• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 2566)
پنج شنبه 16/10/1389 - 18:49 -0 تشکر 271100
#از شام ومصیبت اهل بیت بشنوید#

 

به نام خدا

سلام

 

ورود اسرا به شام

 

روز اول ماه صفر بود وارد دمشق شدند ، یزید دستور داد آنها را در باب الساعات بیرون دروازه نگاه دارند، تا زن و مرد رقاصهی شامی با دف و نی و بوق و کرنا در حالت رقص و سرور برای فتح و فیروزی بیرون آیند.

چون شهر را زینت کرده آراستند، اجازهی ورود دادند.

یک مردی آمد نزدیک دختری از اسرا که نامش سکینه بود، پرسید:

من أی السبایا أنتم؟ قالت: نحن سبایا آل محمد «صلی الله علیه و آله و سلم».

 

یزید مست مغرور در آن منظرهی خاص نشسته، تماشای قافله را میکرد.

 

سهل ساعدی از مشاهیر بازرگانان و اصحاب رسول خدا بود، نزدیک علی بن الحسین علیل بیمار آمد و گفت، ألک حاجة؟

 

آیا حاجتی داری؟ فرمود:
به حامل این سرها بگو، سرها را از بین اسرا بیرون ببرند تا کمتر این بیشرم مردم به زنان آل محمد «صلی الله علیه و آله و سلم» بنگرند.

سهل رفت، درهم و دیناری فراوان - که تا چهارصد دینار نوشتهاند - به نیزه داران داد تا سرها را بیرون بردند، حضرت فرمود: خدا جزای خیرت دهد.

 

[ صفحه 276]

برگرفته از کتاب زندگانی امام حسین ع(عماد الدین حسین اصفهانی)

 

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 18:54 - 0 تشکر 271101

به نام خدا

سلام

پیرمردی آمد نزدیک حضرت سجاد گفت:

الحمد لله الذی أهلککم و أمکن الأمیر منکم

شکر خدا را که شماها را هلاک کرد و امیر را بر شما تسلط داد.

فقال السجاد «علیهالسلام»: یا شیخ أقرأت القرآن؟»

آیا قرآن خواندهای؟

شیخ با کمال شگفتی گفت: قرآن قرآن!! آری خواندهام.

قال «علیهالسلام»: أقرأت «قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی»؟

خواندهای که پیغمبر «صلی الله علیه و آله و سلم» فرمود: اجری از شما نمیخواهم مگر مودت نزدیکان من؟

قال «علیهالسلام»: أقرأت «و آت ذا القربی حقه»، أقرأت «و اعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی»؟

پیرمرد گفت: اینها که گفتی خواندهام، در باب محمد و اهل بیت او است، حضرت امام زینالعابدین «علیهالسلام» فرمود:

والله نحن القربی فی هذه الایات.

امام باز فرمود: آیا خواندهای:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؟

شیخ گفت: آری، امام فرمود:

والله نحن أهل البیت الذین خصهم الله بالتطهیر.

شیخ گفت: شما را به خدا قسم این طور است؟ شما خاندان اهل بیت رسالت هستید؟

فقال «علیهالسلام»: و حق جدنا رسول الله انا لنحن هم من غیر شک.

فرمود: به خدا سوگند، به حق جدم رسول خدا که ما اهل بیت پیغمبر

هستیم، بدون شک.

آنگاه شیخ خود را روی پاهای آن حضرت انداخت، میبوسید و پوزش خواست و از قاتلین آنها برائت جست. این مناظره، جمعیت را انبوه کرد، سر و صدا و رستاخیزی برپا شد، یزید دستور داد، شیخ را کشتند.

[ صفحه 277]

__________________

برگرفته از کتاب زندگانی امام حسین ع(عماد الدین حسین اصفهانی)

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 18:54 - 0 تشکر 271102

به نام خدا

سلام

به سوی شام

سر مقدس پیشوای شهیدان را، در شهر کوفه بگردانیدند و به عشایر و ایلات، نشان دادند!

سپس امیر فرمان داد که سر مقدس و سرهای شهیدان را به سوی شام، نزد یزید برند و پیروزی را گزارش دهند. از پی کاروان سرها، کاروان اسیران را نیز، روانه شام کرد و علی یادگار حسین علیهالسلام را با حال اسارت به سوی دیار یزید بفرستاد!

