حسن عباسی مدرس دانشگاه و كارشناس امور استراتژیك در خصوص جایگاه فیلم ملك سلیمان در سینمای ایران سخن گفت.
متن این گفتوگو كه در مجله «سینما رسانه» منتشر شده، به شرح زیر است:
*ملك سلیمان به عنوان یك فیلم قابل اعتنا، در هفتههای اخیر در سینماهای كشور به نمایش درآمد. درباره این فیلم، بسیار گفته میشود كه آغازی است بر ورود سینمای ایران به عرصهی پروژههای سینمایی عظیم و گسترده. این گفتهها، حكایت از یك رویكرد به آینده دارد، كه آغاز آن با فیلم ملك سلیمان رقم میخورد. جایگاه فیلم ملك سلیمان در پهنه سینمای ایرانِ امروز و آینده كجاست؟
- بسم الله الرحمن الرحیم. پهنه سینمای ایران، متاثر از پهنه فرهنگ ایران امروز، پهنه یك محیط دو قطبی است، كه یك قطب آن را شِق لیبرال فرهنگ مدرن تشكیل میدهد، و قطب دیگر را شِق اسلامی فرهنگ دینی. این دو قطب در همه اركان و شؤون ایران سی سال اخیر در حال شكلگیری و بلوك بندی بودهاند، اما در سینمای ایران بالاخره در سالهای اخیر كامل شده و عینیت یافته است. فیلم ملك سلیمان را در این محیط دو قطبی میتوان ارزیابی نمود.
* طبیعتاً فیلم ملك سلیمان در قطب سینمای دینی قرار دارد. اما پرسش اینجاست كه ضرورت دو قطبی دیدن محیط سینمای ایران، برای ارزیابی فیلم ملك سلیمان چیست؟
- نه تنها ملك سلیمان، بلكه هر فیلم شاخص دیگری نیز از این پس باید در این محیط دو قطبی ارزیابی شود، در غیر این صورت، نتایج بررسیها و داوریها گمراه كننده خواهد بود.
* این محیط دو قطبی در سینمای ایران از چه موقع پدید آمده است؟ از همان سالهای پس از انقلاب؟!
نه! محیط دو قطبی سینمای ایران، محیطی نو ظهور است، اما شكلگیری آن حاصل فعل و انفعالات فرهنگی و سیاسی دورههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.
* قطب نخست، یعنی سینمای لیبرال كه از قبل انقلاب وجود داشت و با عناوینی چون «فیلمفارسی» معروف شد. سینمای دینی نیز كه دغدغه بسیاری از فیلمسازان پس از انقلاب بوده است، پس چگونه این نظام دو قطبی را جدید میدانید؟
مشكل در همین سادهانگاری رایج در سینما است. نه سینمای قبل از انقلاب و به تعبیر شما «فیلمفارسی» سینمای لیبرال است، و نه سینمای پس از انقلاب با فیلم «توبه نصوح» و «استعاذه» سینمای دینی. لیبرال بودن یك اثر هنری، مؤلفههای ذاتی لیبرالیسم را میطلبد، همانگونه كه اسلامی بودن یك اثر هنری، باید گزارههای ذاتی دین اسلام را در متن و بطن خود داشته باشد.
* مؤلفههای سینمای لیبرال چیست؟
- لیبرالیسم، یك ایدئولوژی مدرن است كه معنی دقیق آن «اباحهگرایی» است. این ایدئولوژی، ریشه در امانیسم یا پارادایم اصالت بشر دارد. اساسیترین مؤلفه آن «ایندیویژوآلیسم» یا اصالت فرد است.
وقتی تفرّد اصالت پیدا كند، به سرعت به ورطه «اگوئیسم» یا خودگرایی میافتد. آنگاه كه «خود» مبنای همه چیز باشد، هسته مركزی و جوهره لیبرالیسم بروز میكند و آن «لسهفر» است، یعنی «بگذار هر چه میخواهد بكند.» لسهفر، نفی حداكثری «منع» در زندگی اجتماعی و فردی بشر است. این نكته با جوهر دین در تعارض بنیادی است، و از این روست كه سكیولاریسم عنصر ذاتی لیبرالیسم محسوب میشود. همچنین مؤلفه دیگر لیبرالیسم، نسبیگرایی است. البته تعداد مؤلفههای آن بسیار بیشتر از این موارد است.
