يکشنبه 28/9/1389 - 11:18
-0 تشکر
263994
تفسیر سوره ناس114
|
|
|
آیه | | | | قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
مَلِكِ النَّاسِ
إِلَهِ النَّاسِ
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
الَّذِى یُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ
مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ | |
|
ترجمه | | | | (اى پیامبر!) بگو: پناه مىبرم به پروردگار آدمیان.
پادشاه آدمیان.
معبود آدمیان.
از شرّ وسوسه شیطان.
آن كه اندیشه بد در دل مردمان افكند.
از جنس جنّ باشد یا انسان. | |
|
نکته ها | | | | در قرآن، بیش از 300 مرتبه كلمه «قل» آمده كه بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مىباشد.
كلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسهگر مىآید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افكار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسهگر است.
گفتنِ كلمه «اعوذ» براى نجات از خطرات كافى نیست، بلكه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى كرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. كسى كه مىگوید: «اعوذ باللّه»، باید در عمل نیز از سرچشمههاى فساد دورى كند.
اول چیزى كه محسوس انسان است، رشد و تكامل و تربیت اوست، «ربّ النّاس» بعد سیاست و تدبیر و حكومت. «ملك النّاس» و همین كه رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. «اله النّاس»
به كسى باید پناه برد كه اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. «یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور»(282) او از خیانت چشمها و آنچه سینهها پنهان مىكند آگاه است.
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا كند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىكند. «فاذا ذكر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس»(283)
كسانى كه دیگران را به تردید و وسوسه مىاندازند، كار شیطانى مىكنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آیا شما علم دارید كه صالح پیامبر است؟ و با این كلام در مردم تردید به وجود مىآوردند. «أتعلمون انّ صالحاً مرسل»(284)
در اول قرآن با «بسم اللّه» از خدا استمداد كردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مىبریم.
«خنّاس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم كارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مىكند و موفق مىشود. حضرت على علیه السلام مىفرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مىآمیزد و بدین شكل بر طرفداران خود غالب مىشود. «فهنا لك یستولى الشیطان على اولیائه»(285)
حالا كه شیطان، خنّاس است، آنقدر مىرود و مىآید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد كنیم.
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است كه هرگاه گرفتار مىشود دعا مىكند و پناهندگى مىخواهد و همین كه خطر رفع شد، گویا ما را نمىشناسد.(286)
در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگیرد و با ایمان و عقل و فكر ما بازى مىكند، سه بار نام خداوند یاد شده است: «ربّ النّاس، ملك النّاس، اله النّاس» اما در سوره فلق كه شرور خارج از سینههاست، یكبار نام خداوند مطرح است. «ربّ الفلق» آرى خطر انحراف فكرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فكرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناكترند.
در روایات آمده است كه شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد كرد. هر كدام مطلبى گفتند، ولى یكى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مىكنم و توبه را از یادش مىبرم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.(287)
حالا كه او «ربّ النّاس» است، پس شیوههاى تربیتى دیگران را نپذیریم. حالا كه او «ملك النّاس» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا كه او «اله النّاس» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفكر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسههاست.
آنكه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مىكند، ممكن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیعها و وعدهها، امروز و فردا كردنها از جمله راههاى وسوسه است.
وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: «فوسوس الیه الشیطان»(288)، «القى الشیطان فى امنیّته»(289) اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یوسوس فى صدور النّاس» البته نه به شكل سلطه بر دل انسان به گونهاى كه راه گریزى از آن نباشد. زیرا قرآن در آیهاى دیگر مىفرماید: «ان الّذین اتقوا اذا مسهّم طائف من الشیطان تذكّروا فاذا هم مبصرون»(290) هنگامى كه شیطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه كنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند.
تكرار كلمه «ناس» در «ربّ النّاس - ملك النّاس - اله النّاس» اشاره به آن است كه ربوبیّت، حاكمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.
اول «ربّ النّاس» آمد، بعد «ملك النّاس» و سپس «اله النّاس»، شاید به خاطر آن كه آنچه به فطرت نزدیكتر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «ربّ النّاس»
چنانكه كودكان به هنگام خطر اول صداى مادر مىزنند، سپس كسى كه قدرت دارد، «ملك النّاس» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «اله النّاس»
خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى كه او را تهدید مىكند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است كه انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین كند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شكوفا شود. «قل اعوذ...»
به گفته پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله خاطرات و وسوسههایى كه بىاختیار بر انسان عارض مىشود، مادامى كه از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم یعمل به او یتكلّم»(291). 282) غافر، 19.
283) بحارالانوار، ج67، ص49.
284) اعراف، 75.
285) نهج البلاغه، خطبه 50.
286) یونس، 11.
287) تفسیر نورالثقلین.
288) طه، 120.
289) حج، 52.
290) اعراف، 201.
291) بحارالانوار، ج 17، ص54 .
292) بحارالانوار، ج 89، ص 209. | |
|
پیام ها | | | | 1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمىگوید. «قل»
2- خطرات به قدرى شدید است كه خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مىدهد. «قل اعوذ»
3- بدون استمداد از خدا، امكان مبارزه با شرور نیست. «اعوذ بربّ النّاس»
4- گناهكاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «ربّ النّاس»
5 - وقتى پیامبر، به خدا پناه مىبرد، وظیفه ما روشن است. «قل اعوذ بربّ النّاس»
6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «ربّ النّاس» سلطنت و حكومت او را بپذیرد، «ملك النّاس» و او را معبود خود قرار دهد. «اله النّاس»
7- انسان بىایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مىبرد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مىشوند. «ربّ النّاس - ملك النّاس - اله النّاس»
8 - بالاترین خطرها پنهانترین آنهاست كه وسوسه درونى باشد. «من شرّ الوسواس الخنّاس» «والحمدللّه ربّ العالمین» | |
منبع:www.qaraati.ir |