• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن حوزه علميه > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
حوزه علميه (بازدید: 842)
دوشنبه 8/1/1390 - 8:48 -0 تشکر 301759
سید جمال اسدآبادی و امام موسی صدر احیاگران اندیشه دینی

نویسنده : استاد سید هادی خسروشاهی بسم الله الرحمن الرحیم بعد از بیانات گرم و شیرین حاج آقا ‏دعایی، صحبت کردن شاید خیلی گیرا و جذاب نباشد. ولی ما ‏هم به عنوان بخشی از حرکت اسلامی آن زمان در داخل کشور، ‏خاطرات و مسائلی داریم که شاید نقل بعضی از آنها بی‌تناسب ‏نباشد. دوستان برگزارکنندة این بزرگداشت، از اینجانب خواسته‌اند ‏که دربارة امام موسی صدر و مصلحان سدة اخیر مسائلی را به طور ‏تطبیقی و مقایسه‌ای، برای شما مطرح کنم، ولی باید اشاره کرد که ‏ظاهراً حتی بیان فهرست اسامی مصلحان معاصر و اندیشه‌های آنان ‏سی دقیقه وقت بسیار کم است و کافی نخواهد بود. بنابراین فقط ‏به یک مورد بسنده می‌کنم و آن مقایسة مشابهات یا همگونی‌های ‏امام موسی صدر با مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی است، که به ‏قول مرحوم مرتضی مطهری سلسله جنبان حرکات اسلامی معاصر ‏بود.‏ به نظر من از جهات عدیده‌ای، منهای زمان و مکان، می‌توان ‏همگونی‌ها و شباهت‌هایی بین این دو شخصیت و دو مصلح ‏بزرگ مشاهده کرد؛ هر دو سید متولد ایران هر دو تحصیل‌کرده ‏در حوزة علمیة ایران و نجف. هر دو مجتهد و آشنا با مبانی علوم ‏اسلامی. هر دو آشنا با علوم روز و زبان‌های مختلف، هر دو در سیر ‏و سفر دائم در راه هدف، هر دو فکر رهاندن مردم عقب‌‌ماندة شرق، ‏اعم از مسلمان و غیرمسلمان، از یوغ قدرت‌های ظالم، هر دو در ‏اندیشة مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی، هر دو در فکر ‏طرد خرافات و روشن ساختن اذهان و اندیشه‌ها و پیرایش ‏بینش‌های عوام و خاص! هر دو در ارتباط با حکومت‌ها و دولت‌ها ‏برای اصلاح آنها و جوامع انسانی تحت حکومت آنها. هر دو هوادار ‏گفتگو و قول لَینّ در مقابل حاکمان و رؤسای دولت‌ها. هر دو اهل ‏قلم و کتابت و تألیف و تدریس. هر دو اهل خطابه و سخنرانی در ‏هر مکانی، هر دو در ارتباط با علما و اندیشمندان و روشنفکران بلاد ‏دیگر عصر خود. هر دو دارای تسامح در قبال صاحبان اندیشه‌های ‏گوناگون. هر دو آمادة همکاری با صاحبان ادیان ابراهیمی در راه ‏خیر و صلاح بشر. هر دو نترس و شجاع. هر دو بی‌اعتنا به اموال و ‏زخارف دنیا. هر دو کوشا و پویا در احیاء اندیشه‌‌های دینی. ‏هر دو مجاهد فی سبیل‌الله و هر دو آمادة نبرد و رزم مسلحانه در ‏صورت اقتضا و ضرورت. و به عنوان آخرین راه حل، در صورت ‏شکست نهایی، طرق و راه‌های مبارزاتی دیگر. و سرانجام شهادت ‏و غیبت مظلومانة هر دو؛ یکی به دست سلطان عثمانی و دیگری ‏به وسیلة سلطان لیبیایی. این فهرست که عرض کردم بخشی از ‏وجوه تشابه بین این دو سید بزرگوار است. بازگشایی و بررسی ‏علمی و مقایسه‌ای این همگونی‌ها و شمردن وجوه تشابه دیگر ‏به نظرم نیازمند فرصت بیشتر است، که متأسفانه نداریم. تنها ‏یک نکته را در این جا ذکر می‌کنم که نکتة بسیار مهمی است، و ‏آن اینکه علاوه بر وجوه تشابه بسیار، تفاوت و روش‌هایی هم ‏میان این دو مصلح بزرگ وجود داشت. مرحوم سید