• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 7441)
سه شنبه 28/10/1389 - 13:33 -0 تشکر 275325
قضاوت، عدالت و معرفت حضرت علی (ع)

از قضاوت ها و عدالت و معرفت حضرت امیر المومنین آنچه دارید بفرمائید

سه شنبه 28/10/1389 - 13:34 - 0 تشکر 275326

از ابی الطفیل روایت شده که گوید: من حاضر شدم بر نماز بر ابی بکر صدیق سپس جمع شدیم بر عمربن خطاب و با او بیعت کردم و چند روزی ماندیم و بمسجد رفت و آمد میکردیم و پیش عمر میرفتیم تا آنکه او را امیر المومنین نامیدیم پس در بینیکه ما پیش او نشسته بودیم ناگاه یک یهودی از یهودیان مدینه پیش عمر آمد که یهودیها خیال میکردند او از فرزندان هارون برادر موسی بن عمران علیهما السلام است تا آنکه ایستاد دربرابر عمر و گفت باو: ای امیر مومنان‏کدام یک شما داناتر به پیامبر شما و کتاب پیامبر شماست تا از او سئوال کنم از آنچه میخواهم پس عمر اشاره بعلی علیه السلام کرد و گفت: این اعلم و داناتر به پیامبر ما و قرآن پیامبر ماست.
یهودی گفت: آیا تو چنین هستی ای علی (ع): فرمود: به‏پرس از هر چه که میخواهی گفت من سئوال میکنم تو را از سه تا و سه تا و یکی علی علیه السلام فرمود و چرا نمیگوئی من میپرسم از تو از هفت چیز، یهودی گفت: از سه تای اول میپرسم اگر جواب درست دادی از سه تای دیگر و یکی میپرسم و اگر جواب ندادی یا غلط جواب دادی دیگر سئوالی نمیکنم.
علی علیه السلام باو فرمود: از کجا میدانی اگر پرسیدی و من تو را جواب دادم که خطا رفتم یا درست گفتم، گوید: پس یهودی دستی در آستین خود برد و کتاب کهنه ای بیرون آورد و گفت این کتاب میراث من از پدران و نیاکان منست با ملاء و دیکته‏موسی و خط هارون و در آن این خصالستکه میخواهم از تو سئوال کنم، پس علی علیه السلام فرمود: قسم بخدااگر جواب درست بتو دادم مسلمان میشوی‏یهودی بآنحضرت گفت: قسم بخدا اگر جواب درست دادی همین ساعت بدست تو مسلمان میشوم: علی علیه السلام فرمود: سئوال کن یهودی گفت: خبر بده بمن از اول سنگی که بر روی زمین گذارده شد و از اول درختیکه روی زمین‏روئیده شد و اول چشمه ایکه روی زمین جاری گردید چه بود؟
علی علیه السلام‏فرمود: ای یهودی بدرستیکه اول سنگی که بر روی زمین نهاده شد یهود خیال میکند که صخره و قله بیت المقدس بود و دروغ گفتند آن حجر الاسود بود که آدم آنرا با خودش از بهشت بزمین آوردپس آنرا در رکن بیت الله الحرام قرارداد و مردم آنرا لمس میکنند و او را میبوسند و با آن تجدید عهد و پیمان میکنند در میان خودشان و خدا، یهودی‏گفت: گواهی میدهم بخدا قسم که تو راست گفتی.
علی علیه السلام باو فرمود: و اما اول درختیکه بر روی زمین روئیده شد یهود پنداشته که آن درخت زیتون بود و دروغ گفته و لیکن آن درخت خرمای نوعی است (خرمای عجوه) که آدم آنرا از بهشت با خود بزمین آورد و کاشت پس اصل همه خرماها از عجوه است، یهودی گفت شهادت میدهم بخدا که راست گفتی.
فرمود: و اما اول چشمه ایکه بر روی زمین جاری شد یهود گمان کرده که آن چشمه ئی است که زیر صخره بیت المقدس است و دروغ پنداشته و لیکن آن‏چشمه حیات و آب زنده گیست که رفیق موسی (یوشع) ماهی نمک سود شور را فراموش کرد پیش آن و چون آب بماهی رسید زنده شد و در آب پرید و موسی و رفیقش عقب او را گرفتند تا بخضر رسیدند، پس یهودی گفت بخدا قسم که راست گفتی.
علی علیه السلام فرمود:سئوال کن گفت: مرا خبر بده از منزل محمد که در کجای بهشت است علی علیه السلام فرمود: منزل محمد از بهشت، بهشت عدن در میان بهشتها است نزدیکترین بهشتها بعرش خدای رحمن عز وجل است، یهودی گفت شهادت میدهم بخداقسم که راست گفتی.
علی علیه السلام فرمود: به پرس، گفت: خبر بده مرا از وصی محمد در اهلش چه اندازه میماند بعد از آنحضرت و آیا میمیرد یا کشته میشود، علی علیه السلام فرمود: ای یهودی سی سال بعد از او میماند و رنگین میشود این از این و اشاره کرد بسر و محاسن مبارکش گوید:پس یهودی از جا پرید و گفت: شهادت میدهم ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله.
حافظ عاصمی در زین الفتی‏در شرح سوره هل اتی نقل کرده و در حدیث افتاده است چنانچه میبینی و در آن تصریح عمر است بر اینکه علی علیه السلام اعلم امت است به پیامبر آن و کتاب او، و موسی صاحب الوشیعه میگوید: عمر اعلم امت است علی الاطلاق بعد از ابی بکر، و الانسان علی نفسه بصیره، و آدمی بر خودش بیناتر است.