*نمونههای سینمای لیبرال در ایران كدامند؟
-لیبرالسینما Liberalcinema در ایران با یك مثلث پدید آمده است: «فریاد مورچگان»، «ده» و «درباره الی...». فریاد مورچگان، مدعی نفی فاشیسم از طریق نفی حقیقت، و در نتیجه نیل به نسبیگرایی یا «رلیتویسم» است. فیلم «ده» سوای از نسبیگرایی، مسئله «لسهفر» و «ایندیویژوالیسم» را نیز دستمایه قرار میدهد. این مؤلفهها در فیلم «ده»، البته در تركیب ایدئولوژی لیبرالیسم، با ایدئولوژی فمینیسم صورت گرفته است. مشابه همان كنش، در فیلم «درباره الی...» نیز انجام پذیرفته است، یعنی «درباره الی...» نیز یك اثر لیبرالیستی و توأمان فمینیستی است.
*وجه اشتراك این مثلث «لیبرال سینما»ی ایران چیست كه از آنها یك قطب میسازد؟
- آنچه این سه فیلم را به مثلث «لیبرال سینما»ی ایران تبدیل میكند، وجه فلسفی «حیازدایی» در آنهاست. توجه داشته باشید كه حیا با شرم متفاوت است. هر بشر بیدینی نیز میتواند شرم داشته باشد، اما حیاء، مقولهای ایمانی است و مختص انسان دیندار و مؤمن است. ایمان درختی است كه ریشه آن یقین، شاخه آن تقوا، و شكوفه و میوه آن «حیاء» است.
*سینمای قبل از انقلاب اسلامی نیز كه حیازدا بود، پس چگونه نمیتوان آن را لیبرال خواند؟
- به نكتهای كه اشاره كردم، توجه نكردید. گفتم «وجه فلسفی حیازدایی». حیازدایی سینمای قبل از انقلاب، فاقد وجه ایدئولوژیك یا فلسفی بود. مثلاً در سینمای قبل از انقلاب، یك زن بدكاره، در محلهای ساكن بود. قهرمان فیلم كه جوانمرد و غیرتمند محله بود، در نهایت آن زن را از دست باند فساد، نجات میداد و آب توبه بر روی او ریخته و سپس با او ازدواج میكرد. هر چند وجه شاخص آن فیلمها، ابتذال بود، اما غیرت و توبه و نجات از منجلاب فساد، و تطهیر و بازگشت به زندگی، از پیامهای كلی آنها بود كه به صورتی مبتذل بیان میشد. این ابتذال را نمیتوان لیبرالیسم نامید، زیرا وجه فلسفی آن را دربرنداشت. لیبرالیسم با غیرت و توبه در تعارض است. لیبرالیسم و به ویژه فمینیسم در جوهر خود با «حیا» تقابل ذاتی دارند. این نكتهای است كه فیلسوفان غربی به آن اذعان دارند.
* این وجه در فیلم «درباره الی...» چیست؟
-جمله شاخص در فیلم مزبور این است: «حالا درباره الی چی فكر میكنند؟» این جمله در شرایطی گفته میشود كه زن جوان یعنی «الی» در دریا غرق شده است و اكنون كه مقرر است مرد جوانی كه آشنای اوست برای پیگیری وضعیت او كه بیخبر، همراه یك گروه غریبه به شمال كشور رفته است به محل حادثه بیاید. در مورد قضاوت او و دیگران پرسیده میشود «حالا درباره الی چی فكر میكنند؟» این نگرانی، بابت غرق شدن «الی» نیست، بلكه از بابت قضاوت درباره سفر او به نیت شوهریابی است. اما چرا نگرانی از قضاوت؟! مگر مرد جوان تازه وارد كیست؟ اگر او صرفاً یك خواستگار بوده است كه «الی» او را نمیخواسته است، قضاوت او در مورد «چرایی حضور الی» در سفری گروهی، چه اهمیتی دارد؟
پاسخ این پرسشها و ابهامها، در تیتراژ ابتدای فیلم نهفته است. همه مسافران، به درون صندوق صدقات، پول اسكناس میاندازند، اما آخرین صدقه، یك حلقه ازدواج است. بعد از این تصویر، ابعاد حلقوی حلقه ازدواج، در نور به ابعاد حلقوی تونل تبدیل میشود. انگشت انسان و تونل جاده شبیه هم هستند، با این تفاوت كه تونل، یك «غلاف» انگشت یا در واقع یك انگشتانه كامل است، اما انگشت، همچون یك «قالب» تونل است.
