مادروقتیکه من بزرگ شدم، شایدمعمار شوم انگاه تمامی جهان را همچون بامی بر فراز دستان تو، ستون خواهم کرد
وقتیکه من بزرگ شدم، شایدپزشک شوم انگاه با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت بر تمام دردهای جهان و انگاه به سلامتیشان با لبهای تو بر گونههای شادی تمام کودکان جهان بوسه خواهم زد
وقتیکه من بزرگ شدم، شایدیک روز با چتر گیسوان تو از آسمان آرزوهایت پروازی کنم بر استان زمین، زمینی که پای تو آنرا نگه داشته است و انگاه خواهم دوید تا مرزهای درونت و در پنهانترین گوشههای جنگل سبز آغوش تو پنهان خواهم شد.
اکنون را که نام نهادی فصل کاشت، فردا که من بزرگ شدم در زمان برداشت، مادرم، به تو قول میدهم من تو را دوست خواهم داشت.
مادرم و پدرم،
مادرم شبنم گلبرگ حیات،
پدرم عطر گل یاس بقاست.
مادرم وسعت دریای گذشت،
پدرم ساحل زیبای لقاست.
مادرم ائینه حجب و حیا،
پدرم جلوه ایمان و رضاست،
مادرم سنگ صبور دل ما،
پدرم در همه حال کارگشاست.
مادرم شهر امیداست و هنر،
پدرم حاکم پیمان و وفاست.
مادرم باغ خزان دیده دهر،
پدرم برسرما مرغ هماست.
مادرم موی سپید کرده زحزن،
پدرم نقش همه خاطرههاست.
مادرم کوه وقار است و کمال،
پدرم چشمه جوشان عطاست.