مدت مسئولیتش در سپاه زابل ،انجام می گرفت و چون اکثر نیروهای اعزامی استان به جبهه از شهرستان زابل بود ،به همین دلیل شهید به آنجا مامور شده بود .ایشان هم انصافا با تلاش شبانه روزی و ذوق سر شار هنری و ابتکارات شخصی ،سنگ تمام ،می گذاشت و هر شب چندین گروه تبلیغی متشکل از روحانی ،موتور برق ،پرو ژکتور و فیلم به روستاهای دور افتاده زابل و یا مداح برای بر گزاری مراسم دعاهای کمیل و توسل و یا میلاد و شهادت ائمه می فرستاد . بدون اغراق می توان گفت که اعزامهای بزرگ رزمی و کاروانهای هدایا برای رزمندگان ،مرهون زحمات و تلاشهای شبانه روزی و خستگی نا پذیر مخلصانه شهید خمر می باشد . عشق و علاقه وافری به سر کشی از خانواده شهدا و رزمندگان عزیز داشت که به عنوان یکی از عناصر محوری انصار المجاهدین ،توفیق حضور در جمع با صفا و معنوی این خانواده های گرامی را می یافت و ضمن تقدیر و سپاس از خدمات و مجاهدتهای فرزندان برومند شان به شنیدن مشکلات و درد دل آنها گوش فرا می داد .و در مراجعات ،گفته ها و نیازهای ولی نعمتهای انقلاب را به مسئولین مربوطه منتقل می نمود . یکی از فعالیتهای مورد علاقه شهید ،بر گزاری دوره های قرآن بود .شهید با یک طرح ابتکاری ،دوره های قرآن را در ماه مبارک رمضان در منازل شهدا بر گزار می کرد و با برادران سپاهی و بسیجی ،هر روز به منزل یکی از خانواده های معظم شهدا می رفتند . این دوره ها از صفای معنوی زائد الوصفی بر خوردار بود . خرید پارچه و توزیع آن بین خانواده ها جهت تهیه لباس رزمندگان . فعالیتها و خدمات فرهنگی و رزمی شهید در جبهه: در دوران دفاع مقدس بعضی از نیروها و واحدهای خدمتی سپاه پاسداران موظف به انجام وظیفه در پشت جبهه بودند و بر اساس بخشنامه های رسمی و با تاکید از طرف فرماندهی محترم کل سپاه ،اجازه حضور در جبهه ها را نداشتند .اینها نیروها و واحدهایی بودند که مسئولیت کارهای تبلیغی و جذب و گزینش نیرو و تر غیب و سازماندهی امت حزب الله را برای اعزام به جبهه داشتند . شهید خمر ،از جمله نیروهایی بود که نقش اساسی و ارزنده ای در اعزامهای بزرگ رزمی و ارسال هدایای مردمی به جبهه داشت .از این رو مسئولین وقت سپاه شدیدا از اعزام ایشان به جبهه ممانعت می کردند .اما روح نا آرام و متلاطم شهید همیشه متوجه فضای معنوی و عطر آگین جبهه و جنگ بود و هیچ چیز به غیر از وصال معبود و جهاد و مبارزه در میدان کارزار و شهد شهادت او را قانع و سیراب نمی ساخت .لذا با اصرار و پافشاری وافر بعد از موفقیت در جذب و اعزام کاروانهای بزرگ نیروی رزمی و هدایای مردمی به جبهه ،موفق شد مسئولین محترم سپاه را متقائد نماید که بیش از این ،از توفیق بزرگ و مجاهدت در جبهه محروم نماند . اوعلیرغم ممانعت قانونی ،با اصرار عاشقانه و داو طلبانه ،سعادت حضور در عملیات والفجر 3 و 4 و کربلای 1 و 5 را پیدا کرد . عملیات والفجر 3و 4 در این عملیاتها شهید به عنوان جانشین واحد تبلیغات و انتشارات لشگر 41ثارالله انجام می نمود که شرح خدمات خالصانه وی را به نقل از مسئولین وقت تبلیغات لشکر می خوانیم : به هیچ عنوان برایش ،عنوان مطرح نبود و بیشتر از هر نیروی ،تن به هر کار و خدمتی می داد .