با شاگردانش رفیق بود. متواضع بود و دوست داشتنی. او در میان شاگردان
دانشگاهی اش هم همینگونه برخورد می کرد. دلسوزانه و مشفقانه. شاگردانش که
بعدها خود به جایی رسیده بودند و برخی با او همکار شده بودند، حقیقتا او
را مثل پدر یا یک برادر بزرگتر دوست می داشتند و احترام می کردند.
.....
با این همه مشغله ای که داشت از رسیدگی به دوستان و رفقا باز نمی ماند.
دانشجویان دختر و پسری را که به گمان خود همتای یکدیگر می دید، برای
ازدواج به همدیگر معرفی می کرد و از این کار هیچ ابایی نداشت.
تقید او به اخلاق فردی و اجتماعی، از او یک چهره دوست داشتنی برای مرتبطان با او ساخته بود.
او
اسطوره اخلاق یک مسلمان تمام عیار بود. چرا که نه دانش فراوانش پرده بر
روی تواضعش انداخته بود و نه جایگاه استادیش غفلت از دیگران را به همراه
آورده بود.
گرچه مشغله های فراوانی داشت اما هر از
چندی از شاگردان و دوستان گذشته اش یادی می کرد و با یک تلفن و یا یک قرار
دوستانه دیدارها را تازه می کرد.
.....
او دانشمندی متخلق بود. اخلاق را چنان با تدین و دینداری ممزوج کرده بود که همه به اعتقادات او علاقه مند می شدند.
هیچ
وقت یادم نمی رود که قبل از همه به نمازخانه می آمد و بعد از دیگران از
آنجا خارج می شد. چنان نماز می خواند که بسیاری از حال عجیب او آگاه می
شدند و تحت تاثیر قرار می گرفتند. نه تصنعی در کار بود و نه نمایشی
ریاگونه.
یکی از همکارانش که با او مسافرتهای کاری فراوانی رفته است، می گوید هیچ گاه ندیدم که نماز شب ایشان ترک شود.
در
چهره اش نور ایمان می درخشید و در کرده اش تلاش در مسیر باری تعالی نمایان
بود. اخلاصی که در دل او موج می زد گاه از زبان و احساسات و چهره خندانش
لبریز می شد. او مسیر تکامل علمی اش را با یاد خدا پیش می برد و رضای خدا
در شاهکارهای علمی اش رخ می نمود.
.....
مهر اهل بیت و عشق به خاندان رسالت مس وجودش را تبدیل به طلا کرده بود.
نام محبوب را که می شنید، عینکش را برمی داشت و مراعات زمان و مکان را هم
نمی کرد و هر جا که بود زار زار اشک می ریخت. این را دیگر همه می فهمند که
عشق زمان و مکان و موقعیت نمی شناسد و انسان را رسوای عالم می کند.
روضه
که می خواندند مثل ابر بهاری گریه می کرد و شانه هایش بالا و پایین می
رفت. گویی فنای در محبت محبوب است. همیشه و بنا بر مناسبت، رخت مشکی عزای
اهل بیت بر قامتش خوش می درخشید.
.....
در میان حضرات معصومان به بانوی دو عالم،
صدیقه طاهره علاقه ویژه داشت. هر سال روز شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام در
خانه اش مراسمی می گرفت و بسیاری از دوستان را که اکثر قریب به اتفاقشان
نیز از فرهیختگان بودند، به این میهمانی دعوت می نمود. صفای باطنی او و
علاقه وافرش به فاطمه، مجلس و محفلی پر حرارت و دوست داشتنی را رقم میزد.
شهید شهریاری می گفت: «افتخارم این است که خدمتگزار بانوی دو عالم باشم» و حقیقتا بر این افتخار می بالید.