بسم الله الرحمن الرحیم
جلوی آینه ایستادم و چادرم را سر كردم . همانطور كه مشغول مرتب كردن چادرم بودم متوجه نگاه عجیبش شدم.
دوباره توی آینه خودم را برانداز كردم و نگاهی به چادرم كردم . چیز عجیبی نبود.
پرسیدم: طوری شده؟ چرا اینطور نگاه می كنی؟
گفت: وقتی چادر سر می كنی، من كه همسرت هستم هم احساس می كنم نمی شناسمت... احساس می كنم متعالی و دست نیافتنی شده ای...
پینوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدیم از اقایان طلبه بخاری بلند نمی شود ، رفتیم سراغ خواهران! این هم یكی از خاطرات یك خانم طلبه.
منبع