سلام
حالا اینا رو بخون...و این طنز آخری تاپیك پاتوقم! رو...خیلی خنده داره
****دو خاطره از وقتی که امام(ره) به شدت خندیدند
شنیده ایم که انسانهای بزرگ جامع اضداد هستند. امام بزرگوار ما نیز که بحق یکی از بزرگان تاریخ اسلام بودند، در عین صلابت و سرسختی در برابر دشمنان، در برابر دوستان برخوردی لطیف و چهرهای متبسم داشتند. حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان که سالهای سال توفیق حضور در کنار امام را داشته اند، دو نمونه از مواردی را که باعث خنده شدید حضرت امام شده بود نقل نموده است که با هم میخوانیم:
«روزی آقای حاج عیسی برای امام(ره) چای میآورد و در محضر امام، حالت عطسه بر او عارض میشود و بی اختیار عطسه میکند. حضرت امام خطاب به حاج عیسی میگوید: «یرحمکم الله» حاج عیسی هر چه فکر میکند، جملهای را که در پاسخ گفته میشود، به یاد نمیآورد و صرفاً با تداعی برخی کلمات، بی اختیار میگوید: «سمع الله لمن حمده» و امام از این پاسخ به شدت میخندد. حاج عیسی دستپاچه میشود و میگوید: «آقا حرف بدی زدم؟» و امام(ره) با مهربانی میفرمایند: «نه، زیاد هم بی تناسب نبود.»
قضیه دیگری را نیز مرحوم حاج احمد آقا برایم نقل کرد که روزی آقای «ظهیر نژاد» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش همراه با یکی از فرماندهان برای تقدیم گزارش خدمت امام(ره) آمده بودند. فرمانده مزبور که میخواسته گزارش بدهد، بعد از «بسم الله» بدون توجه به محدود بودن وقت و وضعیت مخاطب، انگار که میخواهد سخنرانی کند، شروع میکند به خواندن خطبه و آیه «نرید أن نّمنّ...». آقای ظهیر نژاد که به دلیل صراحت و بی ریایی اش مورد علاقه امام(ره) بود، میان حرف او میپرد و با لهجه خاص خود میگوید: «آهای! اصل حرفت را بزن! خیال میکنی امام عوام است!» و امام به شدت میخندند.»
در سایه آفتاب، ص251