از این حیث، تمایز انگشت دست انسان از تونل این است كه انگشت «تو پُر» و تونل «تو خالی» است. وقتی حلقه ازدواج، به صندوق صدقات میافتد، هیبت حلقوی آن، در نور، با ابعاد حلقوی تونل یكی میشود. خروج اتومبیلها از تونل، توأم با جیغ و فریاد مسافران، نوعی رستگی و رهایی را تداعی میكند: در یكی، رهایی از ظلمت و فشار، و تنگی و تاریكی تونل، و در دیگری، رهایی از فشار و تعهد و تقید حلقه ازدواج.
«الی» زن جوان، از مرد جوانی «حلقه» دارد، یعنی در عقد و عهد اوست. اكنون كه برای یافتن شوهری جدید، همراه گروه به شمال رفته، و در دریا غرق شده است، آمدن نامزدی كه یك سویه، حلقهاش به صندوق صدقات، بخشیده شده، ایجاد سؤال و استفهام میكند. پس، طرح پرسش «درباره الی چه فكر میكنند؟!» نه در مورد نامزدش، بلكه در مورد مخاطبان است. واقعاً درباره الی، یعنی زنی كه صبر نكرده است، تا رابطه با نامزدش را به صورت قانونی و شرعی خاتمه دهد، و به جستجوی رابطهای دیگر تن در داده است، مخاطبان چه فكری باید بكنند؟!
وجه فلسفی حیاءزدایی، وجه ذاتی آثار فمینیستی و به تبع آن لیبرالیستی است. آلن بلوم در صفحه 101 كتاب گشایش ذهن آمریكایی مینویسد: حیاءزدایی، مركز پروژه فمینیست است كه از طریق انقلاب جنسی محقق میشود.
با این تبیین فلسفی آلن بلوم از ایدئولوژی فمینیسم، یك اثر فمینیستی مانند «ده» یا «درباره الی» حیازدایی را بنمایه فلسفی خود قرار میدهد. در فیلمهای مبتذل مورد اشاره شما در قبل از انقلاب، پیام غیرت جوانمرد محله و توبه زن بدكاره، پیامی ضدلیبرالیسم و ضدفمینیسم بود. اما پیام آثاری كه مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیسم یا فمینیسم ساخته میشوند، غیرتزدایی، توبهزدایی، عفتزدایی و همان حیاءزدایی است. این چنین رویكردی كه دارای وجه فلسفی خاصی است، در سینمای ایران پدیدهی جدیدی است. غالباً اینگونه است كه نویسندگان، بازیگران و كارگردانان این آثار تمایل گسترده و باور عمیقی به غرب به ویژه به لیبرالیسم دارند، و همواره اینگونه بوده است كه مورد حمایت غربیها بودهاند.
*بالاخره معلوم است كه «الی» چه نامی است؟ مخفف است یا اسم است، مثلاً الهام، الناز، ...؟!
- (با خنده) نمیدانم! شاید این كلمه مخفف دو حرف نخست واژه اسلام لیبرال، یعنی آی و اِل؛ باشد. در آن صورت عنوان فیلم میشود «درباره اسلام لیبرال».
* این وجه فلسفی، چگونه به قطببندی در سینمای ایران منتج شده است؟
- حیاءزدایی، در واقع ایمانزدایی است و این مسئله در تقابل با سینمایی است كه مایل به تولید حیاء و ایمان است. در نتیجه این تقابل، قطببندی جامعی پدید آمده است كه هر قطب آن را یك پارادایم ویژه تشكیل میدهد: پارادایم سینمای دینی و پارادایم لیبرالسینما.
* پارادایم «لیبرالسینما»ی ایران امروز به اجمال روشن شد، اما شق دوم، یعنی پارادایم سینمای دینی چگونه واجد وجه فلسفی شده و نهادینه شده است؟ مصادیق سینمای آن كدام است؟
- سینمای دینی، سینمایی است كه وحی را دستمایه قرار داده و به حس تبدیل نموده و به زبان فطرت و نه به زبان غریزه، به مخاطب منتقل میكند. نمونههای گوناگونی برای این سینما میتوان برشمرد. شاخص آن در دوره گذشته، فیلم «آژانس شیشهای» است. در آژانس شیشهای، میان دو جناح درگیر در عرصه ماجرا، كه هر دو محق هستند، بنبست عمیقی پدید میآید، و در نهایت از جایی یك حكم ولایی میرسد و همه چیز حل و فصل میشود. این پیام فیلم آژانس شیشهای، همان پیام امامت و ولایت در تلقی دینی است. فیلم «خداحافظ رفیق» در زیباترین شكل ممكن، مقوله «شهادت و معاداندیشی، و همچنین غیبباوری» را به نمایش در آورده است.