سه شنبه 28/10/1389 - 13:34 - 0 تشکر 275327

روزی ابوهریره (آن منافق دنیاپرست که جعل حدیث می‎کرد تا رضایت خلفاء و معاویه را جلب کند)، خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و با الفاظی اهانت آمیز به امام جسارت کرد، اما حضرت سکوت کرد و پاسخی نداد. اما روز دیگر دوباره خدمت امام رسید و تقاضای کمک کرد. امیرالمومنین علیه السلام نیازهای او را داد. یکی از یاران امام اعتراض کرد، و گفت: یا امیرالمومنین این مرد منافق است و دیروز به شما اهانت کرد، چرا به او اموالی می‎بخشی؟ حضرت فرمود: من از خدا شرم می‎کنم که نادانی او بر علم و عفو من و درخواست او بر کرم من غلبه کند.

سه شنبه 28/10/1389 - 13:35 - 0 تشکر 275328

فاتحان و لشگریان دنیا آنگاه که سرزمین را فتح می‎کردند، یا لشگری را شکست می‎دادند، به ارزش‎های اخلاقی توجهی نداشتند، عزیزان را ذلیل و بزرگان قوم را به خاک ذلت می‎نشاندند. اما امیرالمومنین علیه السلام در برخورد با اسیران، رفتاری متناسب با آداب و رسوم و شئون ارزشی آنان می‎نمود، و اجازه نمی‎داد با شاهزادگان و فرزندان بزرگان اقوام به گونه‎ای تحقیرآمیز برخورد کنند، مانند: الف- وقتی فرزندان و دختران و زنان پادشاهان ایران را پس از فتح ایران به مدینه نزد خلیفه دوم بردند و آنها تصمیم داشتند که اسیران را چون دیگر اسراء بفروشند یا به سربازان اهداء کنند، حضرت علی علیه‎السلام دخالت کرد و فرمود چنین رفتاری با بزرگان یک قوم ناپسند است، آنها را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد بگذارید. ب- چون خلید (یکی از فرماندهان امام علی علیه السلام به استان خراسان رفت، و در نیشابور، شاهزادگان فراری ایران با ایشان نبرد کردند و شکست خوردند، خلید دختران و شاهزادگان ایران را به کوفه خدمت حضرت علی علیه السلام فرستاد. امام آنان را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد گذاشت و به سرپرست ایرانی اسیران «نرسی» دستور خوشرفتاری و مهربانی داد تا متناسب شئون آنان به آنها لباس و غذا و مسکن دهند.