بر اثر خلاقیتها و ابتکارات ذوقی ،تبلیغی و هنری اش ،واحد تبلیغات لشگر متحول شد .با ابتکار شهید ،هر چند گاه از شخصیتهای کشوری و لشکری و مداحان اهل بیت دعوت به عمل می آمد تا با حضور در جمع برادران رزمنده ،به تقویت روحیه اعتقادی ،معنوی و سلحشوری رز مندگان بپردازند . ایشان ضمن این که فردی مدیر بود اما در جنگ اصلا علاقه ای به کار ستادی نداشت و علیرغم اصرار فرماندهان عالی رتبه لشگر ،شبهای عملیات ،نا آرام و بی قراری می نمود .با ابتکار ایشان نیروهای تبلیغات در آموزشهای نظامی شرکت می کردند .از این رو شب عملیات ،این نیروها دو منظوره بودند .بدین صورت که هم اسلحه داشتند و هم بلند گوی دستی تا با صلاحدید فرماندهان گردان ،در مواقع لزوم به تشویق رزمندگان اقدام نمایند . در فاصله دو عملیات با ذوق سر شار هنری ، نمایشنامه( لحظه های سرخ) را نوشت و با کار گردانی خود ،دوستان هنرمند را آماده اجراء نمایشنامه کرد که یکی از نقشهای حساس نمایشنامه را خود عهده گرفت و با اجرا خوب و شایسته این نمایشنامه و دیگر بر نامه های متنوع تبلیغی هنری نقش بسزایی در تقویت روحیه رزمندگان داشت . او که لحظه های فراغت خود را به کتاب خوانی و مطالعه می گذراند ،در عملیات والفجر 4 هم چون والفجر 3 ،علیرغم مخالفت مسئولین با گریه و زاری و اصرار شدید ،در عملیات حضور یافت و به اعتراف فرماندهان همچون یک فرمانده دلاور در تنگناها و شرایط سخت جنگ ،بسیار شجاعانه و مدبرانه وارد رزم شد . ابتکارات ذوقی و هنری شهید در زمان پدافند و آفند در جبهه ،آن چنان نظر مبارک شهید میر حسینی(قائم مقام فرماندهی لشگر41ثارالله) را به خود جلب کرد که این سردار شهید بارها از واحد تبلیغات سر کشی می کرد و می فرمود :الحق که شما نقش تبلیغات را در جنگ به درستی نشان داده اید . عملیات کربلای 1 و 5 شهید که قبل از عملیات کربلای 1 ،مسئولیت واحد تبلیغات سپاه زابل را بر عهده داشت با اصرار و پافشاری زیاد،مسئولین وقت سپاه را متقائد می کند و به جبهه اعزام می شود .یکی از همرزمان شهید می گوید : قرار بود عملیات کربلای 1 ،برای آزاد سازی مهران و ارتفاعات مشرف برآن شروع شود که ما به منطقه رسیدیم .گردان 409 استان تازه تشکیل شده و محوری سخت و مشکل هم به آن سپرده شده بود .گروهانی را من و شهید خمر تحویل گرفتیم .ایشان در تقویت ،آموزش و سازندگی جسمی و روحی نیرو ها سنگ تمام گذاشت . محوری که قرار بود گردان 409 و خصوصا گروهان ما عمل کند ،ازبلند ترین ارتفاعات منطقه بود و بر همه جا اشراف داشت .تمام منطقه و خصوصا این ارتفاعات مین گذاری و سیم خاردار کشیده شده بود .از این جهت اقتضاءمی کرد که عملیات در روز انجام شود . عملیات در صبحگاهان آغاز شد و حدود ساعت 2 یا 3 بعد از ظهر به مواضع از پیش تعیین شده رسیدیم .عراق به علت استراتژیک بودن ارتفاعات ،با آتش سلاحهایش ،فشار زیادی بر ما وارد کرد تا بتواند ارتفاعات را باز پس بگیرد .