جمال‌الدین ‏اسدآبادی در آخرین نامه‌ای که از زندان سلطان عبدالحمید به ‏دوستان ایرانی خود نوشته است، اظهار تأسف می‌کند که بذر آثار ‏فکری و اندیشه‌های اسلامی خود را به جای زمین‌های حاصلخیز ‏توده‌ها و مردم، در شوره‌زارهای شاهان و فرمانروایان کاشته، که به ‏نتیجة مطلوب نرسیده است. اما امام موسی صدر ضمن استفاده از ‏همة طرق و وسایلی که مرحوم سید جمال‌الدین استفاده می‌کرد، ‏یعنی سخنرانی، نوشتن، مقاله، روزنامه، سینما، کنفرانس و ارتباط با ‏شخصیت‌ها و روشنفکران و حاکمان و شاهان و حتی شخصیت‌‏های مخالف از لحاظ فکری و تماس با سفرای کشورهای مختلف و ‏شخصیت‌های سیاسی کشورهای مختلف، همزمان با این اقداماتی ‏که انجام می‌داد، در راه تحقق اهداف اسلامی و جهانی خود به نشر ‏اندیشه در میان مردم و کاشتن بذر بیداری و حرکت در لبنان ‏یک ویژگی برتری داشت و آن تشکیل بخشی خاص به عنوان ‏بازوی نظامی و مسلح این حرکت و نهضت خود بود، و در واقع ‏بستر پیدایش حرکت‌های مسلحانة جهادی در لبنان و بقیة جهان ‏عرب، به اعتقاد من همین بخش از حرکت امام موسی صدر بود. ‏این امر یعنی توجه به پایگاه اصلی و بدنة هر حرکت که توده‌‏های مردم‌اند، نه روشنفکران و طبقة مرفه در برنامة اصلی کار امام ‏موسی صدر قرار داشت. این توجه عمیق امام موسی صدر، نشان ‏می‌دهد که آن اشتباه عمده‌ای که از این روش‌ها و نیروها استفاده ‏کرد، که هنوز آثار آن باقی است و دوستانی که لبنان رفته‌اند، به طور ‏عینی شاهد آثار آن هستند.‏ اگر ما بخواهیم به بررسی وجوه تشابه امام موسی صدر و ‏عملکردهای اسلامی ـ تربیتی ـ سیاسی شخصیت‌هایی چون ‏شیخ محمد عبده و یا عبدالرحمن کواکبی و ابوالاعلا مودودی و ‏دیگران (هر کدام در منطقه خودشان) بپردازیم. به نظرم باید ‏همایش مستقلی داشته باشیم. به همین دلیل وارد این مقوله ‏نمی‌شویم و در این فرصت کوتاه به نقل چند خاطره از ایشان ‏می‌پردازیم و سپس به دو نکتة ضروری و مهم اشاره می‌کنم.‏ هنگامی که بنده نوجوانی بیش نبودم، برای تحصیل به قم آمدم ‏و از همان سال در «جریان روشنفکری حوزه» قرار گرفتم و از آغاز ‏انتشار مجلة مکتب اسلام در کنار ایشان و دیگر استادان محترم، ‏آیات بزرگوار ناصر مکارم شیرازی، شیخ جعفر سبحانی، حسین ‏نوری همدانی و... به همکاری پرداختم. چون آن دوران رسم نبود که ‏هم استادان در یک مجله مقاله بنویسند و هم شاگردانشان، لذا ‏دوستان بزرگوار «هیئت فرعی» برای ما، عمید زنجانی، محمد ‏مجتهد شبستری، علی حجّتی کرمانی، زین‌العابدین قربانی، رضا ‏گلسرخی، حسین حقانی و اینجانب، تشکیل دادند. الحمدالله ‏دیگر این چیزها نیست. البته این اصلی و فرعی و طبقه‌بندی به ‏هیچ وجه برای امام موسی صدر مطرح نبود و من یادم هست که ‏در چاپخانة حکمت که در طبقة دوم تیمچة معروف بازار بود، گاهی ‏من برای غلط‌گیری مقالات مجله به آنجا می‌رفتم. ساعت 3 یا 4 ‏بعدازظهر، در آن هوای گرم قم امام موسی صدر، خود، به آنجا می‌‏آمدند تا مقالات را شخصاً بررسی کنند، تا سرمقاله یا مقالات ‏دیگرشان غلط که با امضای مستعار «مصدر» می‌نوشتند، غلط ‏نداشته باشد.