تبیان، دستیار زندگی

باز رفتم من ، به سمت اصفهان
تا بشویم دود را از جسم و جان
هر کجا رفتیم ، گز بود گِرد ما
هر چه آوردند تقدیم شد به جان

*****

سلام سلام سلام
حال و هوای دوستان تبیانی چطوره ؟
امیدوارم تعطیلات نوروز به همه شما به شدت خوش گذشته باشه .
همانطور که مستحضرید ، مثتهزرید و شاید هم مصطظحرید !!! ، زمان نوروز با تقدیم و یا گرفتن هدیه از دوست و آشنا هماهنگ تر میشه . هر چند آشنایان هر طور که به صلاحشون باشه رفتار میکنند !!!
تا حالا شده به خاطر همین هدیه ها از خنده منفجر بشین ؟؟؟؟
دوست داشتم شما هم در لبخندهای من شریک باشید ، پس یشنوید از هدیه نوروزی من :

بعد از ماچ و بوسه های زورکی ، آشنای محترم من طبق رسم بزرگ و کوچکی ، با لبخندی ملیح هدیه ایی رو به من تحویل داد و گفت : سعید جان ، چون میدونستم به اینجور وسایل علاقه مندی برات این موس بی سیم رو گرفتم .
تا این جای کار هیچ مشکلی نداشت ، ولی نمیدونم چرا از همون اول به این لبخند ملیح شک کردم !
بسته رو تحویل گرفتم و گفتم : خیلی ممنون که به فکر من بودین . چند دقیقه ایی گذشت ، و من که هنوز معنی اون لبخند ملیح رو کشف نکرده بودم ، به سمت هدیه مورد نظر رفتم . واقعا" غافلگیر کننده بود و البته خنده دار !!! عجب موس بی سیمی بود !!!
نمیدونم چه بلایی سر این موس آورده بودن که بی سیم شده بود !!!! (این موس در حالت استاندارد سیم داشته ولی به دست من که رسید سیمش رو کنده بودن !!! )
و این نتیجه خنده دار همان شوخی هاییست که همیشه با آشنایان دارم !!

راستی اگر شما هم از این دست خاطرات لبخند زا !!! داشته باشید ، برای دوستانتون تعریف می کنید ؟؟؟

سلام خیلی جالب بود منم یه خاطره دارم دوسال قبل برای عید چون ما عازم سفر بودیم پدرم تمام خانواده رو روز دوم عید دور هم جمع کرد ( ما خانواده بزرگی داریم تقریبا وقتی تمام عمه ها و عمو و بچه های طرف پدری دور هم جمع میشیم یه جمعیت 48 نفری هستیم ) بعد از کلی احوال پرسی و شلوغ کردن که صدا به صدا نمی رسید پدرم همه رو ساکت کرد و گفت می خوام به همه عیدی بدم از کوچکترین فرد که 7 ماهش است تا بزرگترین فرد که حدود 76 سالشه همه ذوق کردن پدرم یه کیسه سفید آورد از همونایی که مال برنجه توش صدا می کرد جلوی یکی از عمه هام که بزرگترین فرد است را گرفت و گفت دست بکن و یه مشت بردار همه جمعیت متعجب نگاه می کردن عمه ام دست کرد توش و یه مشت در آورد چشم شما روز بد نبینه همش 50 ریالی سکه ای بود نمی دونم پدرم از کجا اینقدر 5 تومانی آورده بود ولی به همه داد و همه کلی خندیدیم .

سلام

آخی..خوش باشید همیشه...جالب بود...

خاطره ای به ذهنم نمیاد...:))

سلام بر دوست گرامی Dokhtaridarmeh
چه خاطره باحالی بود ، ولی یه چیزی توی این خاطره بود که برای من جالب تر بود !
اینکه دست یا مشت هر کسی که بزرگتر بوده عیدی بیشتری رو هم نصیب خودش کرده !
راستی یه چیز دیگه هم هست ،
شما دوست عزیز ،
اون کودک هفت ماهه بودی یا اون عزیز 76 ساله ؟!!

:-)

جالب بود .همیشه خوش باشید.

دو تا خاطره بامزه بود