سه شنبه 28/10/1389 - 13:35 - 0 تشکر 275329

روش برخورد امام علی علیه السلام با دشمن قبل از آغاز نبرد، پیامبرگونه بود، که تلاش در هدایت آنها داشت، و پس از آغاز تجاوز دشمن، قاطعانه ریشه‎های فساد را بر می‎کند، و پس از اتمام جنگ و تسلیم دشمن باز هم پدرانه، و با بزرگواری و محبت برخورد می‎کرد. در جنگ جمل، عایشه آن همه از مردم را فریب داد که هزاران خون بی گناهان ریخته شد، و فتنه‎ها پدید آمد و شعارهای دروغین فراوانی را مطرح کرد، و مردم را بر ضدّ حضرت علی علیه السلام شوراند. اما آنگاه که امام پیروز شد، او را عفو کرد، و کریمانه از زشتی‎های او چشم پوشید. و دوازده هزار درهم به عایشه عطا فرمود تا به مدینه بازگردد، و چهل زن از قبیله عبدالقیس را فرمان داد تا لباس رزم پوشیده، کلاه بر سر گذارند و عایشه را به مدینه برسانند. چون چهل تن از زنان عبدالقیس لباس رزم بر تن و کلاه خود بر سر، و نقاب بر چهره داشتند و عایشه از این شیوه اطلاع نداشت، در طول راه نگران بود و می‎گفت: «چون به مدینه رسم از علی شکایت خواهم کرد.» پس از آن که عایشه را به منزلش در مدینه رساندند نقاب‎ها و کلاه‎خودها را از روی و سر باز کردند، وقتی عایشه فهمید همه آن محافظان زن بودند، بسیار شرمنده شد و از بزرگواری علی علیه السلام در شگفت ماند، گرچه کینه‎های درونی او درمان نیافت.(7) از این الگوی رفتاری درس می‎گیریم که: - با دشمن شکست خورده باید کریمانه رفتار کرد. - و متناسب با شئون و آداب دشمن باید با او رفتار نمود. - و دل‎ها را باید با محبت آرام کرد نه با کینه‎توزی . - و هدف اساسی، هدایت دشمن است، نه خونریزی

سه شنبه 28/10/1389 - 13:36 - 0 تشکر 275330

پیش از آغاز جنگ صفین لشگریان معاویه زودتر وارد صحرای صفین شدند، و رودخانه بزرگ فرات را محاصره کردند تا حضرت علی علیه السلام را در محاصره اقتصادی قرار دهند، برخی از سیاستمداران، معاویه را از محاصره آب نهی کردند و گفتند: «علی کسی نیست که تشنه بماند.» اما معاویه در غرور خود باقی بود. فرمان خط شکستن و آزاد کردن آب فرات وقتی سپاه حضرت علی علیه السلام وارد صحرای صفین شد، آن حضرت خط شکنانی را به فرماندهی امام مجتبی علیه السلام آماده ساخت و این سخنرانی را ایراد فرمود: " قَد استَطعموکمُ القِتالَ، فَأقرّوا عَلی مَذلّةٍ، وَ تَأخیر مَحلةٍ؛ أو رَوّوا السُّیوفَ مِنَ الدّمَاءِ تَرووا مِن الماءِ. فَالموتُ فی حَیاتکُم مَقهورینَ، وَالحَیَاةُ فی موتکُم قَاهرینَ. ألا وَ اِنَّ مُعاویَهَ قَادَ لُمَهً مِنَ الغواة، وَ عَمّسَ عَلیهمُ الخَبرَ، حَتّی جَعَلوا نُحورَهم أغراضَ المنیّةِ." (3) «شامیان با بستن آب شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهی قرار دارید، یا به ذلت و خواری بر جای خود بنشینید، و یا شمشیرها را از خون آنها سیراب سازید تا از آب سیراب شوید، پس بدانید که مرگ در زندگی توام با شکست، و زندگی جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست. آگاه باشید! معاویه گروهی از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان می‎پوشاند، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند.»(4) سربازان امام در همان حملات آغازین آب را آزاد کردند، وقتی فرات از محاصره لشگریان معاویه خارج شد، برخی پیشنهاد دادند که آب را بر روی معاویه همانند آنان ببندیم. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام پاسخ داد: نه، ما برای آب نمی‎جنگیم، آب را آزاد بگذارید، تا هر دو سپاه از آن استفاده کنند، که تنها تیزی شمشیرهای شما، برای آنان کافی است. با این حرکت پیامبرگونه امام، بسیاری هدایت شدند، و از لشگرگاه معاویه فرار کرده به اردوگاه حضرت امیرالمومنین پیوستند

