سیدكمال الدین حسینی
این روزها تئاتر ایران به خاطر اجرای نمایشی هتاك و ضداخلاقی ملتهب شده است. البته مشكل تئاتر ما فقط به این نمایش محدود نمی شود. اما هرگاه كه نمایش هایی چون «هداگابلر» روی صحنه می رود، وضعیت مبتلا به تئاتر بیشتر به چشم می آید. اما چه شد كه تئاتر ما به اینجا رسید؟
تقریباً از اوائل دهه 80 و دوران مدیریت دولت اصلاحات این التهابات اوج گرفت.
در آن زمان ، عده ای البته به برنامه ریزی های قبلی و فراهم ساختن زمینه های مناسب برای خویش و گروهشان از این جو به نفع خود استفاده كرده و با شعارهای آنچنانی و گاهی با ظاهر مذهبی سكان این كشتی در حال به گل نشستن را به دست گرفتند. آنها در همان ابتدا به اصطلاح مهره چینی های خود را انجام دادند. بدلیل عدم تجربه مدیریتی و نداشتن حتی تفكر حرفه ای تئاتر، معدود افراد باتجربه ای را كه در طی سالها حسن نیتشان ثابت شده بود و با مدیریت خام دستانه اینان مخالف بودند برداشته و پست های مدیریتی گوناگون از بالا به پایین حتی تا رده كارگران را نیز تغییر دادند.
این وضعیت البته برخلاف شعارهایی بود كه مدیران معاونت هنری و مركزی هنرهای نمایشی سر می دادند. به این ترتیب تئاتر در دستان چند نفر خاص محدود شد و به سویی رفت كه این كشتی به گل نشست. آنها عده ای را هم در روزنامه ها و نشریات زنجیره ای به كار گرفتند تا در موقع لازم از آنان حمایت كنند. الا منتقدین دو روزنامه اصولگرا كه هماره صادقانه و بدون هیچ گونه چشم داشتی به نگارش حقایق می پرداختند. شرایط به گونه ای شد كه هیئت های بازبینی و بازخوانی، شورای نظارت، داوری ها، جشنواره ها، سفرهای خارجی، اجراهای جشنواره فجر و اجراهای تالارهای تهران در انحصار همان عده قرار گرفت. می توانید جدول جشنواره فجر و اجراهای عمومی در چند سال گذشته را با هم مقایسه كنید، آنگاه متوجه این موضوع خواهید شد.
در این مدت وضع تئاتر شهرستان به حد اسفبار رسید. مدیران تنها بیلان های غیرواقعی ارائه می دادند و تند تند سفرهای خارجی می رفتند. در واقع بودجه تئاتر چند برابر شده بود اما وضع تئاتر ی ها و به خصوص تئاتر شهرستان هر روز بدتر و بدتر می شد. از سویی نمایش هایی تصویب و اجرا می شد كه كاملا برخلاف سیاست های نمایشی نظام بود. منتقدین متعهد و معتقد هماره می نوشتند و هر روز مغضوب تر واقع می شدند. اما كو گوش شنوا؟ مدیران كار خود را می كردند و به ریش این منتقدان كه به تعداد انگشتان یك دست هم نبودند می خندیدند. این منتقدان می گفتند باشد دیری نمی گذرد كه عواقب آن را خواهیم دید و آنگاه دیگر خیلی دیر است. چیزی كه در این میان مظلوم ماند، تئاتر بود و اهالی تئاتر و اهداف تئاتر و نمایش در نظام جمهوری اسلامی كه اصلا با این كارها در یك سو نبود.
در این میان پیدا شدند افراد به اصطلاح روشن فكری كه برای شان هیچ چیزی جز استفاده های مالی و پادویی برای جریانات سیاسی منحرف و ضدمردمی مهم نبود. مشكلات تئاتر روز به روز بیشتر شد و آنچه مهم نبود، تئاتر و خاستگاه ها و آرمان های آن از دیدگاه جمهوری اسلامی و براساس منافع ملی بود. در واقع آشفته بازاری بود و هست كه بیا و ببین! اوضاع به گونه ای پیش رفت كه همان چند نفر روز به روز سلطه خود را بر تئاتر كشور بیشتر كردند جالب این است كه این افراد انحصارگر و تمامیت خواه همیشه مظلوم نمایی می كنند و رفتارشان به گونه ای است كه گویی حقشان ضایع می شود! پلیدترین و ضدانسانی ترین اندیشه ها و رفتارها را روی صحنه می آورند - كه نمونه اخیرش هداگابلر بود- اما باز هم دم از نبود آزادی بیان و تنگنای سانسور و ممیزی می زنند! تا آنجا كه خیل نمایش های متظاهر به روشنفكری با رویكردهای اروتیك و ضدانقلابی رو به ازدیاد نهاد. صاحبان این آثار، به طوری ریاكارانه خود را روشنفكر، اپوزیسیون و معترض معرفی می كنند اما از بیشترین امكانات دولتی بهره مندند. سالی حداقل دو اجرا در بهترین تالارهای نمایشی می برند، به سفرهای خارجی می روند، بازبین و باخوان و داور هستند، از سوی مركز هنرهای نمایی ووك شاپ ها و كارگاه های گوناگون در تهران و شهرستان برگزار می كنند، جایزه هم كه می گیرند و... و همه این ها از بودجه بیت المال خرج شده است. اما اینها در عوض هماره آب به آسیاب دشمنان می ریختند، جزء جریان فتنه یا حامیان آن بودند، بعد از شكست فتنه هم با نمایش هایشان به این جریان دامن می زدند و به انحاء گوناگون در كارهایشان به آن اشاره می كردند. بعضی ها پا را هم فراتر گذاشته و به مقدسات، دین و مذهب توهین روا ساخته و سنت ها و آئین های مذهبی و حتی نماز را مورد تمسخر قرار می دادند و اینها همه متوجه شورای نظارت و افراد حاضر در آن است كه مجوز اجرای چنین نمایش هایی را صادر می كردند. نمایش هایی مانند «همسایه آقا»، «همه فرزندان خانم آغا» «اهل قبور» و... از حسین كیانی، «یك دقیقه سكوت» و... از محمد یعقوبی همین نمایش اخیرش «نوشتن در تاریكی» و نمایش های محمد رحمانیان كه به ظاهر نمایش های مذهبی است اما در باطن 180 درجه مخالف آن است مانند «روز حسین»، كه مسئولین محترم مركز در جریان آن هستند. این وضعیت با نمایش «هداگابلر» به اوج خودش رسید.
در این میان آنچه مغفول و مظلوم واقع شد دین و مذهب و آرمان های امام و رهبری و تئاتر كشورمان بود.
بی تردید شورای نظارت مركز هنرهای نمایشی، باید پاسخگوی وضعیت فعلی برخی تئاترهای كشور باشد. مطمئناً تئاتر امروز ایران، علیرغم ظرفیت های زیادی كه دارد، در شأن ملت و نظام جمهوری اسلامی نیست و باید فكر عاجلی برای درمان آن كرد.
رجانیوز