جوکستان21-به یارو میگن آشغالاتو تو چی می ریزی؟؟ می گه :لای نون میگن:لای نون میگه نمی دونم لای نون یا نایلون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!2-دو نوشابه با هم دعوا می کنن نوشابه زرد به سیاه می گه هنوز نزدمت سیاه شدی (ضایغ شوند آنهایی که نوشابه سیاه دوست دارند)!!!!!!!!!!!!!!!!!!3-یارو میره دزدی با تفنگ می گه تکون بخوری با لگد می زنمت!!!!!!!!!!!!!!!!!!4-دلداری قضنفر به عیالش مهم نیست که قشنگ نیستی مهم اینه که مهم نیستی!!!!!!!!!!!!!!5-قضنفر طناب به دور کمرش می بنده میگن:چرا طناب دور کمرت بستی میگه:می خوام خودمو دار بزنم می گن بس چرا به گردنت بستی میگه چون دیدم دارم خفه می شم!!!!!!!!!!6-قضنفر می ره جبهه بعد از چند روز بر میگرده می گن چرا برگشتی می گه :آخه آن ها به قصد کشتن تفنگ بازی می کردن!!!!!!!!7-قضنفر آشغال می ره تو چشمش نه شب می شینه دم در!!!!!!!!!8-غضنفر با هواپیما میاد تهران به رفیقش میگه اگر من می دانستم اینقدر نزدیکه با ماشین می آمدم!!!!!!!!!!9-به قضنفر می گن چرا اینقدر سی دیت خش داره می گه :آخه زیر قسمت ها ی مهمش خط کشیدم!!!!!!!!10-تو شهر قضنفر قیمت بلیط کا هش پیدا می کنه از 100تومان به 25 تومان قضنفر اعتراض میکنه ازش می پرسن چرا اعتراض کردی میگه: آخه اون موقعی که 100تومان بود من پیاده تا مقصدم می رفتم 100تومان به نفعم بود اما حالا 25 تومان به نفعمه!!!!!!!!!منتظر انتقادات و پیشنهاد های تان هستم
کل آیتم ها 21
سلام بعضی هایش وقعا خیلی تکراری بودن ولی جدید و خوب و خنده دار هم داشت . ممنونم
thank you for attention
پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد.بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی …پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :“متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشمتنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه.”“این عمل، کاملا در مرحله أزمایش، ریسکی و خطرناکهولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود ندارهبیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین.”اعضاء خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردندبعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :”خب، قیمت یه مغز چنده؟”دکتر بلافاصله جواب داد :”۵۰۰۰$ برای مغز یک زن و ۲۰۰$ برای مغز یک مرد.”موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می کردند نخندندو نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نکنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که: “چرا مغز خانمها گرونتره؟”دکتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد که :“این قیمت استاندارد مغزه!”ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر !!
به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند كه برون درچه كردي، كه درون خانهآئي
به غضنفر می گن:برو لباس مشکی بپوش میخوایم بریم عزاداری پدرت.میگه:حس می کنم یه اتفاقی افتاده شما به من نمی گید.. غضنفر تو ترافیک گیر میکنهمیگه : ها ماشالا !به این میگن عروسی !شعر بعد از طلاق: یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش انقدر لوس و ننر شد که سپردم به ننش!
yasekaboud63 عزیز ، طنز اطاق عملت خیلی قشنگ بود . بازم آقایون ...
آقا دمت گرم..!!!!
خیلی حال کردم
عجب سخن گرانمایه ای!!!!
یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه ، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش میکنه.وقتی میرسه خونه میبینه گربه هه از اون زودتر رسیده خونه!!! این کارو چند بار تکرار میکنه اما نتیجه ای نمیگیره...یک روز گربه رو برمیداره میذاره تو ماشین بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و ... خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون. یک ساعت بعد زنگ میزنه خونه زنش گوشی رو برمیداره.مرده میگه : اون گربه ی کره خر خونس؟زنش میگه : آره. مرده میگه گوشی رو بهش بده من گم شدم!!!
گرگه میره در خونه شنگول و منگول رو میزنه میگه باز کنید منم مامانتون ، شنگول و منگول میگن : کور خوندی آیفون ما تصویریه...
یه روز یه بچه شپش با مامانش رو سر یه بنده خدای کچلی داشتند راه می رفتند بچه شپش به مادرش میگه : مامان من تشنمه ، مادرش میگه : من تو این بیابون بی آب و علف آب از کجا بیارم به تو بدم...
پس گربه کجاست؟؟!! یک روز بهلول یک من ( سه کیلوگرم) گوشت خرید ، به خانه برد ، به زنش گفت : من امشب مهمان دارم این یک من گوشت را برای شام آنان کباب کن! پس از رفتن او ، زنش بلافاصله گوشت ها را کباب کرد و چند نفر از خانم های همسایه را دعوت کرد و با هم کباب سیری خوردند. شب وقتی بهلول به خانه آمد و سراغ کباب را گرفت ، زن گفت: من در حال درست کردن آتش بودم که گربه آمد و تمام گوشت ها را برد و خورد!! بهلول بدون درنگ رفت ، گربه را که در گوشه حیات نشسته بود گرفت : ترازویی آورد و گربه را وزن کرد. وزن گربه درست یک من ( سه کیلو ) بود. بهلول با عصبانیت رو به زنش کرد و گفت : اگر این گربه است پس گوشت کجاست؟ و اگر این گوشت است پس گربه کجاست؟؟؟
حکیمی بر سر راهی میگذشت. دید پسر بچهای گربه خود را در جوی آب میشوید. گفت: گربه را نشور، میمیرد! بعد از ساعتی که از همان راه بر میگشت دید که بعله...! گربه مرده و پسرک هم به عزای او نشسته. گفت: به تو نگفتم گربه را نشور، میمیرد؟ پسرک گفت: برو بابا، از شستن که نمرد، موقع چلاندن مرد!