کاروان اسیران، در راه به کاروان سرها برسیدند و یک کاروان شدند و همگی با هم به راه افتادند. کاروان شهادت، به گونهای دیگر، زندگی از سر گرفت. سرهای شهیدان، سرهای کاروانیان بودند و اسیران تنهای کاروانیان. هر چند کاروان شهادت، مرگ ندارد و همیشه زنده است.

گویند: علی یگانه یادگار حسین علیهالسلام در طول این سفر دراز، لب نگشود و سخنی نگفت! چرا سخن بگوید! سخن، وقتی است که گوشی شنوا، در کار باشد. گوش شنوا که نبود، سخن، جا ندارد. کاروان، در هر زمینی که فرودمیآمد، نگهبانان سر مقدس را، از صندوقی که در آن نهاده شده بود، بیرون آورده، بر سر نیزه میکردند، و درازی شب را گرداگرد سر پاس میدادند. هنگام حرکت، سر را از سر نی برداشته، دوباره در صندوق مینهادند و به راه میافتادند.

[ صفحه 255]

پبرگرفته از کتاب :یشوای شهیدان (سید رضا صدر وسید باقر خسرو شاهی)

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 18:56 - 0 تشکر 271103

به نام خدا

سلام

در میان راه شام، کنار دیری پیاده شدند، و سر را بر سر نی کردند! راهبی، سر از دیر بیرون کرد و پرسید

شما چه کسانی هستند؟

گفتند: سپاهیان ابنزیاد، امیر کوفه.

پرسید: این سر، از کیست؟!

پاسخ دادند: سر حسین، پسر علی و فرزند زهرا، دخت محمد رسول خدا.

پرسید: همان محمد که پیامبر شما ست؟!

گفتند: آری.

راهب گفت: شما چه بدمردمی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت، ما مسیحیان، او را در میان چشمهامان جا میدادیم. اکنون من از شما خواهش دارم.

گفتند: بگو.

گفت: من ده هزار دینار زر دارم. به شما میدهم، در عوض، این سر را به من بدهید، شب نزد من بماند. بامداد به شما، پس خواهم داد.

تقاضای راهب، پذیرفته شد و سر مقدس به وی سپرده شد و دینارهای زر، گرفته شد. راهب، سر را ببرد و شست و شو داد و به بوی خوش بیالود. پس آن را بر سر زانو نهاد و نگریستن گرفت و گریستن آغاز کرد و تا صبح بگریست. گاه گاه، با سر سخن میگفت و راز دل میکرد. کس ندانست که راهب، با سر چه گفت و از سر چه دید!

بامدادان، سر را پس داد و مسلمان شد و کیش ترسا را کنار گذارد و به آیین اسلام درآمد و دیر را ترک کرد و به کوه رفت!

کاروان به راه افتاد.

پبرگرفته از کتاب :یشوای شهیدان (سید رضا صدر وسید باقر خسرو شاهی)

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 18:56 - 0 تشکر 271104

به نام خدا

سلام

کاروان به دیر دیگری رسید. دیدند به دیوار دیر شعری بدین مضمون نوشته شده است:

آیا ملتی که حسین را کشتند، امید شفاعت جدش را در روز حساب دارند؟!

هرگز! به خدا شفیعی نخواهند داشت و آنها روز رستخیز در عذاب خواهند بود.

از راهب دیر پرسیدند: چه کسی این شعر را نوشته است؟

پاسخ داد: پیش از آن که، پیغمبر شما مبعوث شود، این شعر، بر این دیوار نوشته شده بود.

[ صفحه 256]

پبرگرفته از کتاب :یشوای شهیدان (سید رضا صدر وسید باقر خسرو شاهی)

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 18:57 - 0 تشکر 271105

به نام خدا

سلام

کاروان که به شهر موصل نزدیک شد. به امیر آن جا پیغام دادند که توشهی راه، برای کاروان فراهم سازد و برای چارپایان کاروان، علف آماده کند و شهر را آذین بندد!

مردم شهر موصل به مخالفت برخاستند، کاروان را به شهر راه ندادند و کمک را جلو گرفتند.

