• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 20570)
دوشنبه 29/1/1390 - 8:35 -0 تشکر 309003
وقتی ده نمکی روی سیم خاردار خوابید!

كمی‌ با خودم‌ كلنجار رفتم‌. نَفْسم‌ را راضی‌ كردم‌. نگاهی‌ به‌ لای‌ سیم‌خاردار انداختم‌. بسم‌ الله گویان‌، برخاستم‌. كوله‌ پشتی‌ ام‌ راانداختم‌ روی‌ سیم‌ خاردار. مكث‌ نكردم‌. دست هایم‌ را باز كردم‌. برخاستم‌، دست ها كشیده‌، خود را پرت‌ كردم‌ روی‌سیم‌ خاردار.

نیمه‌های‌ شب‌ بود. منورها در دل‌ سیاه‌ شب‌ می‌سوختند و تنها خطی‌محو در سینه‌ آسمان‌ ثبت‌ می‌كردند. همراه‌ با دیگر نیروهای‌ گردان‌ سلمان‌ ازلشكر ۲۷ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) در ادامه‌ عملیات‌ والفجر ۸ در جاده‌ فاو به‌ام‌القصر در حال‌ پیشروی‌ بودیم‌.

گلو له‌های‌ دو شكا و تیربار دشمن‌، هر از چندگاه‌ خطی‌ سرخ‌ بالای‌ سرمان‌ نقش‌ می‌كرد. همراه‌ (شهید) عباس‌ نظری‌ ودیگر بچه‌ها، پشت‌ سر یكدیگر، جا پای‌ نفر جلویی‌ پیش‌ می‌رفتیم‌. كناره ‌سمت‌ چپ‌ جاده‌ گِل‌ بود و آن‌ طرف تر باتلاق‌ «خور عبدالله»‌. دشمن‌ بدجوری ‌مقابله‌ می‌كرد و با همه‌ تجهیزات‌ خود می‌جنگید.

در حینی‌ كه‌ جلو می‌رفتیم‌، بر حسب‌ اتفاق‌ من‌ افتادم‌ جلوی‌ ستون‌. در زیرنور زرد و سرخ‌ منور، چشمم‌ به‌ سیم‌ خاردار افتاد. سیم‌ خاردارهای‌ حلقوی‌.ظاهراً راه‌ دیگری‌ برای‌ عبور نبود. ایستادم‌، همه‌ ایستادند. نشستم‌، همه‌نشستند. جای‌ درنگ‌ نبود. شنیده‌ بودم‌ در عملیات‌ قبلی‌ بچه‌ها چكار كرده‌بودند. كمی‌ با خودم‌ كلنجار رفتم‌. نَفْسم‌ را راضی‌ كردم‌. نگاهی‌ به‌ لای‌ سیم‌خاردار انداختم‌. از مین‌ خبری‌ نبود. بسم‌ الله گویان‌، برخاستم‌. كوله‌ پشتی‌ ام‌ راانداختم‌ روی‌ سیم‌ خاردار. از بچه‌های‌ تخریب‌ هم‌ خبری‌ نبود كه‌ راه‌ رابگشایند. مكث‌ نكردم‌. كاری‌ بود كه‌ باید انجام‌ می‌شد. اگر من‌ نمی‌رفتم‌، دیگری‌ باید می‌رفت‌. پس‌ قسمت‌ من‌ بود كه‌ نفر اول‌ ستون‌ بودم‌.

دست هایم‌ را باز كردم‌. برخاستم‌، دست ها كشیده‌، خود را پرت‌ كردم‌ روی‌سیم‌ خاردار. لبه‌های‌ تیز آن‌ در بدنم‌ فرو رفت‌ و آزارم‌ می‌داد. سعی‌ كردم‌ به‌روی‌ خودم‌ نیاورم‌ تا روحیه‌ بچه‌ها تضعیف‌ نشود. صورتم‌ را به‌ عقب‌برگرداندم‌ و به‌ نیروها كه‌ ایستاده‌ بودند گفتم‌:

"برادرا بیائید رد شوید...سریع‌... سریع‌... "

