مقاومت به روایت شهید محمد جهان آرا
امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادت نامه خود را می گفتند و یك نفر پش بی سیم یادداشت می كرد. صحنه خیلی دردناكی بود. بچه ها می خواستند شلیك كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آن ها را بزنیم، بعد بمیریم. تانك ها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آن ها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم. با بلند شدن از گودال، اولین تانك را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود كه به دیوار یكی از منازل بندر برخورد كرد. جیپ فرماندهیِ پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقب نشینی تانك، بلند شدم و داد زدم: الله اكبر، الله اكبر ... حمله كنید؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...
شهید محمد جهان آرا به روایت حضرت آیت الله خامنه ای
من مایلم این جا یادی از «محمد جهان آرا» شهید عزیز خرمشهر و شهدایی كه در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت كردند بكنم. آن روزها بنده در اهواز از نزدیك شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلحی نداشت؛ نه كه صدوبیست هزار نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانك تعمیری از كار افتاده را مرحوم شهید «اقارب پرست» - كه افسر ارتشی بسیار متعهدی بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر كرد. (البته این مال بعد است. در قسمت اصلی خرمشهر كه نیرویی نبود).
محمد جهان آرا و دیگر جوانان ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی - یك لشكر مجهز زرهی عراقی با یك تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روی خرمشهر می بارید - سی و پنج روز مقاومت كردند. همان طور كه روی بغداد موشك می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می باریدند. با این حال جوانان ما سی و پنج روز مقاومت كردند؛ اما بغداد سه روزه تسلیم شد! ملت ایران! به این جوانان و رزمندگانتان افتخار كنید. بعد هم كه می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب كمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسیر در یكی دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلی هشت ساله ی ما، داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضیها در ارائه ی مسائل افتخارآمیز دوران جنگ تحمیلی كوتاهی می كنند.