به نام خدا
سلام
به سوی شام
سر مقدس پیشوای شهیدان را، در شهر کوفه بگردانیدند و به عشایر و ایلات، نشان دادند!
سپس امیر فرمان داد که سر مقدس و سرهای شهیدان را به سوی شام، نزد یزید برند و پیروزی را گزارش دهند. از پی کاروان سرها، کاروان اسیران را نیز، روانه شام کرد و علی یادگار حسین علیهالسلام را با حال اسارت به سوی دیار یزید بفرستاد!
کاروان اسیران، در راه به کاروان سرها برسیدند و یک کاروان شدند و همگی با هم به راه افتادند. کاروان شهادت، به گونهای دیگر، زندگی از سر گرفت. سرهای شهیدان، سرهای کاروانیان بودند و اسیران تنهای کاروانیان. هر چند کاروان شهادت، مرگ ندارد و همیشه زنده است.
گویند: علی یگانه یادگار حسین علیهالسلام در طول این سفر دراز، لب نگشود و سخنی نگفت! چرا سخن بگوید! سخن، وقتی است که گوشی شنوا، در کار باشد. گوش شنوا که نبود، سخن، جا ندارد. کاروان، در هر زمینی که فرودمیآمد، نگهبانان سر مقدس را، از صندوقی که در آن نهاده شده بود، بیرون آورده، بر سر نیزه میکردند، و درازی شب را گرداگرد سر پاس میدادند. هنگام حرکت، سر را از سر نی برداشته، دوباره در صندوق مینهادند و به راه میافتادند.
[ صفحه 255]
پبرگرفته از کتاب :یشوای شهیدان (سید رضا صدر وسید باقر خسرو شاهی)