اگر چنین می شد ،تمام عملیات ما خنثی می شد و همه نیروها می بایست کیلومتر ها عقب نشینی کنند .آن روز مسئولیت هدایت نیروها بر عهده شهید بود ،هوا نیز بسیار گرم و داغ و حدود پنجاه درجه بود .به حدی که اگر آب دهان بر روی سنگی می انداختیم ،در فاصله سنگ تا دهان ،بخار می شد .اکثر بچه ها شهید و بعضی بی رمق و ناتوان شده بودند و تعداد نیروهای اندکی هم که باقی مانده بودند ،به علت شدت آتش دشمن و گرمای کشنده ،زمین گیر شده بودند . نا گفته نماند که از دست دادن مهران ،از لحاظ حیثیتی هم برای جمهوری اسلامی ایران ،بسیار درد آور بود .چون در تصرف قبلی آن توسط عراق ،منافقین هم شرکت کرده بودند و بعد از تصرف آن ،تبلیغات زیادی در داخل و خارج راه انداخته بودند ،،لذا باز پس گیری آن ،پیروزی بزرگی برای ایران بود و به همان نسبت از دادن آن نیز مشکل حیثیتی برای نظام داشت . همه ما بریده بودیم .آتش دشمن هم فوق العاده شدید بود تا به هر قیمتی شده بر ارتفاعات مسلط شوند . که نقش این علمدار مخلص برهمه آشکار گردید .او انگار خود را برای همه چیز آماده کرده بود . از سوی دیگر نیروهای پیاده دشمن نیز زیر آتش شدیدشان برای تصرف ارتفاعات به طرف مواضع ما می آمدند و به ما خیلی نزدیک شده بودند وشهید که در آن شدت بحران ،برای تقویت روحیه همزمان ،خنده و تبسم از لبها و چهره نورانی اش محو نمی شد و اعتنایی هم به گرما و آتش دشمن و دشواری جنگ نداشت .او چون عاشقی جانباز و بی قرار برای شهادت و وصل به معبود ،لحظه شماری می کرد ،نا گهان تیر بار را از یکی از بچه ها ی رزمنده گرفت و با تمام قامت در برابر عراقیها ایستاد و طی چند مرحله ،با رگبار تیر بار ،تعداد زیادی از نیروهای زبون دشمن را درو کرد که نهایتا منجر به یاس و نا امیدی دشمن از دستیابی به ارتفاعات و عقب نشینی آنها و روحیه گرفتن نیروهای خودی شد . آری ایشان فرمانده بود و هدایت عملیات را بر عهده داشت و می بایست برای انجام ماموریت ها از نیرو های تحت امر استفاده کند .اما جایی که دیگر از دست کسی کاری بر نمی آمد ،این علمدار مخلص و عاشق بود که صف شکن نیروی دشمن می شد و الحمدالله با همت بلند او مواضع ما تثبیت و دشمن زبون ،خوار و ذلیل گشت و افتخار بزرگی در کار نامه غرور آفرین دفاع مقدس ثبت شد که مسلما نقش شهید خمر در ماموریت لشگر ثارالله در آن عملیات قابل توجه و فراموش ناشدنی است . بعد از این عملیات ،عباس واقعا عاشورایی و کربلایی شده بود و این علمدار بی قرار،جز به جبهه و وصال معبود به هیچ چیز نمی اندیشید . تمام شواهد و قرائن نیز حکایت از تصمیم قاطع ایشان برای آفرینش حماسه ای بزرگ داشت . او برای آخرین دیدار با دوستان و بستگان و ابلاغ پیام خونین کربلائیان شهید و بسیج و اعزام عاشورائیان به مسلخ عشق ،به پشت جبهه می آید. عباس که قبلا در آزمون دانشگاه امام حسین (ع)شرکت کرده بود با دیدن نامش در ستون قبول شدگان دانشگاه ،شادمان می شود اما برای گذراندن واحد های درسی ،کربلایی ترین دانشگاه را بر می گزیند و در خاکریزهای خط مقدم ثبت نام می کند . آخرین دیدار عباس از دیار و خانواده اش سر شار از زیبایی است .