4

کاروان به شهر نصیبین رسید. شهر را آراسته و آذین کرده بودند و پیروزی را جشن گرفته بودند!

سواری که، سر را بر نیزه داشت، تا خواست به درون شهر آید اسبش سرکشی کرد، سر از نی به روی زمین افتاد. مردی سر را برداشت و نگریستن گرفت و سر را بشناخت و سرزنش آغاز کرد! پاسخ سرزنشهای وی، کشتن وی بود!

پبرگرفته از کتاب :یشوای شهیدان (سید رضا صدر وسید باقر خسرو شاهی)

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 18:57 - 0 تشکر 271106

به نام خدا

سلام

کاروان، از شهر حما گذر کرد. فرودگاه کاروان را مسجدی بنا کردند و مقامی ساختند. به شهر حمص، رسیدند و از آن جا به عسقلان رفتند. پس، گذارشان به شهر حلب افتاد. در کنار شهر فرودآمدند.

بانویی از بانوان اسیر، باردار بود، در آن جا بار خود را بینداخت و سقط کرد. بر فراز کودک سقط شده، قبهای برپا شد و آن را «مشهد سقط» نام نهادند.

[ صفحه 257]

پبرگرفته از کتاب :یشوای شهیدان (سید رضا صدر وسید باقر خسرو شاهی)

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 18:59 - 0 تشکر 271107

به نام خدا

سلام

شامی سرخرو

فاطمه، دختر حسین، در زمرهی اسیران بود. نوجوان بود و زیبا، مردی سرخرو، از مردم شام، چشمش بر آن زیبای بهشتی، بیفتاد. روی به یزید کرده گفت: یا امیرالمؤمنین! این کنیزک را به من ببخش! دختر حسین علیهالسلام که این سخن بشنید، چون بید لرزیدن گرفت و به عمهاش زینب پناه برد. زینب، برادرزاده را زیر پر گرفت و به مرد شامی، روی کرده گفت: «تو این آرزو

را به گور خواهی برد؛ یزید چنین حقی ندارد».

سخن زینب، بر یزید گران آمد. کی زن اسیر، در مجلس بیدادگران، حق سخن دارد؟!

آن هم بیدادگری چون یزید! آن هم چنان سخنی!

یزید به زینب گفت: من میتوانم این دختر را به او ببخشم!

زینب گفت: «هرگز خدای چنین حقی را، به تو نداده مگر آن که از دین بیرون شوی و به دین دیگری درآیی».

یزید خشمگین شده، گفت: پدرت و برادرت، از دین بیرون رفتند!

زینب گفت: «اگر تو مسلمانی، به دین پدرم و برادرم خواهی بود».

یزید گفت: تو دروغگویی و دروغ میگویی؟!

زینب گفت: «تو زور داری و ظلم میکنی و دشنام میدهی!».

یزید شرمگین گردید و خاموش شد. شامی سرخرو، دگر باره به سخن آمد و دختر حسین را، از یزید طلب کرد. یزید بانگ بر او زده، گفت: خفه شو و حرف نزن. مرد شامی پرسید: مگر این دختر کیست! یزید پاسخ داد: این، فاطمه دختر حسین است، و آن زینب، دختر علی است.

شامی گفت: خدای تو را لعنت کند، ای یزید، پسران پیغمبر را میکشی و دخترانش را اسیر میکنی!؟ من میپنداشتم اینان اسیران کفرند!

یزید گفت: حال که چنین است، تو را به آنها ملحق میکنم و فرمان داد گردنش را بزنند. دژخیمان اطاعت کردند!

پبرگرفته از کتاب :یشوای شهیدان (سید رضا صدر وسید باقر خسرو شاهی)

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 19:1 - 0 تشکر 271109

به نام خدا

سلام

اگر مطالب رو خواندید برای شادی روح همه شهدا واسرا کربلا "صلوات وفاتحه بفرستید"

اینها بودند تا اسلام زنده ماند وما الان میگیم مسلمانیم پس مدیونیم

موفق باشید

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

پنج شنبه 16/10/1389 - 22:6 - 0 تشکر 271138

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
جمعه 17/10/1389 - 6:40 - 0 تشکر 271165

گلهای عزیز ممنون که حال و هوای محرم رو نذاشتی از سرم بیرون بره.

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.