سه شنبه 28/10/1389 - 13:36 - 0 تشکر 275332

آنها که در شهرهای دور می‎زیستند و امام علی علیه السلام را ندیده بودند، و آنان که فریب دشمن را خورده و اسیر تبلیغات مسموم و شایعات دروغین گردیدند، نسبت به حضرت امیرالمومنین علی علیه‎السلام حالت گریز داشتند. اما وقتی به امام علی علیه السلام نزدیک می‎شدند، و اخلاق پیامبرگونه ایشان را مشاهده می‎کردند، در شگفت مانده، جذب خورشید ولایت شده و برای همه عمر در صف عاشقان ولایت قرار می‎گرفتند. در تاریخ اسلام آمده است که: - بسیاری از اهل کتاب که خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام آمدند، مسلمان شدند. - بسیاری از مخالفان فریب خورده، در همان برخورد اول شیفته امام علی علیه السلام گردیدند. - بسیاری از هیأت‎های اعزامی دشمن در صف یاران حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام باقی ماندند. یکی از آنان، نامه‎رسان معاویه، مردی از قبیله «بنی عبس» است. معاویه می‎خواست ضمن رساندن نامه‎ای تهدیدآمیز، مردی خشن، و بدزبان و بی باک و شروری را به کوفه و درون یاران امام علی علیه السلام اعزام کند که در حضور اصحاب به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام اهانت کند، تهمت بزند، فحاشی نماید و برگردد. که برای این مانور تبلیغی، سیاسی، مرد عَبَسی را که بد زبان و خشن و شرور و بی باک بود برگزید، نامه را به او داد و سفارشات لازم را کرد. وقتی نامه‎رسان معاویه وارد کوفه شد و در جمع اصحاب علی علیه السلام قرار گرفت، نقش خود را آغاز کرد. و با درشتی و بدگویی، هر چه خواست گفت و شایعاتی از شام عنوان کرد و قتل خلیفه سوم را به امام علی علیه السلام نسبت داد و گفت: شامیان از تو انتقام می‎گیرند. اصحاب به خشم آمدند و خواستند او را ادب کنند. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام با اشاره مانع شد. صلة بن زفر عبسی از جای برخاست و فریاد بر سر او کشید، که در برابر امیرالمومنین علیه السلام چه می‎گویی. - امام با او با نرمش و مهربانی برخورد کرد. - حرف‎های او را گوش داد و او را تا آخر تحمل کرد. - شایعات و تهمت‎های شامیان را از زبان او شنید و مستدل و گویا پاسخ داد و مانع از تعرض یاران شد. - آزادی بیان او را تامین کرد و تندی‎های او را با مهربانی پاسخ گفت. سرانجام مرد عبسی در برابر اخلاق امام شرمنده شد. مدتی در فکر فرو رفت و شایعاتی که پیرامون حضرت علی علیه السلام شنیده بود را بررسی نمود و دید که واقعیت ندارد، مجذوب شد و برخاست و گفت: یا امیرالمومنین با شنیدن تهمت‎ها و شایعات فراوان علیه شما قلب من از دشمنی و کینه تو مالامال بود، اما امروز که تو را دیدم و اخلاق تو را مشاهده کردم. اکنون هیچ آفریده‎ای را مثل شما دوست نمی‎دارم. من در جمع یاران تو می‎مانم و هرگز به شام برنمی‎گردم تا روزی که در رکاب تو شربت شهادت نوشم. وقتی این خبر به معاویه رسید، اندوه عظیمی او را فرا گرفت، زیرا مرد عبسی اسرار نظامی معاویه را می‎دانست

سه شنبه 28/10/1389 - 13:37 - 0 تشکر 275335

مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمد و گفت : مقداری خرما جلویم بود ٬ ناگهان زنم پیشدستی کرده دانه ای از آنها برداشته در دهن انداخت پس من سوگند یاد کردم که خرما را چه بخورد و چه بیرون بیندازد طلاق باشد.

امام (ع) به وی فرمود : نصفش را بخورد و نصفش را بیندازد ٬ در این صورت تو از سوگندت خلاصی یافته ای.

سه شنبه 28/10/1389 - 13:38 - 0 تشکر 275336

گروهی آهنگر دری آهنی را به وزنی که صاحبان در برا آن تعیین نمودند معامله نموده در را به طرف مقصد می بردند٬ در بین راه کسانی وزن در را از آنان پرسیده و خریداران جریان را گفتند آنان اظهار داشتند وزن در هرگز به این مقدار نمی باشد.

خریداران برگشته از فروشندگان تقاضای کم نمودن قیمت در را نمودند ٬ آنان ابا کردند نزاعشان درگرفت ٬ نزد امیرالمومنین (ع) رفتند ٬ آن حضرت به آنان فرمود : در را به طرف رودخانه ببرید و آنگاه فرمود : آن را میان قایقی گذارده و اندازه فرورفتگی قایق را در آب نشانه کنید ٬ و سپس فرمود : حالا به جای در ٬ خرمای وزن شده قراردهید تا به همان اندازه در آب فرو رود ٬ پس فرمود : وزن در به مقدار وزن خرماهاست.