به هر کس که می رسید خداحافظی می کرد و حلالیت می طلبید و به همه می گفت که دیگر بر نمی گردد .این بار او سفارش های لازم را به دوستان ،وابستگان و خانواده نمود .آخرین وصیت نامه اش را هم نوشت و حتی محل دفن خود را هم مشخص کرد و برآن فاتحه خواند و هر چند به کسی وصیت کتبی و شفاهی نکرد که در آنجا دفنش کنند .روز تشییع جنازه ،اصرار همه در آن بود که جسد مطهرش را در جوار یکی از بستگان شهیدش دفن کنند ،اما بنیاد شهید با وجود بی خبر بودن از نیت و الهام شهید ،مامور اجرای خواست باطنی اش شد .ایشان را در جایی دفن کردکه به او الهام شده بود . حماسه این علمدار در کربلای 5 ؛حماسه ای دیگر است و آیینه ای دیگر می طلبد تا چهره پر فروغش را در آن بنگری .او بعد از مدتی کوتاه و برای همیشه از همه خدا حافظی کرد .به جبهه می گردد و مسئولیت ستاد گردان ،مسئول واحد تبلیغات و فرماندهی یکی از گروهاهای گردان 405 لشکر ثارالله را بر عهده می گیرد که بر اساس عشق و علاقه وافری که به بیبی دو عالم ،حضرت زهرا (س)داشت ،نام مبارک و زیبای آن حضرت را بر گروهان تحت امرش می گذارد . در زمان مانده به عملیات کربلای 5 ،عباس سعی بسیاری داشت تا نیروهایش را از لحاظ جسمی و روحی آماده نبردی بزرگ کند . او ماموریت مهم دیگری را نیز که دفاع از خط پدافندی فاو بود ،به همراه گردان ،قبل از شروع عملیات با موفقیت انجام داد . کم کم به زمان شروع عملیات کربلای 5 نزدیک می شد .در این عملیات ،جمهوری اسلامی ایران ،سرمایه گذاری زیادی کرده و توان بالایی از نیروها و تجهیزات را هم فراهم ساخته بود .دشمن هم برای دفاع از حیثیت خود ،بطور جدی و با تمام قدرت و بر خوردار از هر گونه حمایت بین المللی، خود را برای نبردی سنگین آماده کرده بود .با شروع عملیات کربلای 5 بی قراری عباس هر لحظه بیشتر می شد .دیگر زمین ظرفیت تحمل روح بلند و ملکوتی او را نداشت ،به همراه گردان برای در یافت دستور اعزام به خط مقدم ،به طرف موضع انتظار راه افتاد . روز دوم یا سوم عملیات بود که به موضع انتظار رسید و قرار شد در ادامه عملیات ،گردان 405 وارد عمل شود .یکی از فرماندهان گردان تعریف می کند : به واسطه جاذبه قوی و محاسن اخلاقی و معنوی عباس ؛نیروهای پرتوان و با استعدادی ،دور شمع وجود ش گرد آمده بودند به طوری که گروهان او شاخص بود و بر جستگی خاصی داشت .عباس نیز بیش از هر فرمانده ای ،کار ،کیفی و کمی جهت آماده سازی نظامی و روحی بر روی نیروها انجام می داد .حتی گاه ،سنگر به سنگر در جمع نیروهایش حضور می یافت و در آماده سازی همه جانبه آنها تلاش می کرد . روزی هم که در موضع انتظار ،آماده شرکت و حضور در عملیات کربلای 5 بودیم ،ایشان برای اعزام به منطقه عملیاتی ،بی قراری می کرد اما می بایست به طور متناوب و اندک اندک ،نیروها را جهت استقرار در منطقه شلمچه کانال زوجی و ماهی اعزام می کردیم .بحث و گفتگوبین فرماندهان گروهانها برای سبقت در رفتن به خط مقدم با لا گرفت ،عباس که در تب انتظار می سوخت به هر کاری متوسل شد تا بلکه زود تر به منطقه اعزام شود .