• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 2052)
جمعه 24/10/1389 - 19:6 -0 تشکر 273933
جوکستان3

جوکستان 3
1-وقتی زلزله بم آمد قضنفر با لوازم غواصی میره بم ازش می پرسن چرا با این لباس آمدی میگه آخه می خواهم عمق فاجعه رو کشف کنم!!!!!!!!!!

2-قضنفر میره کتابخانه کتابشو پس بده زنه ازش می پرسه کتاب چطور بود میگه شخصیت زیاد داشت ولی محتوا نداشت میگه دفترذ تلفنم دست تو چی کار میکنه!!!!!!!!!!!!

3-تو جشن برف شادی می زنن قضنفر سرما می خوره!!!!!!!!!!

4-قضنفر تاکسی گیر میاره ازش میپرسه تا فرودگاه چند می گیری میگه 6000تومن میگه برای چمدونم چی میگه هیچ چی میگه پس چمدونامو ببر خودم میام!!!!!!!!!!!!!!!

5-دوتا دیوانه از تیمارستان فرار میکنن از راه تونل قطار کمی میرن دومی میگه تا کی باید راه بریم اولی میگه اون نقطه ی سفید رو می بینی باید به اون برسیم بعد از مدتی دومی میگه پس چی شد اولی عقب رو نگاه می کنه می گه فکر کنم رد کردیم!!!!!!!!!!!!!

6-یارو می ره از بندر عباس میاد بهش می گن چی کار می کردی اون جا میگه :عرق!!!!!!!!!!!!

7-قضنفر برای زنش نا مه می فرسته 
*
*
می دونی این دل منه که این ستاره ها تویی 



پایین تر نرو

***********************
این ها کجا بودند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


8-صبح که پا میشی چند کار بکن 1-خدارا پرستش کن 2-حموم برو چون بقیه زنده اند!!!!!!!!!!!!!!

9-زن :تموم شد بجه ها شما ها اینقدر تیز هوشین چون عقلتون رو از من به ارث بردید
مرد:حق با توست...چون عقل من سرجاشه ...!!!!!!!!!!!!!!!!


10-زن تو چه طوری تو دعوا عصبانی نمیشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- آخه میرم توالت می شورم
- خوب اینا چه ربطی باهم دارن 
- چون من توالت رو با مسواک تو می شستم!!!!!!!!!!!!!!!


منتظر انتقادات و پیشنهاد هایتان هستم


این هم سوغاتم از پیشاپیش قبل از این که به مشهد برم

**** قضنفر می ره بانک ضامن نداشته منفجر می شه
**** یه سوسکه می افتد تو توالت میگه منو این همه خوش بختی
**** رفتم گلستان برات با شور یک دامن گل بچینم دیدم شلوار پامه

___________________________________________________________________________________________________
یا امام حـــــــــــــین
مهدی جــــــــــــــان بیا
شنبه 25/10/1389 - 13:32 - 0 تشکر 274188

بنظرم فقط 7و10بامزه بود

 

 آيا در اين دنيا كسي هست بفهمد كه در اين لحظه چه ميكشم؟چه حالي دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است خوب خوب خوب!!!

باختنت بي گناه ترين گناهم بود،يافتنت بهانه دلم و خواستنت نيازم و با تو بودن آرزويم و تو را گم كردن،پيدايش سراب بود.
شنبه 25/10/1389 - 13:39 - 0 تشکر 274191

بابا جون من یک اشتبله تایپی کردم خوهشا مسولان انجمن این را درست کنن

آن هم اینه اسم بالا تیتر جوکستا3 است

داشته باشید جوکستا

___________________________________________________________________________________________________
یا امام حـــــــــــــین
مهدی جــــــــــــــان بیا
دوشنبه 27/10/1389 - 10:41 - 0 تشکر 274922

اثبات علمی......
هر که سوادش کمتر درآمدش بیشتر !

از قدیم گفته اند وقت طلاست، به عبارت دیگر : زمان = پول : معادله 1
همین طور گفته اند توانا بود هرکه دانا بود، یعنی : توان = علم : معادله 2
می دانید که:
زمان / کار = توان: معادله 3
با جای گذاری معادله 1 و 2 در معادله سوم به این معادله می رسیم:
پول / کار = علم
که می توانیم آن را به این صورت بازنویسی کنیم:
علم/ کار = پول
بنابراین:
Lim (پول) = ∞
0→ علم
یعنی هرچه علم و سوادت کم تر باشد درآمدت بیشتر است، و این هیچ ربطی به مقدار کار انجام شده ندارد !
!به عبارت دیگر وقتی علمت به سمت صفر میل کند، پولت به بی نهایت خواهد رسید

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دوشنبه 27/10/1389 - 14:2 - 0 تشکر 275038

