تبیان، دستیار زندگی

  بیا تو یک جمله اضافه کن چون میخواهیم اینجا یک داستان بسازیم نه یک جمله !

دوباره سلام اما اینبار یه کمی با قبل فرق میکنه ....  اینباربیاین یه کمی تبیان و اذیت کنیم .به توصیه اساتید اگر دلتون خواست میتونین جمله هم  اضافه کنین ولی حواستون باشه این جملتون تبدیل به یک متن طولانی نشه . چون جذابیت این بازی به همینه که توی ساخت متن از افکار و تخیلات  همه استفاده بشه . ! خودتون بهتر از من میدونین چی کار کنین .  پس چرا معطلی ؟!

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا . . .

 ها ها اینه میبینین شما تو این بازی خودتون رو محک میزنین ولی این نفر اول باید خیلی ماهر باشه که این خان اول رو به سلامتی بگذرونه!  ببینیم کی جسارت به خرج میده داستان رو با یه طرح داستان جالب انگیز ناک شروع کنه . شما فکر میکنین اون پسر شجاع کی باشه ! حواستون باشه میخوایم تبیان رو اذیت کنیم یعنی میخوایم از تبیان یه موجود خیالی بسازیم و بعدش شما میتونین هر عقد ه ای ازش به دل دارین رو تو عالم داستان سرش خالی کنین شایدم بر عکسش !

 شما میتوانید داستانی که هر نفر ادامه مید ه را  در جهتی که به ذهن دارین به صورت جزیی تغییر بدین اما نباید جهتگیری کلی داستان و موضوعیت  داستان تغییر کنه چون این بحث مختص همین داستان خواهد بود. 

نظر و انتقاد و پیشنهاد یادتون نره ! 

نام داستان =  ؟                     (با توجه به موضوع مطرح شده  پیشنهاد بدین )

شروع داستان 

                                                          به  نام خدا

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا . . .

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا یه سایت بدنیا اومد كاكل زری كه مامان و باباش با اصرار بزرگای فامیل اسمشو گذاشتن تبیان ...

( و اون پسر شجاع كسی نبود جز گیگیلی بانو ! )

سلام

ممنون از فكر قشنگتون

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا یه سایت بدنیا اومد كاكل زری كه مامان و باباش با اصرار بزرگای فامیل اسمشو گذاشتن تبیان. تبیان كوچولوی ما هنوز تاتی، تاتی می كرد كه شیطونیاش شروع شد و كم كم ...

یا علی

خوب درسته حدس میزدم باید میگفتم که پسر شجاع یه اصطلاحه ! یعنی خانم ها بعضی اوقات شجاع ترن و ممکنه یک خانم مصداق این کلمه باشه! البته اگر منظوراز *GIGILI بانو* رو درست متوجه شده باشم ! 

میخواستم این مطلب رو گوشزد کنم که لطفا هر کسی با یک رنگ مخصوص به خودش بنویسه البته درسته تعداد رنگ ها محدوده ولی تا جایی که میشه از یک رنگ دو نفر استفاده نکنیین!

موفق باشین * محراب زاده *

بنام قادر متعال

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا یه سایت بدنیا اومد كاكل زری كه مامان و باباش با اصرار بزرگای فامیل اسمشو گذاشتن تبیان. تبیان كوچولوی ما هنوز تاتی، تاتی می كرد كه شیطونیاش شروع شد و كم كم

خودشو تو دل پیر و جون قصه ما جا داد

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا یه سایت بدنیا اومد كاكل زری كه مامان و باباش با اصرار بزرگای فامیل اسمشو گذاشتن تبیان. تبیان كوچولوی ما هنوز تاتی، تاتی می كرد كه شیطونیاش شروع شد و كم كم مادرش بهش تخم کفتر داد تا زبون باز کرد اونم نه یه زبون چندتا زبون بعدش....

سلام

جناب محراب زاده بهتره شما به عنوان كسی كه این بحث رو ایجاد كرده داستان رو ویرایش كنید چون با توجه به دیر تایید شدن پاسخ ها می بینید كه  دو تا ادامه داستان متفاوت داریم .

داستان جالبی خواهد شد اگر روش كار كنیم . حیف كه همینجوری رها بشه .

موفق باشید

سلام مخصوص خدمت همه دوستان مخصوصا پسر شجاع Gigili عزیز !

واقعا متاسفم که نمی تونم زیاد سر بزنم خوب شما ها هم حتما امتحان دارین نه .؟

 Gigili بانو اینم متن جدید ! ولی من نمی خوام این متن فقط توسط من ویرایش بشه شما و بقیه میتونین اینکارو بکینین .

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا یه سایت بدنیا اومد كاكل زری كه مامان و باباش با اصرار بزرگای فامیل اسمشو گذاشتن تبیان. تبیان كوچولوی ما هنوز تاتی، تاتی می كرد و تازه شیطونیاش شروع شده بود که مامانش واثه این که پسر (شایدم دختر ) کوچولوش بتونه خودی نشون بده وبعدشم سر از کار بقیه در بیاره چند تا تخم کفتر بهش داد بخوره تا زبونش باز بشه و همین طورم شد . اما این کوچولوی قصه ما با بقیه بچه ها فرق میکرد . . .

راستی این تخم کفتر واقعا زبون بچه رو وا میکنه  ؟؟؟!  

دست علی یارتون . .   .

سلام .

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا یه سایت بدنیا اومد كاكل زری كه مامان و باباش با اصرار بزرگای فامیل اسمشو گذاشتن تبیان. تبیان كوچولوی ما هنوز تاتی، تاتی می كرد و تازه شیطونیاش شروع شده بود که مامانش واثه این که پسر (شایدم دختر ) کوچولوش بتونه خودی نشون بده وبعدشم سر از کار بقیه در بیاره چند تا تخم کفتر بهش داد بخوره تا زبونش باز بشه و همین طورم شد . اما این کوچولوی قصه ما با بقیه بچه ها فرق میکرد ...

چی شد پس بقیه کجا

روزی روزگاری یه جایی زیر آسمون خدا یه سایت بدنیا اومد كاكل زری كه مامان و باباش با اصرار بزرگای فامیل اسمشو گذاشتن تبیان. تبیان كوچولوی ما هنوز تاتی، تاتی می كرد و تازه شیطونیاش شروع شده بود که مامانش واثه این که پسر (شایدم دختر ) کوچولوش بتونه خودی نشون بده وبعدشم سر از کار بقیه در بیاره چند تا تخم کفتر بهش داد بخوره تا زبونش باز بشه و همین طورم شد . اما این کوچولوی قصه ما با بقیه بچه ها فرق میکرد . این كاكل زری كه موهاش به صورتی میزد از بچگی فكرای بزرگی تو سرش داشت مثل ...

( ممنون هوای دوست عزیز كه هوای ما رو داشتی ... پسر شجاع انجمن : گیگیلی بانو )