اما چنین مقرر شد که گروهان عباس ،آخرین نیروهایی باشند که راهی منطقه شوند . منطقه ای که گردان 405 در آنجا مستقر شد ،از نظر نظامی موقعیت ویژه استراتژیکی داشت و یک خط زاویه مانندی را در بر می گرفت که چندین لشکر سپاه چون ،سید الشهدا(ع)،محمد رسول الله (ص) و...در طرفین ما مستقر بودند .از اینرو راه مواصلاتی و پل ار تباطی همه از موقعیت ما گذشت ،به طوری که اگر منطقه استقراری ما سقوط می کرد ،اصل وجودی تمام عملیات کربلای 5 ،زیر سوال می رفت و تمام لشگر های خودی ،توسط دشمن محاصره می شدند و به اسارت دشمن می افتادند . چند روزی که نیروها در خط مستقر بودند ،آتش پر حجم و سنگین دشمن ادامه داشت .سر انجام پس از چند روز ،پاتک سنگین و بی سابقه دشمن به استعداد یک لشگر از زبده ترین و مجهز ترین نیروهای بعثی لشگر گارد ریاست جمهوری عراق برای باز پس گیری موقعیتی که در دست نیروهای گردان 405 بود ،شروع شد . شرایط آن چنان حاد ،بحرانی و حساس بود که برای تقویت روحی نیروها به طور مرتب فرمانده محترم کل سپاه و فرمانده محترم لشگر ثارالله در تمام مدت در گیری با فرماندهی گردان به وسیله بی سیم تماس داشته و خواستار مقاومت و ایستادگی بودند . پاتک دشمن زمانی شروع شد که خیلی از نیروهای گردان به علت آتشباری چند روز قبل شهید شده و آنها را از منطقه خارج کرده بودند .در آن شرایط بحرانی همه نگاهها به گروهان فاطمه الزهرا(س) دوخته شده بود که فرماندهی آن را علمدار گردان ،شهید خمر به عهده داشت .شهید خمر با روحیه ای قوی به همراه گروهانش وارد منطقه شد. نیروها برای استقرار در مکان تعیین شده ،می بایست از جاهای فوق العاده و سخت و زیر دید دشمن حرکت کنند که کاملا در تیر رس و زیر آتش شدید و جهنمی دشمن قرار داشت .به حدی که در آن منطقه حتی حرکت مورچه ای خارج از دید دشمن پنهان نمی ماند و این همان پل ارتباطی تمام لشگر ها بود که عباس با نهایت اخلاص و شهامت ،نیروهایش را با تجهیزات انفرادی و به صورت سینه خیز از آنجا عبور داد و آرایش جنگی گرفت . به دنبال پاتک(ضدحمله) سنگین دشمن ،نیروهای دشمن هر لحظه به موضع ما نزدیک می شدند تا اینکه دیگر چاره ای جز پرتاب نارنجک و جنگ تن به تن نبود .غرش تانکهای دشمن نیز در اطراف مواضع ما ،صحنه پر از رعب و وحشتی را ایجاد کرده بود .دیگر نفس ها در سینه ها حبس شده و هر لحظه خطر سقوط مواضع وجود نداشت . انگار چشم ملت و فرماندهان برای مشخص شدن سر نوشت جنگ به همان منطقه محدود شلمچه که در اختیار گردان 405 بود ،دوخته شده بود . لحظات حساس و نفس گیری بود و زیر آتش شدید دشمن ،نیروهای اندک و محدود گردان هم یکی یکی پر پر می شدند و دست و پا و سر بود که از سر اخلاص از پیکر ها جدا می شد و زمین را گلگون می کرد .اوضاع به حدی متشنج شده بود که هیچ امیدی برای تثبیت مواضع و پیروزی نبود که ناگهان زمین و زمان و فرشتگان آسمان نظاره گر حما سه جاوید علمدار گردان شدند .آری عباس بود که حداقل با پرتاب چهل نارنجک ،دشمن زبون را در پشت سنگر هایشان زمین گیر و متلاشی کرد .