‏ در اینجا اجازه بدهید نخست به آن دو نکتة اساسی در زندگی ‏سیاسی امام موسی اشاره کنم که قابل بررسی ودقت است، و سپس ‏به نقل چند خاطرة دیگر بپردازم. آن دو مسئلة اساسی عبارت‌اند از: ‏یکی دربارة ارتباط امام موسی با حکومت شاه که متأسفانه یکی از ‏اتهاماتی است که بدون تحقیق و بررسی تاریخ و کاملاً غیر ‏منصفانه مطرح می‌شود و دیگری مسئلة ربودن ایشان در لیبی و ‏سکوت 20 سالة مجامع اسلامی است. خوب در این خصوص من ‏اسناد محرمانة وزارت خارجه را دیروز دیده‌ام و متأسفانه این ‏اسناد هنوز از لحاظ قانونی مجاز به نشر نیست و ظاهراً حدود 30 ‏سال باید بگذرد تا بتوانیم این اسناد را منتشر کنیم. ولی نقل ‏بعضی از مطالب آنها بدون اشاره به شماره و تاریخ می‌تواند مفید ‏واقع بشود. قبل از توضیح دربارة این نکتة اساسی، اجازه بدهید ‏مطلب دیگری از امام موسی صدر، که نشان‌دهندة ابعاد گوناگون و ‏جامع‌‌الاطراف بودن شخصیت امام موسی صدر است. نقل کنم و ‏سپس به موضوع فوق بپردازم. البته من خاطرات زیادی از امام ‏موسی صدر دارم که بعضی از آنها در کتابی به نام ویژه‌نامة امام ‏موسی صدر نوشته‌ام، كه ضمیمة مجلة تاریخ و فرهنگ معاصر چاپ شده ‏است. فصلنامه‌ای که از حوزة علمیة قم زیر نظر بنده منتشر می‌شد. ‏‏500 الی 600 صفحة جلد اول این ویژه‌نامه چاپ شده است و ‏حاوی خاطرات رجال و علما و بزرگان ایرانی است. جلد دوم هم ‏‏500 صفحه است که بیشتر شخصیت‌های غیرایرانی در مورد ‏امام موسی صدر سخن گفته‌اند.‏ در یکی از سفرهایی که به لبنان داشتم، در بیروت به منطقة ‏حازمیه و محل مجلس اعلای شیعیان رفته بودم. صبح زود و ‏بدون تعیین وقت قبلی خواستم خدمت ایشان برسم. ایشان با ‏کمال لطف و محبت از طبقة دوم که محل سکونتشان بود، به قسمت ‏ملاقات‌های خصوصی تشریف آوردند و بعد از پذیرایی کوتاهی ‏گفتند: بعدازظهر در صیدا میهمان هستیم. اگر جنابعالی هم ‏تشریف بیاورید، خیلی خوب خواهد بود؟! البته من هم با ‏کمال اشتیاق پذیرفتم، به ویژه اینکه می‌دانستم روز بعد در صور ‏مردم لبنان و گروههای مختلف برای دفاع از فلسطینی‌ها میتینگی ‏ترتیب می‌دهند و مصطفی چمران هم آنجاست. ایشان به من ‏گفتند: امشب به صیدا می‌رویم و میهمان یک خانوادة شیعه ‏هستیم، که با توجه به گسترش سلطة فرهنگ استعمار فرانسه از ‏لحاظ حجاب آن طور نیستند که شما می‌خواهید. اگر برایتان ‏اشکال دارد، نیایید و اگر تحمل می‌کنید که یک خانوادة شیعة ‏بی‌حجاب پیش شما باشند، بیایید. من گفتم: هر جا که شما ‏تشریف می برید، من هم می آیم. البته ایشان گفتند که اینها در ‏واقع هم جدیدالاسلام هستند و هم جدیدالتشیع. چون قبل از ‏این نه چیزی از اسلام می‌دانستند و نه چیزی از تشیع. عصر ‏همراه ایشان به صیدا رفتیم. خانم‌های مسن‌تر یک روسری ‏سرشان داشتند. ولی کوچک‌ترها به هیچ وجه حجاب نداشتند و امام ‏موسی صدر با معرفی بنده که ایشان از علمای جوان قم هستند، در ‏واقع می‌خواست آنان را به این وسیله تشویق کند تا بلکه پوشش ‏مختصری داشته باشند... اما خبری نشد! البته قبل از سر زدن به صیدا ‏ایشان در دانشکدة ادبیات دانشگاه بیروت سخنرانی ‏داشتند. باز هم ایشان فرمودند که می‌آیید یا نه؟ عده‌ای از آنان ‏مسیحی و بی‌حجابند. خوب ما هم گفتیم اهل کتاب که اشکالی ‏ندارد. ما می‌آییم و از سخنرانی شما استفاده می‌کنیم. وقتی به ‏دانشکدة ادبیات رفتیم. در تالار سخنرانی، نزدیک به 2000 نفر از ‏خانم‌ها و دختران بی‌حجاب و آرایش کرده حضور داشتند، که امام ‏موسی صدر رفتند و برایشان سخنرانی کردند. چون عکس‌برداری و ‏فیلمبرداری می‌شد، من ترجیح دادم گوشه‌ای پنهان شوم که مبادا ‏آن عکس‌ها به تهران و قم برسد، و بعضی‌ها بگویند: آقا شما آنجا ‏چه کار می‌کردید؟!‏ مانند همین وضع را من در همایش‌های اندیشة اسلامی در ‏الجزایر هم دیده بودم. من تا آن وقت چهار بار به الجزایر رفته ‏بودم و تحقیقاً 80% دخترانی که در برنامه‌های همایش آنجا ‏شرکت می‌کردند بی‌حجاب بودند. امام موسی در آنجا هم که هشتاد ‏درصدشان بی حجاب بودند، سخنرانی می‌کرد. جلسات دیگری نیز ‏برایشان می‌گذاشتند. شب ها می‌رفتند و سخنرانی می کردند. روزی ‏من به ایشان گفتم که آقا شما چرا در این جلسات شرکت می‌‏کنید؟ اینها که دیگر مسیحی نیستند! ایشان گفتند: پس آقای ‏خسروشاهی اگر ما برای اینها صحبت نکنیم، چه کسی صحبت ‏کند؟ مبشرین غرب! خوب ما باید به اینها بگوییم که اسلام و ‏حجاب چیست. اگر ما به علت ظاهرشان نگوییم، و در جلسات ‏آنان شرکت نکنیم، برای همیشه بی‌حجاب خواهند ماند و ‏اولادشان هم بی‌حجاب خواهند شد.‏ البته من بعد از انقلاب هم به الجزایر رفتم، تحقیقاً موضوع ‏عکس شده بود. بر اثر حرکت‌های اسلامی در الجزایر و آثار انقلاب ‏اسلامی ایران تحقیقاً هشتاد درصد دخترها با حجاب بودند. و حتی ‏جوان‌های دانشجو هم عمامه‌های سیاه سرشان بود. که من خیال ‏کردم از قبایل الجزایر هستند. اما وقتی از آنان سؤال کردم گفتند: ‏‏«نحن الخمینیون.» چون عمامة امام سیاه بود، آنان هم عمامة ‏سیاه بسته بودند. در واقع انقلاب اسلامی تا این حد بر جوانهای ‏دختر و پسر تأثیر گذاشته بود.‏ به هرحال بعد از مهمانی شب در صیدا به صور رفتیم و ‏میهمان شهید چمران بودیم. در همان مدرسة المهنی که محل ‏اجتماع بزرگ فردا بود. صبح هنوز نماز نخوانده بودیم که صدای ‏انفجار مهیبی آمد و همه بیدار شدند. آمدیم به سالن و نماز ‏جماعت را با امام موسی صدر خواندیم. بعد ایشان به من گفتند ‏که اسرائیل روستایی را در اطراف صور بمباران کرده و ما با آقای ‏چمران به آنجا می‌رویم. ظاهراً شما استراحت کنید، بهتر است ‏گویا عده‌ای شهید و زخمی شده بودند و احساس کردند که من ‏آمادگی روحی ندارم که بروم و آن مناظر را ببینم. خود امام موسی با ‏دوستان و همراهانشان رفتند و پس از چند ساعت برگشتند. معلوم ‏شد که چند نفر شهید و عده‌ای هم زخمی شده‌اند. در روز ‏میتینگ و تظاهرات علاوه بر شخصیت‌های غربی، اروپایی و ‏آمریکایی که در آن اجتماع بزرگ، در دفاع از حقوق فلسطینی‌ها، ‏سخنرانی کردند، امام موسی در کنفرانس اندیشة اسلامی شرکت ‏می کرد، به عنوان «نجم المؤتمر» شناخته می‌شد. طبق نوشتة روزنامه ها ‏که من بعضی از آنها را هنوز دارم، در بین شخصیت هایی مانند ‏محمد ابوزهره، محمد غزالی، دکترعبدالعزیز کامل، دکتر بیصار، ‏زینب الغزالی، شیخ حبیب المستاوی، دکتر سید جعفر شهیدی، ‏دکتر صبحی صالح و دهها شخصیت علمی دیگر از جهان اسلام ‏که آقایان حتماً آثارشان را دیده و یا اسم‌هایشان را شنیده‌اند. ‏امام موسی در آن محافل «نجم المؤتمر» بود. از هر موضوعی سخن ‏می‌‌‌گفت. یک روز کنار من نشستند، بعد از چند پرسش و پاسخ، ‏آهسته به من گفتند که آقای خسروشاهی فکر نکن که من می‌خواهم ‏اینجا پُز بدهم. من می‌خواهم به اینها بگویم که یک طلبة قم و ‏نجف هم چیزهایی می‌داند. در صورتی که این طلبة قم و نجف ‏خیلی بیشتر و بهتر از آنان می‌دانست.