کل آیتم ها 51
ز جان شیرینتری ای چشمهی نوش سزد گر گیرمت چون جان در آغوش
لبخند معاوضه كن با جان شهریار تا من به شوق این دهم و آن ستانمت شهریار
چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟ به اختیار كه از اختیار بیرون است حافظ
به چشمك این همه مژگان به هم مزن یارا! كه این دو فتنه به هم میزنند دنیا را شهریار
گاهی به نوشخند لبت را اشاره كن ما را به هیچ صاحب عمر دوباره كن فروغی بسطامی
خیال حوصله بحر میپزد هیهات چههاست در سر این قطره محالاندیش
عجب عجب كه برون آمدی به پرسش من ببین ببین كه چه بیطاقتم ز شیدایی مولانا
آرامِ دل غمگین، جز دوست كسی مگزین فیالجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم فخرالدین عراقی
منم شرمنده زین یاری كه كردی همین باشد وفاداری كه كردی
بده یك بوسه تا ده واستانی از این به چون بود بازارگانی!؟ نظامی