نیروهای خودی که جانی دوباره یافته بودند بامداد از تکبیر و شلیک چند آر پی جی ،چندین تانک و خود روی نفر بر دشمن را از کار انداخته و به آتش کشیدند . در حالی که آر پی جی شانه های شهید خمر را زینت می داد با شجاعت آنچنان عرصه را بر دشمن تنگ کردند که چاره ای جز عقب نشینی نداشتند . در گرما گرم این نبرد عاشورایی بود که ناگهان دیدیم پیکر مطهر و غرق به خون این علمدار عزیز را در حالی که دستهایش از پیکر جداشده و از گوشه پتو به صحنه رزم می نگریست از جلو سنگر ما به عقب می برند. آن لحظه برای تمام عمر ،از یادم نمی رود هر چند در جنگ شهادتهای بسیاری دیده بودم ،اما آن لحظه چیز دیگری بود. علمداری که قوت قلب گردان ما بود و وجود او الهام بخش توان روحی همه نیروها می شد ،باید با بدنی پاره پاره از جلوی چشمانم عبور داده شود اما به لحاظ شرایط سخت جنگ و حضور نیروها در اطرافم می بایست کوهی از غم را در سینه حبس می کردم تا مبادا روحیه ی رزمنده ای جان بر کف تضعیف شود .حتی برای تقویت روحی آنها مجبور به گفتن لطیفه ای می شدم که خدا می داند در آن شرایط چقدر برایم سخت و نا گوار بود . باری در آن نبرد عاشورایی به همت نیروهای معدود باقی مانده و به فرماندهی علمدار مخلص ،دشمن مجبور به عقب نشینی شد و مواضع ما تثبیت گردید .دیگر دلها به آرامی می تپید و لبخند ها به زیبایی به لب می نشست اما در جشن پیروزی فقدان حضور علمدار ،برایمان خیلی سخت و گران بود . اما چرا نام علمدار را بر او نهادند .شهید را علمدار می گفتند چون در عشق به اهل بیت ،در اطاعت و تمکین از ولایت ،در بر خورداری از روحیه ی اخلاص و معنویت ،در اطاعت پذیری ،در محرم اسرار بودن ،در کلیدی بودن و داشتن نقش محوری در تمامی صحنه ها ،علمدار و سر آمد همه و قوت قلب نیروها و فرماندهان لشگر و گردان بود . همه ی این خصوصیات ،نام زیبای (علمدار مخلص )را زیبنده ی او ساخته بود .از سوی دیگر نام خود شهید هم عباس بود که مناسبتی با نام مبارک علمدار شهدای کربلا داشت . در کربلای 5 ،عباس به آرزوی قلبی خود رسید اما در پشت جبهه مادری بیمارو چشم انتظار ،دیدار فرزندی را در سر می پرورید .هر روز به تمنای دیدار فرزند مهربانش دیده به در می دوخت و هر شب تا صبح در آسمان لا جوردی ستاره می شمرد .همه می انگاشتند که خبر شهادت عباس کمر مادر را خواهد شکست . هیچ کس را یارای خبر رسانی به مادر نبود .آه مگر می شود این راز را از نهانخانه جان بر لب آورد ؟ خدایا ...صبوری و آرامش مقدس مادر به هنگام شنیدن خبر شهادت جگر گوشه اش ،عرق شرم دل را از چشم همگان جاری می ساخت . او رفت ولی نشان او بر جا ماند چون گوهر شب چراغ در دنیا ماند آن روز که شربت شهادت نوشید انگشت دریغ و درد بر لب ها ماند . خلاصه اطلاعات خدمتی و نظامی سردار شهید عباسعلی خمر 7/4/1360 :ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان سیستان و بلوچستان . 1360: مسئول روابط عمومی سپاه زاهدان . 1361 :مسئول واحد تبلیغات و انتشارات سپاه چابها ر . 1361 :مسئول واحد تبلیغات و انتشارات سپاه زاهدان . 1362 :جانشین واحد تبلیغات و انتشارات لشگر41 ثار الله . 