مثل تخم مرغی كه یك دانشجوی بسیار گرسنه ترم سوم رشته اقتصاد در دل یك ماهیتابه پر روغن داغ می شكند؛ خبر همه جا پیچید و خیلی زود هم همه طرف پخش شد : هر نوزاد یك میلیون تومان!
شرق دنیا چینی های گیر كرده میان محذوریات كمتر و برابر یا یك بچه چنان غبطه ای خوردند كه عرض كسر ثانیه ای بادام چشمانشان به گردو تبدیل شد. قلب دنیا پیر پاتالهای ایتالیائی به افتخار این تصمیم شجاعانه مافیائی خشاب تفنگهایشان را در سه شهر ونیز فلورانس و رم خالی خالی كردند. آن دوردورها آمریكائیها برای اینكه نشان دهند كم نیآورده اند فوری تاریخچه درآوردند كه: به! ما صد سال است كه شعارمان این بوده : به دنیا آوردن بچه از شما كلیه خرج و برجش تا هجده سالگی از ما! وسطها آفریقائیها آنقدر درگیر و دار تصاحب یك كیسه آرد ذرت بودند كه میان آن همه هیاهو عده ای شان تنها بخش اول خبر و عده ای تنها قسمت دوم آن را شنیدند. آنهائیكه شنیدند : هر نوزاد... جمله را اینطور ادامه دادند: یك شكم گرسنه است! آنهائیكه شنیدند: یك میلیون! قند در دلشان آب شد؛ چرا كه گمان كردند این عدد سهمیه امروز آردشان است!
* * *
اما داخل كشور چه اتفاقی افتاد : قنادیها خارج از ظرفیت و توانشان سفارش شیرینی و كیك گرفتند؛ گل فروشی ها گل كم آورده كاكتوسها را تزئین كردهدست مشتریان دادند؛ بوتیكهای لباسهای زنانه قیمتهایشان را سه برابر كردند ولی باز هم جنس كم آوردند؛ عطر فروشی ها هر چه شیشه خالی بود- حتی شیشه آبلیمو - را به اصرار و التماس با بالاترین قیمت خریداری كردند! ولی این تنها گوشه ای از كل ماجرای بزرگ بود؛ ماجرای اصلی درون خانه ها اتفاق افتاده بود: مردان صبح زود تقاضای مساعده و وام ضروری داده بودند ؛ بعدازظهر هم از دوست و آشنا به اندازه خرید سكه تمام بهار یا النگوی هجده عیار پول قرض كردند. زنان اما بو برده از همه چیز به شوهران فخر فروخته پشت چشم نازك كردند و باج خواستند. خیلی از زنان همان دم غروب مهریه ها را گرفتند - باقی شان كه موفق به این كار نشدند مهریه را اجرا گذاشتند- عده ای از زنان فرصت را غنیمت شمرده انتقام چندین و چندساله خود را از شوهران بداخلاق خیانتكار و بیعرضه خود گرفتند . هر تعداد هم كه باقی ماندند آنانی بودند كه همان لحظات اولیه انتشار خبر یك میلیونی آب پاكی را روی دستهای نیازمند شوهران ریخته و گفته بودند: نه!
با همه این اوصاف شب به درون خانه ها هم رسید و اینجا بود كه قلم من ناتوان از همراهی با زوجها به درون اتاقهای خوابشان پشت در ماند و ...
* * *
نه ماه و دوازده روز بعد – برای حرفی كه می گویم لازم است سه روز از ولادت نوزاد گذشته باشد- مردان شنگول و منگول و حبه انگور را در خانه گذاشته بشكن زنان به بانك ملی محله شان مراجعه كردند و دیدند ووووووووووووووواه! هیچ صفی پشت در بانك شكل نگرفته- چه سعادتی- آمدند دستگیره در بانك را پائین كشند و وارد بانك شوند كه چشمشان خورد به تابلوی اعلان بزرگی با این مضمون:
" به علت عدم تأمین بودجه توسط دولت محترم یك میلیون نوزاد پرداخت نمی شود"
عاقبت كار معلوم است اما قلم من می گوید كه مردان وا رفتند زنان شاد شدند؛ كشورهای دیگر در اقصی نقاط جهان هورا كشیدند و مافیای ایتالیا این بار از خشم تیر هوائی در كردند.