همبستگی با مردم پاراچنار

پرده‌ی اول: حاجت روا
در گذشته‌ی نه‌چندان دور و در اردی‌بهشت سال ۱۳۶۱، در آن ایام که رزمنده‌گان اسلام در کشاکش عملیات چندین مرحله‌ای الی بیت‌المقدس بودند، به مردم پاراچنار خبر رسیده بود که رزمنده‌گان ایرانی، درگیر یک عملیت نفس‌گیر برای آزادسازی خرم‌شهر شده‌اند.

آن روزها شهید سیدعارف حسین الحسینی که هنوز به عنوان زعیم شیعیان پاکستان انتخاب نشده بود، در حوزه‌ی جعفریه‌ی پاراچنار، به امر تدریس مشغول بود و از آن‌جایی که ایشان سال‌ها افتخار شاگردی امام خمینی رحمةالله در نجف اشرف را داشته و ارادت‌ش به ایشان و انقلاب اسلامی و مردم انقلابی ایران افزون‌تر از گذشته شده بود، به طلاب و علمای حوزه‌ی جعفریه اعلام نمود که یک روزی را تعیین کنند و به دیگر طلاب نیز اعلام نمایند تا در آن روز مشخص به نیت پیروزی رزمنده‌گان ایرانی و آزادی خرم‌شهر عزیز از دست متجاوزان عراقی، یک روز روزه نذر کنند.

از قضا، روز موعود، سوم خرداد همان سال تعیین می‌گردد. موضوع نذر و روزه و نیت آن دهان به دهان چرخید و از دیوارهای بلند حوزه‌ی جعفریه هم گذشت و به گوش مردم کوچه و بازار پاراچنار و دهات اطراف رسید. ول‌وله‌ای بر پا شد. مردم پاراچنار که از شیعیان خوش‌نام دوازده‌امامی‌ند و در سال‌های ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، ارادت‌شان را نسبت به انقلاب و رستاخیز بی‌نظیر مردم ایران با همایش‌ها و راه‌پیمایی‌ها و آگاهی‌های گونه‌گون نشان داده بودند و با شروع جنگ به هر دری می‌زدند تا بتوانند وارد ایران شده و نظر مساعد مسؤولان نظامی را کسب کرده تا سلاح به‌دست گرفته و علیه دشمن بعثی به مبارزه برخیزند، بدین طریق راهی پیدا کرده بودن تا در این جهاد مقدس سهمی داشته باشند ولو در حد وسع‌شان.

سوم خرداد ۱۳۶۱ از راه رسید و مردم مؤمن پاراچنار و روستا‌های اطراف و علما و طلاب، نیت‌شان را پیش از اذان صبح بر زبان راندند: «یک روز روزه‌ نذر می‌کنم برای آزادی هر چه سریع‌تر خونین‌شهر، با نیت سهیم شدن در جهاد مقدس رزمنده‌گان ایرانی علیه کفر جهانی و متجاوزان عراقی، قربة الی الله…

خرداد ماه بود و هوای کوهستانی پاراچنار رو به گرما رفته و عموم مردم یا در مزارع خود، یا در مراکز دام‌پروری‌شان و یا در بازار شهر، با زبان تشنه و عرق‌ریزان، به کار مشغول بودند و لحظه‌ای یاد برادران رزمنده‌ی خویش را در جبهه‌های ایران، از ذهن خارج نمی‌کردند. صدای اذان ظهر همه را به سمت مساجد و حسینیه‌ها کشاند. جماعت، نماز خوانده نخوانده با صداهای تکبیر بلندگوها در جای جای شهر مواجه شدند. همه از هم می‌پرسیدند چه خبر شده؟!

خبر خیلی سریع در همه جا پیچید. آنان که خبر را شنیده بودند دیگر سر از پا نمی‌شناخت‌ند. کم کم حسینیه‌ی اصلی شهر، از آنانی که فرصت آمدن به مساجد و خواندن نماز را نداشت‌ند هم پر شد.

خبر خیلی روشن بود و واضح: خرم‌شهر آزاد شد.