1363:مسئول واحد تبلیغات و انتشارات سپاه زابل و معاون سپاه زابل و معا ون ستاد پشتیبانی جنگ شهرستان . 1365 :فرمانده گردان در عملیات کربلای یک . 1365 :جانشین واحد تبلیغات وانتشارات سپاه ناحیه سیستان وبلوچستان . 1365:مسئول ستاد گردان 405 ،مسئول واحد تبلیغات گردان و فرمانده دلاور گروهان فاطمه زهرا(س) گردان 405 در عملیات کربلای پنج . و سر انجام ساعت سه بعد از ظهر جمعه 3/11/1365 در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه بر اثر انفجار نارنجک دشمن در سنگرش و با دست بریده و جراحت شدید در سینه و پا و سایر جوارح بدن به لقاءالله می پیوندد و در تاریخ 12/ 11/1365 در بهشت مصطفی زاهدان از خاک به افلاک می رود . منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامورایثارگران زاهدان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید وصیت نامه وصیت نامه شهید شامل دو قسمت می باشد .نخست نواری که از ایشان و با صدای خود شهید تحت عنوان وصیت نامه یک پاسدار به یادگار مانده است .دوم وصیت نامه مکتوبی از شهید می باشد که فراز هایی از آن خواهد آمد الف: وصیت نامه یک پاسدار (شفاهی) بسم الله الرحمن الرحیم با درود بی پایان به تمامی شیفتگان راه حق و با سلام به امام امت ،این قلب تپیده مستضعفان جهان . پدرم ،پدر خوبم سلام گرمم را که از فرسنگها راه ازمیان دود و آتش نثارت می کنم ،بپذیر .ای که رخسارت یاد آور تحمل هزاران رنج و درد است. ای که بار رنج و محنت را به دوش کشیدی و همیشه کوله بار فقرت و دستهای پینه بسته ات یاد آور سختی ها و مشکلات زندگی است .تو که تکبیر کلامت ذکر خدا و مقصد زندگی ات رضای او بود. ای که از همه جا و همه چیز رسته و تنها به خدا پیوسته ای .شاید این آخرین نامه و یا بهتر بگویم وصیت نامه من می باشد که از میدان حسین (ع)علم بر دوش می گیرم و با خروش فریاد می زنم که ای خصم زبون گرچه گلهای نورسته ایران اسلامی را پر پر سازی اما خورشید جماران پا بر جا و استوار خواهد ماند .انشاالله این انقلاب عظیم جهان را به دست منجی انسانها ،مهدی موعود(عج) خواهیم سپرد .در پایان همه را سلام می رسانم .لحظه ای از امام غافل نمانید . شیفته پیروزی و مکتب،عباسعلی خمری وصیت نامه شهید عباسعلی خمری 1-مادرم همچون آن شیر زن کربلا که با کاروان امام حسین (ع)بود و فرزندش را که تازه ازدواج کرده بود ،ترغیب به رفتن به جنگ دشمنان امام حسین (ع)نمود و پس از آنکه پسرش شهید شد ،دشمن سر فرزندش را پیش مادرش فرستاد ،آن مادر قهرمان سر را بروی سینه چسباند و گفت آفرین فرزندم ،تو خوب از حریم مولایت دفاع کردی حالا شیرم را حلالت کردم و آنوقت سر را نزد دشمن پرت کرده و گفت: من چیزی را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم ؛ شما نیز اینگونه باشید . 