‏ خاطرة دیگری از صور دارم. هنگامی که از تظاهرات صور به ‏بیروت برمی‌گشتیم، خوب بنده میهمان ایشان بودم. سوار ‏ماشین شدیم. از دور دیدم که آقای بی‌آزار شیرازی که آن وقت ‏طلبه‌ای بود که از نجف آمده بود، دنبال اتوبوس می‌گردد تا به ‏بیروت برود. ما هم در راه بیروت بودیم. امام موسی او را از دور ‏دید. به راننده گفت: برگردید و این آقا را هم سوار کنید. ‏ایشان محافظی داشتند که جلو نشسته بودند. بنده و ایشان هم ‏عقب نشسته بودیم. گفتم: جای شما تنگ می شود. آقای صدر گفت: ‏نه ایشان طلبه است و ما هم طلبه هستیم و می سازیم. جلوی ‏آقای بی‌آزار ایستادند. ایشان را هم سوار کردیم و به بیروت ‏رفتیم. این نشان‌دهندة اوج فروتنی و اخلاق انسانی امام موسی بود ‏که حاضر شد از صور تا بیروت راحتی خود را فدای یک طلبه ‏کند.‏ یک روز صبح باز در بیروت رفتم به دفتر امام موسی صدر در ‏حازمیه. ولی چون رفت و آمد زیاد بود، نتوانستم خودمانی صحبت ‏کنم و ایشان هم مایل بود اخبار حوزة قم را بشنوند. گفتند ‏بعدازظهر بیایید تا به عالیه در اطراف بیروت برویم و در آنجا ‏فارغ از شلوغی شهر کمی درددل کنیم. بعدازظهر که با تاکسی به ‏حازمیه می‌رفتم، همة خیابانها پر از افراد مسلح بود. همة ماشین‌ها ‏را می‌گشتند. ولی چون من معمم بودم، مسلحین هر جناحی که مرا ‏می‌دیدند، زود اجازة عبور می‌دادند و ماشین را بازرسی نمی‌کردند. ‏به حازمیه رسیدیم. دیدم آنجا بچه‌های امل دور تا دور ‏ساختمانی را گرفته‌اند و مسلسل‌ها آمادة شلیک است. به درون ‏ساختمان رفتم و دیدم که امام موسی سخت مشغول است و با ‏شخصیت‌های برجستة لبنانی، از جمله امین جمیل، کمال ‏جنبلاط، ابوعمار و دیگران با تلفن صحبت می‌کند. تلفن ها که تمام ‏شد، و میهمان‌ها که رفتند، گفتند: آقای خسروشاهی به نظرم یک ‏درگیری داخلی در لبنان آغاز می‌شود و اگر نتوانیم جلوی آن را ‏بگیریم مدتها طول خواهد کشید. داستان را پرسیدم. گفتند: ‏صبح در عین الرمانه مسیحی‌ها اتوبوسی را گرفته و سرنشینان ‏فلسطینی آن را قتل عام کرده‌اند و الان فلسطینی‌ها می‌خواهند ‏انتقام بگیرند. اگر این اتفاق بیفتد لبنانی باقی نخواهد ماند.‏ به هر حال جنگ آغاز شد. من هم در هتل بودم. روز بعد نمی‌شد ‏از هتل بیرون آمد. بیرون از هتل شلیک موشک بود. مسلسل بود. ‏میلیشیاها هر چه دستشان می‌آمد، می‌‌زدند. دقیقاً یادم هست ‏صبح صاحب هتل گفت: نان نداریم. خودم آمدم بیرون که نان ‏بخرم، 50 قدم رفته بودم که سه جنازه دیدم. چند فالانژ هم بالای ‏ساختمان هتلی، مسلسل به دست آمادة شلیک بودند. نه راه برگشتن ‏داشتم، نه راه رفتن، البته برگشتن موجب سوءظن و شلیک آنان ‏می‌شد. ولی به هر حال رفتم و نان را خریدم. هنگامی که برگشتم به ‏دربان گفتم: اینجا فالانژها چند نفر را کشته‌اند. شما ما را کجا ‏فرستادی. با لبخند گفت: با دوستان امام کاری ندارند. البته من نگفته ‏بودم که از دوستان امام هستیم، ولی از لباس و عمامه‌ام فهمیده ‏بود. احترامی را که امام موسی در لبنان داشتند واقعاً هیچ شخصیت ‏اسلامی، نه تنها در لبنان، بلکه در هیچ جای دنیا نداشت. مورد ‏قبولِ فَرق مختلف و مذاهب گوناگون بود.