همه هم‌دیگر را می‌بوسیدند. خیلی‌ها از اشتیاق به پهنای صورت اشک می‌ریخت‌ند. آن‌هایی هم که دلی زلال‌تر از دیگران داشت‌ند، در گوشه‌ی دنجی از حسینیه نماز شکر می‌خواندند و در سجودشان، ذکر شکرلله، حمدلله… رساتر از دیگر اذکارشان به گوش می‌رسید.

علمای شهر همه را به سکوت و آرامش دعوت کرده و بعد از آنان خواست‌ند به خانه‌های خود رفته و با توجه به این‌که آن روز را روزه بوده‌اند و با مشقت فراوانی نیز کار‌های روزمره‌ی خود را انجام داده‌اند، در موعد اذان مغرب افطار کنند و فردا پیش از اذان ظهر به هم‌راه اهالی آبادی‌های اطراف شهر به حسینیه‌ی مرکزی بیای‌ند و در جشن بزرگی که به مناسبت آزادی خرم‌شهر برقرار می‌گردد، شرکت کنند.

فردا پیش از ظهر و قبل از آن‌که جشن و شادمانی آزادی خرم‌شهر رسما شروع شود، خبری ناگوار همه را در بهت فرو برده و شادی را به عزا و سوگ‌واری مبدل کرد.

این بار هم خبر خیلی روشن بود و واضح: سلفی‌های تندرو و ناصبیان از خدا بی‌خبر، با چراغ سبز دیکتاتور کودتاگر پاکستان، ژنرال ضیاءالحق (که علنا خود را با صدام هم‌پیمان می‌دانست) در روستاهای جنوب پاراچنار اقدام به نسل‌کشی شیعیان نموده و انتقام خود و صدامیان را از دوست‌داران مردم ایران و سربلندی این سرزمین، گرفتند. در چند روستا، حتا یک شیعه هم زنده نمانده بود.

و بدین‌طریق، شادی مردم به غم و اندوه مبدل شد…

پرده‌ی دوم: تلاش برای وحدت
۱۷ ربیع‌الاول سال ۱۳۸۶ است و جشن میلاد پیام‌بر معظم و امام صادق علیه‌السلام و آخرین روز هفته‌ی وحدت است و اردی‌بهشت و قشنگ‌ترین فصل پارچنار. خیلی از اهالی شهر و روستاها در حسینیه‌ی مرکزی شهر برای برپایی مراسم کمع شده‌اند. یکی از علمای اهل تسنن نیز میهمان و سخن‌ران ویژه‌ی مراسم است که از کراچی به پاراچنار دعوت شده. برگزار کننده‌گان مراسم می‌خواهند این روز را هم به خیر و سلامت و بدون هیچ مشکلی بگذرانند. اما اندوهی دردناک، سینه‌شان را می‌فشارد. همه می‌خواهند پیش میهمانان و برادران اهل سنت، چیزی درز پیدا نکند.

مراسم تازه شروع شده که برخی از جوانان غیرتی حاضر در جلسه برخی بزرگان و علما را مورد خطاب قرار می‌دهند که امروز روز پایان ضرب‌الاجل است و دولت باید به آنان پاسخ دهد. آخر پنج روز قبل و در روز ۱۲ ربیع که با روایات برادران اهل سنت، روز میلاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم اعلام شده، برخی از افراطیون و پی‌روان فرقه‌ی استعمار ساخته‌ی وهابیت، راه‌پیمایی‌ای را علیه امام حسین علیه‌السلام و در تأیید یزید علیه‌اللعنه به راه انداختند و در آن برای تحریک شیعیان و اختلاف افکنی در ایامی که مزین به عنوان وحدت شده، شعار دادند: حسینیت مرده با، یزیدیت زنده باد…! در همان روز، علما و مردم باغیرت پاراچنار که نمی‌خواست‌ند با افراط‌گری جمعی گم‌راه، آب به آسیاب دشمن ریخته و همان‌طور که اذناب استعمار و استکبار می‌خواست‌ند به اختلاف و تفرقه دامن بزنند، به مسؤولان دولتی شهر پنج روز مهلت دادند تا مسببین این جریان مشکوک، دست‌گیر و مجازات شوند.

