چرا سیاسیترین سینمای دنیا فیلم سیاسی ندارد
این روزها در حاشیه برخی از جشنوارها و بعضی از اظهار نظرها و در حاشیه برخی فیلمها و شیوع شایعاتی درباره موضوع برخی از فیلمهای در حال تولید، حرفهایی شنیده و واكنشهایی رصد میشود كه سینمای سیاسی ایران در حال تولد است. اما این نوزادِ هنوز متولد نشده و پا به عرصه گیتی نگذاشته، آنقدر حرف و حدیث با خود به همراه آورده، كه وای به روزی كه واقعا به عرصه بیاید.
ساختن فیلم سیاسی در ایران- آثاری كه قهرمانانش سیاستمداران و داستانش مسائل سیاسی باشد- رویائی محال به نظر میرسد. به نظر نحوه نگرش سیاستمداران، چه آنها كه بر مسند قدرتاند و چه آنها كه از صحنه سیاسی كنار رفتهاند به سیاست و سینما در ایران به گونهای نیست كه مجال بروز واكنش سیاسی در غالب فیلم سینمائی داده شود. سینماگران هم از یك سو به خاطر منشهای ایرانی علاقهایی به واكنش سیاسی در غالب اثرشان ندارند و از سوی دیگر سینمای سیاسی را ارزشمند نمیدانند.
در طول نیم قرن گذشته كه استودیوها و دفاتر فیلم سازی ایرانی به تولید فیلم داستانی رو آوردهاند، چنته تولیدات سیاسی خالیتر از هر گونه دیگر است. سایه سیاست بر سر سینما مانند همه فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی سنگین است و این سایه آنقدر قدرت داشته كه سینماگران ایرانی از آن همیشه فاصله گرفتهاند. اگر فیلمسازی هم قصد و ایدهای برای ساخت فیلمی سیاسی در سر پرورانده، توسط همكاران و مدیران با هشدار و عتاب، عطای فیلمسازی سیاسی را به لقایش بخشیده و به ساخت ملودرامهای گریهدار و خندهدار رایج روی آورده است.
ساخت فیلمی با موضوع سیاسی خود به خود ارزشمند محسوب نمیشود، اما نكته اینجاست: در سینمای كشوری كه همه چیز رنگ و بوی غلیظ سیاسی دارد و بدون حضور سیاستمداران هیچ اتفاقی كامل نیست، آیا سینما میتواند سیاسی باشد اما اثر سیاسی نداشته باشد. وقتی فیلم ساختن و نساختن فیلمسازان یك رفتار سیاسی تفسیر میشود و در حالی كه هر دیالوگ دو پهلو و گاه بیمعنایی از سوی مخاطبان كنایه سیاسی پنهان فیلمساز به شرایط تعبیر میشود و در زمانی كه معمولیترین كنشهای حرفهای در سینما زیر لوای جریانهای سیاسی برچسب میخورد و در دورانی كه مدیران سینمائی بیشتر از آن كه حواسشان به سینماگران زیردستشان باشد به سیاستمداران بالا دست است، چرا خودمان را باید از این جمله محروم كنیم كه سینمای ایران سیاسیترین سینمای دنیاست كه یك اثر شاخص سیاسی ندارد. اصلا سینما و فرهنگ مفر و گریزگاه سیاست است. در ایران هیچ كس فیلم نمیسازد كه سیاست را نقد كند، چون سینما صلاحیت نقد سیاست به جز شكل تبلیغاتیش را ندارد و هیچ مخاطبی به سینما نمیرود تا ادامه اخبار رسانهها را در سالن سینماها دنبال كند. نهایت كنش سیاسی در بطن خلق یك اثر سینمایی در تاریخ سینمای ایران چه از سوی هنرمند و چه از سوی مخاطب این است كه فیلمساز به زبان نماد و استعاره چیزهائی در فیلمش بگنجاند كه در نظر منتقدان و اهل بخیه، خیلی پرت از مرحله به نظر نرسد و مخاطب هم كه روی صندلیسینما لم داده در كنار پیگیری سرنوشت سوزناك و فرحبخش قهرمانان از كشف این استعارهها لذت برده و با بغل دستی خود پچپچ كنان نماد روی پرده را رمزگشائی كنند.
پرونده سیاست در سینمای ایران انباشته و فایل فیلمهای سیاسی ایرانی پاكپاك است. چرایش را بد نیست از زبان هزاردستان كهنهكار ساخته علیحاتمی بشنویم. بالانشینی كه در برابر عرض اندام سیاسی رئیس فاسد نظمیه به او توصیه میكرد به جای مشق سیاست مشق طرب كند. چرا كه در طرب حداقل آدم به ساز خودش میرقصد....