كسی‌ نیامد. هر چه‌ منتظر ماندم‌ خبری‌ از نیروها نشد. یعنی‌ چه‌ اتفاقی‌افتاده‌ بود. سر و صدای‌ بچه‌ها می‌آمد ولی‌ از وجودشان‌ خبری‌ نبود. برای‌دلخوشی‌ یك‌ نفر پیدا نشد پا روی‌ كمر من‌ بگذارد و بگذرد. شك‌ كردم‌.نگاهی‌ به‌ سمت‌ راست‌ انداختم‌. با تعجب‌ دیدم‌ بچه‌های‌ تخریب‌ از میان‌ سیم‌خاردارها راهی‌ باز كرده‌اند و نیروها راحت‌ از آنجا می‌گذرند. كسی‌ پشت‌سرم‌ نبود كه‌ از او خجالت‌ بكشم‌. از شانس‌ بد كسی‌ هم‌ نبود كه‌ كمكم‌ كند تابرخیزم‌. به‌ هر زحمتی‌ كه‌ بود از لای‌ سیم‌ خاردار برخاستم‌. لباس هایم‌ سوراخ‌سوراخ‌ شده‌ بود. تنم‌ می‌سوخت‌. روی‌ دستهایم‌ خط هایی‌ سرخ‌ افتاده‌ بود.خودم‌ را به‌ ستون‌ نیروها رساندم‌. از قسمت‌ بریدگی‌ سیم‌ خاردار كه‌ خواستم‌بگذرم‌ به‌ خودم‌ خندیدم‌ و گفتم‌:

آقا جون‌! ایثار و فداكاری‌ به‌ تو نیومده‌...

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

دوشنبه 29/1/1390 - 8:53 - 0 تشکر 309010

سلام
جالب بود ولی اشاره می‌شد که ربطش به تیتر یعنی ده نمکی چه بود؟؟
هر چند قابل حدس است ولی عدم اشاره از نواقص داستان است.
موفق باشید

دوشنبه 29/1/1390 - 8:58 - 0 تشکر 309017

سلام

جالب بود....آخی....خیلی هم دردناكه..ما یه سوزن میره تو دستمون چی میكنیم.....قربون شهدا برم كه خیلی هاشون همینطوری رفتن....

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

دوشنبه 29/1/1390 - 19:15 - 0 تشکر 309227

سلام
مجبور بود اینقدر سریع فداکاری کنه ؟حداقل یه مشورتی میکرد(:

گاهي به آسمان خيالم عبور کن

شعر مرا نيم نگاهي مرور کن

دل مرده ام،قبول . . .!

تو اما مسيحا باش،

يک جمعه هم زيارت اهل قبور کن.

دوشنبه 29/1/1390 - 21:0 - 0 تشکر 309270

سلام
نتیجه گوش به زنگ فرمانده نبودن همینه دیگه
امروز هم عده ای مثلا به عنوان اینکه کار خوب می کنند خود و دیگران رو به زحمت می اندازن بعد می بینن نظر ولی فقیه چیز دیگه ای بوده
آقا جون گوش به زنگ فرمانهد باش نه یه قدم جلو و نه یه قدم عقب
موفق باشید

دوشنبه 29/1/1390 - 21:0 - 0 تشکر 309271

سلام دوباره
ولی در کل مشورتو خوب اومدید:))

دوشنبه 29/1/1390 - 22:4 - 0 تشکر 309306

" وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ "

آیه ی 207 سوره ی مبارکه ی " بقره "

و از میان مردم کسی نیز هست که خود را به خدا می فروشد تا در همه کارها خشنودی او را طلب کند . وجود چنین کسی ، لطفی از سوی خدا بر آدمیان است ، و خدا به بندگانش رئوف است .ـــــــــــ جناب آقای صفوی (بر اساس المیزان)

و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است.ـــــــــــ استاد الهی قمشه‌ای

بعضی از مردم ( با ایمان و فداکار ، همچون علی ( ع ) در «لیلة المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر ص ) ، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.ــــــــــ آیت الله مکارم شیرازی

و از مردم کسی است که جانش را برای خشنودی خدا می فروشد [ مانند امیرالمؤمنین علیه السلام ] و خدا به بندگان مهربان است.ــــــــــ حجت الاسلام انصاریان

و...

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

دوشنبه 29/1/1390 - 22:18 - 0 تشکر 309313

با نام خدا و سلام
جالب بود.جواب عالی مشورت خوب چیزیه و اینکه از فرمانده نباید جلوتر بود نه عقب تر.

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

جمعه 2/2/1390 - 13:2 - 0 تشکر 310669

خودم رو جای راوی گذاشتم
نمی دانم چرا باید خجالت می كشیدم. از اینكه ایثارم جواب نداد یااز اینكه گوش به فرمان فرمانده نبودم؟


چون داستان دقیقا نقش رزمنده رو در داستان معلوم نكرده و واكنش سرزمندگانی كه در ستون پشت سر حركت می كردند قضاوت در مورد عملكرد رزمنده ایثارگر خیلی مشكله.

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.