در «اخراجیها1» مقوله صیرورت و شدن انسان در عشق مجازی به عشق حقیقی، و از «خواستن» برای خود، تا خواستن برای غیر خود، به خوبی تصویر شده است. در فیلم «دیدهبان» عنصر توكل به زیبایی بیان میشود. در فیلم «ملك سلیمان»، مقوله «نبوت» در زیباترین شكل به نمایش گذارده شده است: یك «نبیِ» جوان، فعال، حكیم، رزمآور، اهل توكل و انابه، شجاع، و بصیر كه با عنایت پروردگار تشكیل حكومت میدهد، نافی فرضیهای است كه سكولاریسم و اصالت عرف را در كنار لائیسیته و مقولاتی چون جدایی دین از حكومت قرار میدهد. در فیلم «دستهای خالی» نفی مالكیت درجه یك، كه انگارهای لیبرالی است، به خوبی به تصویر درآمده است. در مجموع، عنصر اساسی همه آثار دینی، یك نكته است و آن مفهوم هجرت است: هجرت در «مهاجر» و «آژانس شیشهای» هجرت در عصیان، هجرت در «خداحافظ رفیق» و «اخراجیهای یك»، هجرت در بریدن از تعلقات، هجرت در «مریم مقدس»، هجرت در تسلیم و رضایت، هجرت در «ملك سلیمان»، هجرت یك قوم از حرام خداست. در یك جمله میتوان ویژگی اساسی دو پارادایم سینمای ایران را اینگونه معرفی كرد كه سینمای لیبرال یك سینمای اغواگر، و سینمای دینی، یك سینمای ارشادگر است.
*فیلم ملك سلیمان، نخستین اثر سینمای استراتژیك در ایران نامیده شده است. این ویژگی در چیست؟
- ابتدا این كه سینمای مُلك سلیمان از ملك و حكومت سلیمان بر مبنای آنچه قرآن فرموده است یاد میكند و ایجاد ملك و حكومت از سوی یك نبی، كه نافی سكیولاریسم و لائیسیسم است، گزارهی نخست محسوب میشود.
نكته دوم اینكه جامعهسازی در سه لایه دولتسازی، ملتسازی و نظامسازی، انگارهای استراتژیك به شمار میرود كه در سینمای ملك سلیمان مستتر است.
نكته سوم، مقوله حكومت و ملك پیامبری است كه یهود به بهانه تجدید بنای حكومت او در قالب احیاء هیكل سلیمان در بیتالمقدس، سعی در تصرف و یهودیسازی این شهر مقدس دارد.
هنر سازندگان فیلم ملك سلیمان این است كه سلیمان را به تعبیر قرآن، یك پیامبر مسلمان مینمایانند كه ملك او هیچ شباهتی به دولت جعلی یهود ندارد، دولتی كه در باستانگرایی خود سعی در بازگشت به عصر سلیمان نبی(ع) و كورش و خشایار دارد. در واقع صهیونیسم امكان مصادره فیلم ملك سلیمان را نخواهد داشت.
در فیلم ملك سلیمان، سمبلها و نشانههای صهیونیسم و فراماسونری و ... وجود ندارد و از این حیث پیرایش شده است.
نكته چهارم تصویر كامل فتنه است. فتنه شیاطین در اغوای انسانها از یك سو، و زراندوزی و اقتصاد رباگرای ارباب دین یهود در عصر سلیمان، از سوی دیگر، تصویر كاملی از جهان امروز است كه اقتصاد رباگرای مدرن كه بانكمحور است، همراه با قدرت اغواگر سینمای لیبرال هالیوود، فتنه گستردهای را برای بسط پاگانیسم فرهنگی اقتصادی رقم میزنند.
