حتی نای آن ندارند صدا كنند مفاصلم
یا كمی جابه جا شوند این عضلات بی حاصلم
چون تپاله گاو نقش زمین شده ام كف خانه ام
چون خواب خرس خـُرناسه می كشم از آهیانه ام
گمان بد مبرید ای دوستان؛ من قهرمان سنگین وزن جاودانی ام
لیك یك امشب بخت بوده است با حریف خیالی ام
با اینكه او مرا برد خیالی نیست حواله اش به بیعارئی ام
آه! دهانم خسته شد از بیان ؛ كسی نیست دهد شرح باقی ام؟
كاش كس دیگر همی بیآید به پائین كشد پلك بالائی ام
تـَق و تـَق زند مرا بر پشت و بخواند از برای خواب لالائی ام
شكم سیر و مـُخ فطیرم من؛ روح شاد و جسم لـَش ِ لاابالی ام
آری ای دوست من همیشه فارغ از هر چیز وجدانی ام
... خـُررررُو پوف...