2-به فرزندانم بگوییدکه آنها ثمره یک ازدواج مقدس و میمون هستند که پدرشان در شب زفاف از حجله به سوی رزمگاه روانه گشت و آنچنان از خود لیاقت و اخلاص نشان داد تا آنکه خداوند متعال وی را به لقای خویش فرا خواند. پس این کلام را به آنها تذکر دهید که اگر چنانچه دشمن ظاهرا بر مسلمین پیروز شد و ندای حق گویان را خفه کرد، آنها فریاد گر و پیام آور خون پدرانشان باشند و با چنگ و دندان از اسلام و دین خدا دفاع کنند و بدانند که پدرشان بی جهت خون خود را هدیه نکرده است و هر وقت بهانه پدر را گرفتند به آنها بگویید شما بهتر از سکینه امام حسین (ع)نیستید و برای نوازش کودکان مهدی (عج )را صدا کنید که آن حضرت خود فرزندانمان را نوازش خواهد کرد . 3- به دانش پژوهان بگویید تا تقوای ستیز را با زیباترین واژه های ماندنی در کلاس جهاد بیاموزند . 4- به معلمان بگویید تا با گچی به وسعت انفجار بر تخته پولادین زیر تانک سر مشق (مرگ بر آمریکا )را درشت بنویسند تا محصلان به مدرک رهبری نائل آیند . 5- به جوانان بگویید تا با عروس سرخ شهادت شالوده حیات جاویدی را پی ریزی نمایند که خدا نیز خطبه عقد را خواهد خواند . 6 – به ره نوردان زینب(س) بگویید وقتی برای زیارت به قتله گاه می آیند بوسه بر گلوی برادران رزم آور خود زنند تا از زوایای افق اعلای آن در برابر تاریخ سخن گویند . 7- به مادران بگویید هنگام بدرقه برستبرسینه هر جوان خویش بوسه ای زنند تا در مصاف گلوله ها سخت تر گردد م نیز سفارششان فقاتلو ائمه الکفر باشد. 8- و با لا خره به مردگان عمودی !!!این انسان نماهای متحرک بی هدف بگویید به خو د آیید و در ژرفای سنگر سرخ شهادت متولد گردید تا حیاتی پایان نا پذیر یابید .زیرا شهادت جمله (ان الا نسان لفی خسر )را تفسیر می کند . دیگر عرضی ندارم بجز التماس دعا والسلام عباسعلی خمری 25/4/1364 خاطرات مادر شهید : ایام ماه رمضان ،افطاری خود را نمی خورد و به یتیمانی که در همسایگی ما بودند ،هدیه می کرد و خودش با نان افطار می کرد . به هنگام اشتغال در امور فنی چند بچه یتیم را با خود به کار مشغول داشت و همیشه آنها را برای شام و ناهار به منزل می آورد . این در شرایطی بود که ما یک اتاق بیشتر نداشتیم و از طرفی دیگر وضعیت مالی ماهم مناسب نبود اما برخورد پر از عاطفه و رافت شهید با محرومین ،جرات مخالفت را به ما نمی داد .او همواره از هر گونه منکرات پرهیز می کرد . عباس از سه سالگی وضوی بچه گانه ای می گرفت و با من به نماز می ایستاد و بعد از نماز با انگشت های کوچکش الله الله می گفت که باعث تعجب همه ما می شد .قبل از سن تکلیف ،مقید به نماز و روزه و قرائت قرآن بود او از سنین 16- 15 سالگی ،در نیمه های شب ،مشغول نماز و تلاوت قرآن می دیدیم . در رفت و آمد فامیلی و صله رحم ،بسیار مقید بود و هر زمانی هم که دیدار فامیل می رفت ،بسیار خوش بر خورد و گشاده رو بود و در رفع مشکلات خانواده و اقوام همیشه پیشقدم بود .

                                                                                                   ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم / در ره عشق جگر دار تر از صد مردیم
هر زمان عطر خمینی به سر افتد ما را / دور سید علی خامنه ای میگردیم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.