نكته پنجم، گزاره تمثیل ملك سلیمان و ملك مهدی(عج) است. به باور سازندگان فیلم ملك سلیمان، حكومت سلیمان نبی(ع)، ماكت كوچكی از حكومت و ملك جهانی مهدی(عج) است. از این حیث این اثر، بدون غلتیدن در وادی افسانهپردازی، صرفاً با نمایش زندگی یك نبی، الگوی حكومتیِ یك انسان صالح را برای آینده به تصویر میكشد.
البته ابعاد سینمای استراتژیك ملك سلیمان بسیار فراتر از این نكات است.
* سوای از این كه ملك سلیمان را یك اثر سینمای استراتژیك خواندهاند، آن را از حیث سینمای دینی واجد اهمیت و دارای مكتب شمردهاند. آیا سینمای دینی طیفشناسی دارد؟
- بله! دو دسته سینمای دینی را میتوان طیفشناسی كرد. دسته نخست، طیف سینمای دینی مقید به متن، كه همان ماجراها و قصههای موجود در قرآن است. در این طیف، سینماگر مجبور و ملزم است كه مطابق با متن، به روایت ماجرا بپردازد، مانند داستان انبیاء.
اما دسته دوم، طیف سینمای دینی مصداقی است، كه ماجرا و قصه در قرآن ندارد، اما موضوع آن را میتوان از متن قرآن اخذ كرد و برای آن داستان و ماجرا خلق كرد، مانند مصداق «فاستقم كما امرت» كه توصیه به استقامت در كارهاست. اگر با این مبنا، مصداقی تعریف و ماجرای آن پرداخته شود، در اینجا سینمای دینی مصداقی موضوعیت مییابد. فیلم ملك سلیمان، از دسته نخست است، یعنی در طیف سینمای دینی مقید به متن و نص كلامالله مجید در ماجرای سلیمان نبی(ع) است.
*فیلم «دموكراسی تو روز روشن» در طیفشناسی سینمای دینی نمیگنجد؟
- نه! فیلم دموكراسی، جعل انگارههای دینی تو روز روشن است. فرشتگان مرگ در این فیلم، شبیه شخصیتهای سینمای پستمدرن «ماتریكس» هستند. در واقع شخصیت ملك الموت در فیلم دموكراسی، متأثر از نگاه سریالهای شیطانگرای آمریكایی به فرشتگان، ترسیم شده است. انگاره جعل شده دوم، مقوله برزخ است. مقدمات مرگ و سپس برزخ، و محاسبه نخستین، كاملاً با قواعد انجیلی- توراتی تصویر شده است و هیچ ارتباطی به اسلام ندارد. سینمای برزخی اسلامی، فیلم خداحافظ رفیق است و سینمای برزخی دموكراسی، سینمای برزخی خاص مكتب عهد عتیق و جدید، و به ویژه آن چیزی است كه به اسرائیلیات مشهور است. در واقع تحریف روند موت و محاسبه و برزخ در فیلم دموكراسی، به عمق تحریف كتب عهد عتیق و جدید است.
*میگویند فیلم «ملك سلیمان» فیلمنامه ندارد، نظر شما چیست؟
- قلب آنچه فیلمنامه نامیده میشود، خط تعلیقهای آن است. در دوره 2500 سال گذشته از عصر هنر نمایش در یونان باستان تاكنون، برای غلیظ كردن تعلیق، در حوزههای درام، تراژدی و ... برخی تكنیكها ساخته و پرداخته شدهاند كه حكم مواد افزودنی در غذاهای فانتزی را دارند. شیرینی آدامس در نفس و ماهیت آدامس، گزارهای اساسی نیست و الا افراد به جای آدامس، از شیرینی استفاده میكردند. این كه مثلاً آدامس، ضمناً اگر شیرین هم باشد بهتر است، یا فرضاً طعم نعنا بدهد بهتر است، این نكتهای جنبی است. اگر نویسنده و كارگردانی، این چاشنیها و تكنیكهای پهن نمودن خط تعلیق را شناخت و به آن عمل كرد، تصور میشود كه اثر او فیلمنامه دارد. اما یك سینماگر تا چه حد مجاز است با ذائقه مخاطب بازی كند و با شیرینیهای كاذب، اصل ماجرا را بپوشاند؟! یكی از تكنیكهای تعلیق در سریالها و سینمای امروز جهان، روابط عاطفی مثلثی شخصیتهاست. اما آنجا كه قصهگویی در قرآن، «احسن» خوانده شده است، به ویژه در ماجرای یوسف(ع)، یك رابطه عاطفی مثلثی مانند رابطه عزیز مصر و زلیخا، با گرایش زلیخا به یوسف، به گونهای بیان میشود كه هیچ حس شهوتی به خواننده آن آیات دست نمیدهد. اغلب مفسرین قرآن بر این نكته تأكید دارند. چگونه میتوان یك ماجرای عاطفی مثلثی را بیان كرد اما حس شهوت را برنیانگیخت؟! فرضاً اگر شما «قطام» را از سریال امام علی(ع) بگیرید، وضعیت تعلیق آن چگونه میشود؟ یا «ناریه» و «جاریه» را از «مختارنامه»؟! هنرمند باید بدون افزودنیهای مجاز یا غیرمجاز، بتواند فراورده هنری خود را به عنوان یك غذای سالم روحی به مخاطب خود عرضه كند.