‏ دو سه روز آنجا ماندم؛ زیر باران مسلسل و نارنجک، موشک. بعد ‏امام موسی خود تلفن کردند و گفتند: چه می‌کنید؟ گفتم: در محلة ‏هتل‌ها زیر باران موشک و رگبار مسلسل. گفتند: اگر می‌خواهید ‏بروید. امروز پرواز هواپیمای ایرانی ایران‌ایر هست بیایند ‏شما را ببرند؟ گفتم: بله ماندن در هتل چه فایده دارد؟ گفتند: صبر ‏کنید چند نفر بفرستیم تا شما را به فرودگاه برساند... گفتم: همین ‏حالا بروم فرودگاه امن‌تر است. یکی دو ساعت بعد یک جیپ ‏ارتشی با یک افسر و دو سه سرباز ما را از معرکه خلاص کردند و ‏به فرودگاه بیروت بردند. وقتی هواپیما بلند شد تقریباً از همه ‏جای بیروت دود بلند می‌شد البته آن ارتشی‌ها هم از مریدان امام ‏بودند.‏ از این خاطرات هم می‌گذریم و می‌رسیم به مسئلة ملاقات ‏ایشان با شاه و ارتباط ایشان با حکومت، که یک مسئلة مهمی ‏است و بعضی‌ها از آن انتقاد می‌کنند البته ما همه از اول ضد رژیم ‏شاه بودیم. هیچ تردیدی نیست که هر مسلمانی که حاکمش ‏ظالم است، آن حکومت را قبول نمی‌کند و به رسمیت نمی‌شناسد. ‏این احتیاج به بیان و توضیح ندارد. ولی ملاقات با سلاطین و ‏یا ارتباط با آنان از زمان مرحوم علامه مجلسی تا امروز، یک امر ‏طبیعی بوده است. مرحوم آیت‌الله کاشانی از کسانی است که در ‏هیئت رئیسة آن جلسه چند نفری قرار دارند که رضاخان را برای ‏سلطنت انتخاب کردند. هم عکس ایشان هست، هم امضای ایشان. ‏ولی باید دید که آیت‌الله کاشانی کدام رضاخان را انتخاب کردند؛ ‏رضاخان قلدر جلاد بی‌دین لامذهب لائیک آتاتورک ایران، یا ‏رضاخانی که با سر و روی گِل مالیده در جلوی هیئت عزاداری ‏امام حسین راه می‌رفت؟ خوب خیلی فرق می‌کند.‏ مرحوم آیت‌الله بروجردی هم با شاه ملاقات داشت و او را ‏نصیحت می‌کرد. شهید نواب صفوی به ملاقات شاه رفته است. ‏چرا؟ برای نجات جان مردی که محکوم به اعدام شده بود. همچنین ‏در آذربایجان برای یک امر دیگر. دوبار ایشان به ملاقات شاه ‏رفتند.‏ از همة اینها مهم‌تر یا برای شما تعجب‌آورتر، اینکه حضرت ‏امام خمینی (ره) هم دوباره به ملاقات شاه رفتند. این را مرحوم حاج ‏احمد آقا در مصاحبه‌شان با مجلة حضور (که مؤسسة تنظیم و نشر ‏آثار امام چاپ می‌کند) گفته است.‏ سید جمال‌الدین در نامه‌ای به ناصرالدین شاه نوشته است: «به ‏سده سنیه عالیه... اعلیحضرت ناصرالدین شاه» و او را دعوت ‏به اصلاحات و برقراری حکومت قانون می‌کند. بعد که می‌بیند نه! ‏درست‌شدنی نیست، به میرزا رضا کرمانی که در استامبول از ظلم ‏شاه گله می‌کند و می‌گرید، می‌گوید: تو چرا مثل زن‌ها گریه ‏می‌کنی. برو و بساطش را بر هم بزن. حضرت امام خمینی می‌بیند ‏که نه! محمدرضا پهلوی آدم بشو نیست، می‌گویند: «باید برود.» ‏در حالی که یک زمان صلاح دیده بودند به ملاقات همین آدم ‏بروند... و یا در مدرسة فیضیه، در سخنرانی معروف خود، وی را ‏نصیحت بکند و بگوید کاری نکند که بیرونش کنند.‏ امام موسی صدر بعد از ملاقات با شاه که به قم آمدند، خیلی ‏مورد هجمه قرار گرفتند. اینجانب همراه مرحوم علی حجتی کرمانی ‏به ملاقات ایشان رفتیم. وقتی موضوع مطرح شد ایشان خندید ‏و گفت آقایان در ایران به ما اصرار کردند که شما برای شفاعت ‏چند تا جوان مسلمان محکوم به اعدام پیش شاه بروید.