سه شنبه 28/10/1389 - 13:42 - 0 تشکر 275338


او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه های مدینه گردش می کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می نالید : (ای عادل ترین عادلان! میان من و مادرم حکم کن.)
عمر به وی رسید و گفت : ای جوان ! چرا به مادرت نفرین می کنی؟
جوان : مادرم مرا 9 ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور نمود و گفت : و پسر من نیستی!
عمر به زن رو کرد و گفت : این پسر چه می گوید؟
زن : ای خلیفه! سوگند به خدایی که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دیده ای او را نمی بیند ، و سوگند به محمد (ص) و خاندانش! من هرگز او را نشناخته و نمی دانم از کدام قبیله و طایفه است، قسم یه خدا! او می خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیزه ای هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام .
عمر : بر این مطلب که می گویی شاهد داری؟
زن : آری ، و چهل نفر از برادران عشیره ای خود را جهت شهادت حاضر ساخت. گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته ، می خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد.
عمر به ماموران گفت : جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادتری بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراء (1) جاری کنم.
ماموران جوان را به طرف زندان می بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین (ع) در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد براورد : ای پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهی کن. و ماجرای خود را برای آن حضرت شرح داد.
امیرالمومنین (ع) به ماموران فرمود : جوان را نزد عمر برگردانید. حوان را برگرداندند ، عمر از دیدن آنان برآشفت و گفت : من که دستور داده بودم جوان را زندانی کنید چرا او را بازگرداندید؟!
ماموران گفتند : ای خلیفه ! علی بن ابیطالب به ما چنین فرمانی داده ، و ما از خودت شنیده ایم که گفته ای : هرگز از دستورات علی (ع) سرپیچی مکنید.
در این هنگام علی (ع) وارد گردید و فرمود : مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو کرده و فرمود : چه میگویی؟
جوان داستان خود را به طرز سابق بیان داشت.
علی (ع) به عمر رو کرد و فرمود : آیا اذن می دهی بین ایشان داوری کنم؟ عمر گرفت : سبحان الله ! چگونه اذن ندهم با این که از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود : علی بن ابیطالب از همه شما داناتر است.
امیرالمومنین (ع) به زن فرمود : آیا برای اثبات ادعای خود گواه داری؟
زن : آری ، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهی دادند.
علی (ع) : اکنون چنان بین آنان داوری کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد ، قضاوتی که حبیبم رسول خدا (ص) به من آموخته است ، سپس به زن فرمود : آیا ولی و سرپرستی داری؟
زن : آری ، این شهود همه برادران و اولیای من هستند.
امیرالمومنین (ع) به آنان رو کرده فرمود : حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است؟
همگی گفتند : آری.
و آنگاه فرمود : گواه می گیرد خدا را و تمام مسلمانانی را که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را برای این جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خود، ای قنبر! برخیز درهمام را بیاور.
قنبر درهمها را آورد ، علی (ع) آنها را در دست جوان ریخت و به وی فرمود : این درهمها را در دامن زنت بیندازو نزد من میا مگر این که در تو اثر زفاف باشد (یعنی غسل کرده باشی).
جوان برخاست و درهمها را در دامن زن ریخت و گریبانش را گرفت و گفت : برخیز!
ر این موقع زن فریاد برآورد : آتش! آتش ! ای پسر عم رسول خدا! می خواهی مرا به عقد فرزندم درآوری؟ سوگند به به خدا او پسر من است! آنگاه علت انکار خود را چنین شرح داد : برادرانم مرا به مردی فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او به من رسید، و چون بزرگ شد آنان مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دوم سازم ، به خدا سوکند او پسر من است. و دست فرزند را گرفت و روانه گردید.
در این هنگام عمر فریاد برآورد : اگر علی نبود عمر هلاک می شد

چهارشنبه 29/10/1389 - 9:15 - 0 تشکر 275653

مردی لواط کننده را نزد علی (ع) بردند تا حکم بر آن اجرا کند مولا فرمود :بین خراب شدن دیوار بر سرت و گردن زدن و در آتش انداختن یکی را انتخاب کن مرد پرسید : کدامیک از مجازات ها سختراست علی (ع) فرمود در آتش سوختن اشد مجازات هاست مرد اجازه خواست تا قبل از اجرای حکم دو رکعت نماز بخواند و سپس دست بر دعا برداشت و گفت خدایا من مصیبتی کردم و بدرگاه تو توبه نمودم و از خلیفه ات خواستم تا اشد مجازات را بر من اجرا کند تا از آتش غضب تو در آن جهان ایمن باشم که بر این حکم راضیم که کفاره گناهم میباشد ؛ که حضرت گریست و فرمود برخیز که تو آمرزیده ای مرد گفت یا علی حکم خدا را معطل میکنی ؟ علی (ع) فرمود تو گناهی کردی و توبه نمودی و خداوند توبه کننده ها را عفو مینماید و بر امام است که بر خدای خویش تأسی بکند.


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.