خاطرات كودكی زیباترندیادگاران كهن مانا ترنددرسهای سال اول ساده بودآب را بابا به سارا داده بوددرس پند آموز روباه وکلاغروبه مكارو دزد دشت وباغ روز مهمانی كوكب خانم استسفره پر از بوی نان گندم است كاكلی گنجشككی با هوش بودفیل نادانی برایش موش بودبا وجود سوز وسرمای شدیدریز علی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمكت جا میشدیمما پرازتصمیم كبری میشدیمپاك كن هایی زپاكی داشتیمیك تراش سرخ لاكی داشتیم كیفمان چفتی به رنگ زرد داشتدوشمان از حلقه هایش درد داشتگرمی دستان ما از آه بودبرگ دفترها به رنگ كاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگخش خش جاروی با پا روی برگهمكلاسیهای من یادم كنیدبازهم در كوچه فریادم كنید همكلاسیهای درد و رنج و كاربچههای جامههای وصلهداربچههای دكه خوراك سردكودكان كوچه اما مرد مردكاش هرگز زنگ تفریحی نبودجمع بودن بود و تفریقی نبودكاش میشد باز كوچك میشدیملا اقل یك روز كودك میشدیم یاد آن آموزگار ساده پوشیاد آن گچها كه بودش روی دوشای معلم یاد و هم نامت بخیریاد درس آب و بابایت بخیرای دبستانیترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند كه برون درچه كردي، كه درون خانهآئي
کل آیتم ها 3
عالی و زیبا
سلامفکر می کنم همین تایژیک رو توی یک انجمن دیگه جناب میثم زدندموفق باشید
با نام خدا و سلامآره من هم دیدم و خوندمش
«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم»
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
انجمن تعلیم و تربیتیها