یارو قهرمان شنا میشه

ازش میپرسن:شما از کجا شروع کردید؟میگه

والله،از زمین خاکی

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

دوشنبه 27/10/1389 - 14:41 - 0 تشکر 275053

یکروز بوش و اوباما در یک بار نشسته بودن. یک نفر
میرسه و میپرسه : "چیکار دارین می کنین؟" بوش جواب می ده: "داریم نقشه جنگ
جهانی سوم رو تنظیم می کنیم." یارو می پرسه: " چه اتفاقی قراره بیافته ؟!"
بوش میگه: "قراره ما 140 میلیون مسلمان، و آنجلینا جولی رو بکشیم! " یارو
با تعجب میگه: " آنجلینا جولی !؟! چرا می خواین آنجلینا جول......ی رو
بکشید؟! " بوش رو می کنه به اوباما و میگه: " دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا
نگران 140 میلیون مسلمان نیست

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دوشنبه 27/10/1389 - 14:51 - 0 تشکر 275054



آن روز بهشت حسابی شلوغ شده بود برای همین تصمیم گرفتند هرکسی که واقعا روز مرگ بدی داشته رو به بهشت راه بدهند.آقای پیتر مامور شده بود و دم در بهشت ایستاده بود از نفر اول پرسید: کمی از روزی که مرحوم شدی تعریف کن. مرد جواب داد: روز افتضاحی بود. مطمئن بودم که زنم با دوست پسرش قرار داره برای همین زودتر برگشتم خونه که مچشونو بگیرم.همه خونه رو گشتم اما پیداش نکردم رفتم به بالکن ( ما در طبقه 25 زندگی میکنیم ) و اون مردو در حالی که با نوک انگشتاش از لبه نرده ها آویزون شده بود پیدا کردم رفتم یه چکش آوردم و آنقدر روی انگشتاش کوبیدم تا بالاخره افتاد اما روی بوته ها سقوط کرد بنابراین من یخچال توی بالكن رو هل دادمو از بالکن پرت کردم سمت اون. بر اثر فشارو ناراحتی دچار حمله قلبی شدم و مردم!! آقای پیتر نتونست روز بد اونو رد کنه و او وارد بهشت شد از نفر بعدی صف درمورد روز مرگش پرسید. جواب داد : من در بالکن خونمون که در طبقه 26 یه آپارتمان بود مشغول ایروبیک بودم که بخاطر پیچ خوردن قوزک پام سر خوردم. لبه بالکن آپارتمان پائین رو گرفتم اما یه روانی آمد و با چکش کوبید رو انگشتام. خوشبختانه روی بوته ها افتادم اما اون دیوانه یه یخچال انداخت روی من!! آقای پیتر با خودش خندید و اجازه داد تا اوهم وارد بهشت بشه اون در حالیکه خیلی از اینکار لذت میبرد از نفر سوم همون سوال رو پرسید. طرف جواب داد : تصورشو بکن ! من! تو یخچال قایم شده بودم که ...


خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دوشنبه 27/10/1389 - 15:2 - 0 تشکر 275064



راننده ایرانی در فرانسه

یک ایرانی در فرانسه مشغول رانندگی در اتوبان بوده و ناگهان متوجه میشه که خروجی مورد نظرش رو رد کرده…
لذا به عادت دیرینه ی ایرانی ها، میزنه رو ترمز و با دنده عقب، شروع میکنه به برگشتن به عقب!

اما در همین حال با یه ماشین دیگه تصادف میکنه…


پلیس میاد و اول با راننده ی فرانسوی صحبت میکنه و بعد میاد سراغ ایرانیه و بهش میگه: ما باید این آقا رو بازداشت کنیم، ایشون اونقدر مسته که فکر میکنه شما تو اتوبان داشتی دنده عقب میرفتی!!!


خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دوشنبه 27/10/1389 - 15:25 - 0 تشکر 275073

یه روز یه باباهه داشت بچه شو نصیحت میکرد میگفت:
دروغ نگو،
دست تو دماغت نکن،
جوراباتو بشور،
با ادب باش
اینقدر شکلک در نیار
یکی داشت رد میشد شنید گفت: اینارو وقتی بچه بود باید بهش میگفتی نه الان که رییس جمهور شده



خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دوشنبه 27/10/1389 - 16:19 - 0 تشکر 275117

آدم عجولی نیستم.

شنبه 2/11/1389 - 13:55 - 0 تشکر 276440

قـصـاب
قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید.
کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود "لطفا ۱۲ سوسیس و یک ران گوشت بدین"
۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت.
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید.
با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد. قصاب به دنبالش راه افتاد.
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد. قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس آمد، سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت.
صبر کرد تا اتوبوس بعدی آمد دوباره شماره آنرا چک کرد اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید.
اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.
سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟
این سگ یه نابغه است.
این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.

مرد نگاهی عاقل اندر صفی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟
این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.