تیم ملك سلیمان، به ویژه شهریار، مجتبی و سایر اعضای گروه نه تنها ناآشنا با آن چاشنیها و تكنیكها نیستند، بلكه آگاهانه تلاش كردهاند كه سینمای ملك سلیمان را در شرایطی كه از تكنولوژی روز سینمایی بهرهمند میسازند، از ابعاد دراماتیك و حتی تراژیك كاذب بپیرایند. خط تعلیق در یك اثر مستند، كاملاً باریك و در یك اثر داستانی میتواند در اعلا درجه خود، پهن باشد. مهم این است كه در یك متن مقید، مانند زندگی انبیاء و ائمه(ع) هنرمندان ما به قیمت تحریف اصل ماجرا، دست به بسترسازی برای تعلیق در اثر خود نزنند. شما میتوانید یك فیلم سینمایی برای واقعهی كربلا بسازید و در بعد تراژیك آن، امام حسین(ع) را نماد آپولون، و شمر را نماد دیونیزوس بگیرید، و از ماحصل آن در تلقی ارسطویی از هنر، به كاتارسیز (اصل تصفیه) برسید و مخاطب شما با دیدن این نمایش تراژیك، به تصفیه برسد. اما اگر فقط به این تكنیكها پایبند بودید، یقیناً اصل ماجرای كربلا و روح دینی قیام امام حسین(ع)، در پای ابعاد تراژیك هنر هِلِنی، ذبح میشود. بله میپذیرم كه ذائقه مخاطب، امروز به شیرینی آدامس انترتینمنت در سینما عادت كرده است، اما فیلم ملك سلیمان آغازی است بر دستیابی به مكتب سینمای فطری كه در آن به جای سخن گفتن به زبان غریزه، میتوان با گوش و چشم فطرت انسانها در جهان هماهنگ شد و فطری سخن گفت، همانگونه كه قرآن عظیم سخن گفته است. البته امیدوارم كه در قسمت دوم ملك سلیمان، كه بلقیس وارد عرصه میشود، شهریار بحرانی به ورطه نامناسبات رایج نغلتد.
* حالا پرسش نخست خود را یك بار دیگر تكرار میكنم، جایگاه فیلم ملك سلیمان(ع) را در سینمای ایران چگونه ارزیابی میكنید؟
- فیلم ملك سلیمان یك آغاز است نه یك پایان. این فیلم، در ادامه فیلم مریم مقدس، برای «بحرانی» و «فرآورده» یك تجربه دیگر بود كه باید استمرار پیدا كند. مكتب سینمای دینی كه بتواند وحی را در زبان فطرت به حس تبدیل كند، آرام آرام در حال شكلگیری است. سینمای ملك سلیمان، یك قدم سینمای ایران را به سینمای «تراز» جهانی نزدیك كرد.
سینمای ملك سلیمان از یك نظر دیگر نیز آغاز راه است و آن جرأت حركت سینمای ایران به سمت پروژههای عظیم سینمایی است. هزینههای مادی و تحقیقاتی فیلم ملك سلیمان باید كف هزینههای پروژههای سینمایی كشور باشد و از این حیث دست سینماگران باز باشد. تصور میكنم امروز صنعت سینمای ایران معیارهای كف را برای خود تعریف كرده است، معیار كف مخاطب، در سینمای اخراجیها، و معیار كف سطح تكنیكی و فنی و هزینه، در سینمای ملك سلیمان. باید تلاش كرد تا سینمای ایران از این دو كف به سمت سقف خود، خیزهای اصلی را بردارد. انشاءالله