حالا آن ضرب‌الاجل به پایان رسیده و دولت هم هیچ اقدام و پاسخی نداشته و جوانانی که غیرت‌شان قبول نمی‌کند به باورهای‌شان توهین شود، از علمای شیعه جواب می‌خواه‌ند. علما نیز، به دلیل حضور برخی از برادران اهل سنت در جمع و به عنوان میهمان ویژه، جوانان را دعوت به آرامش می‌کنند تا بعد از مراسم به موضوع رسیده‌گی کنند. جوانان آتشی مزاج، مجاب نمی‌شوند و خود مراسم را ترک کرده و در مقابل مسجدی که خود روزی آن را به مهاجران و جنگ‌زده‌گان افغانی هدیه کرده بودند، جمع می‌شوندو علیه تندروی و دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام شعار می‌دهند.

برخی نیروهای وزیرستانی ارتش پاکستان که از قبل در این مسجد مستقر شده و از آماده‌گی برای یک چنین اوضاعی برخوردار بودند به هم راه طالبان حاضر در شهر و سلفیان و افراطیون، به ناگاه آتشی از گلوله و خم‌پاره و آرپی‌جی را بر سر جوانان معترض و خانه‌های شیعیان در جای جای شهر و مسجد و حسینیه‌ی مرکزی، به راه می‌اندازند. و از آن روز جنگی نابرابر و محاصره‌ای خانه‌مان برانداز، علیه دوست‌داران اهل بیت علیهم‌السلام و ارادت‌مندان ایران اسلامی به راه می‌افتد…

پرده‌ی سوم: تلافی محبت
برادرم، خواهرم! تا امروز حدود چهار سال است که فرزندان پاراچنار، تشنه‌ی لحظه‌ای آسایش‌ند. چهار سال است که مادران پاراچنار، با چشمی نگران آستانه‌ی خانه‌شان را می‌پای‌ند که نکند شوی‌شان زنده از نبرد با دشمنان خدا برنگردد. چهار سال است که کودکان پاراچنار شش‌دانگ حواس‌شان را جمع می‌کنند تا در حین بازی مانند دختر و پسر هم‌سایه‌شان پا روی مین کینه‌ورزی عدوالله نگذارند و… چهار سال است که پدران پاراچنار منتظر اقدامی بین‌المللی در حمایت از مظلومیت زاده‌گان آن دیارند و دریغ و درد از ذره‌ای حمایت.

برادرم، خواهرم! می‌دانید قسمت شیرین این داستان کجاست؟! آن‌جا که فرزندان پاراچنار، مادران پاراچنار، کودکان پاراچنار، پدران پاراچنار و… همه‌ی شیعیان پاراچنار، هیچ‌وقت و هیچ‌جا از ما ایرانیان توقعی نداشته‌‌اند و این‌ را بارها و به طرق مختلف تکرار کرده‌اند. ولی آیا غیرت ما قبول می‌کنند به آنانی که بی‌مزد و مواجب به ما و فرزندان این سرزمین محبیت کرده‌اند، از در برانیم و حداقل در صدد جبران گذشته نباشیم؟

از همین رو، برادران و خواهران شما در کانون مدافعان پاراچنار، جهت بزرگ‌داشت یاد و خاطره‌ی همه‌ی شهدای ظلم‌ستیز آن دیار و به نیت بازگشت آرامش و آسایش به آن سرزمین و ریشه‌کنی ظلم و بی‌داد و تباهی از سر تا سر گیتی، روز ۱۷ ربیع‌الاول که مصادف با دوم اسفند ۸۹ می‌باشد را در عین پاس‌داشت و جشن میلاد رسول خوبی‌ها و امام نیکی‌ها، روز هم‌بسته‌گی با مردم مظلوم پاراچنار اعلام کرده و به همین نیت آن روز را روزه می‌گیرند. باشد تا این نذر، مقبول حضرت باری‌تعالی واقع شده و برادران و خواهران‌مان در آن اقلیم، طعم شیرین صلح را بار دیگر بچشند. از شما نیز دعوت می‌شود به نهضت روزه‌داران دوست‌دار صلح در پاراچنار بپیوندید.

پس همه با هم نیت‌مان را پیش از اذان صبح روز دوم اسفند این گونه بر زبان می‌رانیم: «یک روز روزه‌ نذر می‌کنم برای بازگشت هر چه سریع‌تر آرامش به پاراچنار، با نیت سهیم شدن در جهاد مقدس مظلومان آن دیار علیه کفر جهانی و جهل شیطانی، قربة الی الله…