یک چیزی تو ما یه ی دمت گرم
مصمم بودم که طلبه کاملی باشم یک طلبه نمره 20 با همه ی لوازمش لذا سعی کرده بودم کاملا مواظب باشم به تمام رفتار و حرکات و حتی کلمات استادم توجه می کردم تا همه چیز را مو به مو در خودم پیاده کنم.
موقع راه رفتن آهسته ومتین حرکت می کردم.قدم ها را کوچک بر می داشتم ، کمتر به اطراف نگاه می کردم ، موقع حرف زدن با صدایی آهسته و شمرده حرف می زدم و حتی سعی می کردم حروف را از مخرجش ادا کنم تا کاملا علمائی باشد.
دیگر مثل بچه های محل « سام علیکم » نمی گفتم و حرکات جلف انجام نمی دادم ، بلکه خیلی با ادب و سر به زیر می گفتم :« سلام علیکم و رحمة الله » ، « صبحکم الله بالخیر » ، « عافاکم الله » ، ارادتمندیم ، از ملاقات حضرت عالی محضوض شدیم و.....
آخر دیگر طلبه شده بودم باید حرف های کلاس بالای عالمانه می زدم ، ولی مشکل جدی من با دوستان سابقم بود،اهل محل ، فامیل ، هم کلاسی ها خلاصه هیچ کس مرا درک نمی کرد، دلم می خواست بفهمند که دیگر آن آدم سابق نیستم ، حالا برای خودم یک طلبه حسابی شده بودم وکلی رفتار علمائی پیدا کرده بودم ، تا چند سال دیگر هم عمامه می گذارم و می شوم یک
«حجت الاسلام والمسلمین » تمام عیار.
بدتر از همه این که خود طلبه ها هم مرا دست می انداختند ، اسم مرا « آقای صبحکم الله » گذاشته بودند ، شاید هم از حسودی بود، حتی سلام کردن صحیح را بلد نبودند ، آن وقت به من ایراد می گرفتند.
ماجرا از آن جا شروع شد که یک روز وقتی با دوست هم بحثم از محله می گذشتیم ، یکی از بچه های محل برای مسخره کردنم از دوستم پرسیدببخشید : « صبحکم الله » یعنی چه ؟ او هم جواب داد ، یک چیزی تو مایه های « دمت گرم » واز آنبه بعد هر وقت سلام می کردم ، بچه ها با هم جواب می دادند« علیک سلام ، دمت گرم »
دیگر خسته شده بودم به دوست هم بحثم گفتم : این مصیبت را تو برایم درست کردی خودت هم باید راه چاره اش را پیدا کنی.
گفت: راه چاره اش گم نشده که پیداش کنم.
گفتم : حالا چکار کنم؟
گفت : بپرس چکار نکنم ، تو آن قدر در سلام هایت و حرف زدن هایت ادا واصول در می آوری که مسخره و مایه ی خنده ی همه شده ای ، فکر می کنی با غلیظ گفتن سلام وازمخرج اداء کردن حروف و کلامت ، عالم ودانشمند می شوی نه عزیزم.
با علم وتقوا به جایی می توان رسید نه حرف های قلنبه .
«ملا محمود »
برگرفته از نشریه دیواری منادی شماره سوم اسفند 1389