‏ ‏ ما هم ‏رفتیم و موضوع را مطرح کردیم. و با این وساطت خیلی هم به ‏شاه برخورد و اصلاً خوشش نیامد. اما حالا که بیرون آمده‌ایم، ‏چنین می‌گویند.‏ یک بار هم من در الجزایر از ایشان دربارة ملاقات دیگرشان ‏با شاه سؤال کردم. ایشان گفتند: ایران می‌خواست برای ساختن ‏بیمارستانی در لبنان 3 میلیون دلار کمک کند که ما هم ‏پذیرفتیم. مسیحیان لبنان و یا لبنانی‌های مقیم اروپا و آفریقا ‏هم می‌خواهند کمک کنند و ما هم می‌پذیریم. ما از هر کسی کمک ‏می‌گیریم تا بیمارستانی مجهز برای شیعیان محروم بسازیم. ‏ملاقات برای این بود. شاه هم به من وعده داد. بعد هم سرهنگ قدر ‏گفت: ما این پول را به شرطی می‌دهیم که شما بالای بیمارستان ‏بنویسید، به امر اعلاحضرت شاهنشاه آریامهر این بیمارستان ‏تأسیس شده است. ما هم نپذیرفتیم و آنها هم پول را ندادند.‏ به هر حال این ملاقاتی نبود که برای تحکیم حکومت شاه باشد، ‏بلکه در راه تحقق اهداف اسلام بود و به هیچ وجه هم فکر نمی‌کنم ‏اشکال داشته باشد.‏ ارتش صهیونیست در منطقه بود و رژیم شاه و مزدوران آن به ‏بهانه‌های مختلف با امام موسی صدر مخالفت می‌کردند. در کنفرانسی ‏خبری ایشان گفته بود: «الدول الخلیج العربیة» که دشمنان و ‏مغرضان یا نفهمیدند و یا عربی نمی‌دانستند، و یا قصد ادامة ‏تخریب داشتند و می‌خواستند غوغا به پا کنند. گفتند که ایشان ‏خلیج فارس را خلیج عربی نامیده است. در صورتی که این ‏‏«العربیة» صفت «الدول» بوده نه صفت خلیج. خلیج که مؤنث ‏نیست تا گفته شود «الخلیج العربیة.» اینها نفهمیدند و یا ‏مغرضانه به شاه گزارش دادند. شاه در زیر نامه‌ای به وزیر خارجة ‏وقت نوشت که اقدام کند. او هم به روزنامه‌ها اطلاع داد: امر از شرف ‏عرض پیشگاه مبارک و ملوکانه گذشت و مقرر فرمودند که ‏روزنامه‌های ایرانی و عربی هوادار حساب موسی صدر را برسند. ‏تاریخ آن هم 25/11/1335 بود. روزنامه‌های ایران هم شروع ‏کردند، حساب امام موسی را برسند: کیهان، اطلاعات، آیندگان و ‏راه امروز. همة اینها نوشتند: موسی صدر در خدمت استعمار... و ‏فحش‌هایی دادند که خودشان لایق آنها بودند.‏ کیهان نوشت: «اسرار تازة فعالیت بختیار فاش شد! موسی صدر ‏بیست میلیون ریال از عراق گرفته است. این خائن را ترک ‏کنید.» من خیلی عذر می‌خواهم این عبارات را نقل می‌کنم. البته ‏این عبارات در روزنامه‌های بیست سال پیش چاپ شده است. ‏آیندگان نوشته بود: «اسرار تازة ارتباط بختیار با موسی صدر... ‏موسی صدر مشتش باز شد.» بعد هم او را «بلندگوی استعمار» ‏نامیدند. گزارش‌های آنها هم موجود است که نشان‌دهندة کینه‌ای ‏است که رژیم شاه به امام موسی صدر داشت. آخرین اقدام هم ‏تلگراف و بخشنامه‌ای است به همة سفارتخانه‌های ایران که موسی ‏صدر در سال 1344 تابعیت دولت لبنان را پذیرفته است. اگر سال ‏‏44 ایشان به دلیل مصالح محلی و منطقه‌ای و سفرهایی که می‌‏کردند یک پاسپورت لبنانی گرفتند تا بتوانند از لحاظ قانونی رئیس ‏مجلس اعلای شیعیان لبنان را عهده‌دار شوند، دیگر تابعیت ‏ایرانی ندارند. یعنی رژیم از ایشان سلب تابعیت می‌کند و بعد ‏هم پاسپورت ایرانی وی را که برای تمدید به سفارت ایران در لبنان ‏فرستاده بودند، به مرکز می‌فرستند. هم‌اکنون این پاسپورت در بخش ‏کنسول وزارت امور خارجه موجود است.