اولین مطالعه مجموعهای از تماسهای متوالی با سیستمهای خدمات اورژانس در ایالت واشینگتن و لندن بود. پس از تعیین صلاحیت بیمار برای ورود به مطالعه (عدم هوشیاری، تنفس غیر طبیعی، عدم شروع قبلی CPR توسط افراد حاضر در صحنه)، حدود 2000 بیمار مبتلا به ایست قلبی به طور تصادفی به دو گروه احیا با روش مرسوم و احیا تنها با ماساژ قلبی تقسیم شدند و دستورات لازم به حاضران در صحنه درباره چگونگی انجام روش مربوطه داده شد. کودکان (زیر 18 سال) و بیمارانی که به دلیل تروما، غرقشدگی یا آسیفیکسی دچار ایست قلبی شده بودند از پژوهش خارج شدند. هیچ تفاوت معنیداری بین گروه ماساژ قلبی تنها و CPR رایج از نظر میزان بقا تا زمان ترخیص از بیمارستان (5/12 و 11 ) یا وضعیت عصبی مناسب در هنگام ترخیص (4/14 و 5/11 ) دیده نشد.
کارآزمایی تصادفیشده مشابهی در سوئد نیز شامل 1300 بیمار (سن بالای 8 سال) بود که دچار ایست قلبی اولیه خارج از بیمارستان با حضور شاهد شده بودند. در این مطالعه نیز انجام ماساژ قلبی تنها و CPR رایج هیچ تفاوت معنیداری از نظر میزان بقای 30 روزه (7/8 و 0/7 ) یا بقای 24 ساعته نداشتند.
به نظر میرسد که تنفس مصنوعی اضافی به وسیله افراد حاضر در صحنه CPR خارج بیمارستانی در مقایسه با ماساژ قلبی به تنهایی سبب بهبود میزان بقای بیماران نمیشود؛ و با در نظر گرفتن مشکلات آن– دشواری در انجام و احتمال انتقال عفونت– باید این روش را کنار گذاشت. همچنین کنار گذاشتن تنفس مصنوعی میتواند سبب افزایش تمایل افراد حاضر در صحنه برای انجام احیای قلبی- ریوی شود.