‏ این چگونگی و علل و حقیقت مسئلة ارتباط امام موسی صدر با ‏شاه بود. اما همین مسئله متأسفانه باعث شده که کتاب الجالوس ‏المعمم را در بیروت با همکاری ساواک منتشر کنند و بعضی از ‏دوستان خودمان هم در «زوایای تاریک» خاطرات خود ‏چیزهایی را نوشتند که بنده حتی نمی توانم نقل کنم. ولی آقای ‏دعایی که از نزدیک شاهد عینی بود، به خوبی می‌دانند که این ‏تهمت‌ها چقدر ناروا و ناجوانمردانه است. ‏مسئلة آخر هم دربارة پیگیری قضیة ایشان است. پیام مقام ‏معظم رهبری دیروز اینجا قرائت شد و در آخر این پیام آمده ‏‏«متأسفانه عکس‌العمل مناسبی در مورد مفقود شدن ایشان از ‏مدعیان طرفدار حقوق بشر نشده» و اظهار امیدواری می‌کنند که ‏‏«بی‌خبری‌ها در این قضیه با همت صاحبان همت پایان یابد.» ‏خوب همه می‌دانیم که امام موسی صدر به علت مسئلة فلسطینی‌ها ‏و برای حضور در «جشن فاتح» به دعوت شخص سرهنگ قذافی و با ‏اصرار جناب بومدین، رئیس جمهور فقید الجزایر، به لیبی سفر ‏کردند و هرگز از آنجا برنگشتند. باز هم می‌دانیم که قذافی پس از ‏پیروزی انقلاب اسلامی می‌خواست به ایران بیاید، ولی امام ‏اجازه ندادند و فرمودند:«هنوز تکلیف آقای صدر روشن نشده ‏است و من می‌روم قم و فعلاً وقت ملاقات ندارم.» بله امام موسی به ‏دعوت و اصرار قذافی رفتند لیبی و برنگشتند و بعد سرهنگ حاکم ‏آنجا مدعی شد که ایشان به ایتالیا رفته است. من قبل از سفر به ‏ایتالیا خدمت امام رسیدم و عرض کردم که من عازم واتیکان ‏هستم. آیا اجازه دارم از قول حضرت عالی به پاپ سلام برسانم. ‏چون اگر می‌خواستم سلامشان را به پاپ ابلاغ کنم وظیفه‌ام بود که ‏کسب اجازه کنم. ایشان فرمود: هم سلام برسانید و هم پیام... بعد ‏هم فرمودند که در مورد آقای صدر با پاپ صحبت کنم. من در ‏ملاقات با پاپ ضمن ابلاغ سلام و پیام امام، دربارة موضوع امام ‏موسی صدر هم صحبت کردم. پاپ گفت: اینها را به طور رسمی ‏بنویسید و برای من بفرستید تا اقدام کنم. من در نامة رسمی ‏سفارت ایران در واتیکان، نامه‌ای دراین باره نوشتم و برای پاپ ‏فرستادم. پس از مدتی تقریباً غیرمعمول جوابی فرستادند که من ‏جواب را به حضرت امام و وزارت خارجه فرستادم که جزو اسناد ‏محرمانه است. در آن نامه آمده: «امام موسی صدر مطلقاً وارد ایتالیا ‏نشده‌اند و در این باره ما نامة دوستانه‌ای به لیبی دادیم.» پس ‏دولت لیبی همچنان مسئولیت مفقود شدن ایشان را دارد. اکنون ‏که آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند که این چیزها به همت‌های عالی ‏حل شود، من معتقدم که در رأس همت‌های عالی در درجة اول ‏ایشان قرار دارند و در درجة بعد ریاست محترم جمهور، آقای ‏خاتمی. امیدوارم که در قطعنامة صادره به این مسئله حتماً اشاره ‏بشود و این بیست سال سکوت و مجامله با قذافی پایان یابد که ‏این بی‌همتی واقعاً شرم دارد. من معتقدم که از مقام معظم رهبری ‏بخواهیم و خود ایشان در مسئله رهنمود لازم را بدهند و دولت ‏محترم وظیفه‌شان را انجام دهد. والسلام علیکم و رحمة الله و ‏برکاته.‏

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.