سلام سلام سلام
سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) را به همه شما دوستان عزیز تبریک عرض می کنم.
روز ازدواج و خانواده ، دلیلی شد برای این که قصه خواستگاری یکی از دوستان را برای شما نقل کنم.
امیدوارم ، هم شما از خواندن آن لذت ببرید و هم درس عبرتی گردد برای سایرین !!
***
بهار ، بهار ، اسـم خانم همون بود
دختــــــری که خط و نشونمون بود
بهار ، بهار ، چه اسم خوش صدایی
صــــــــداش زدن بیاد با دیس چایی
بهار اومــــــد چایی رو تعارفم کرد
ز زیرکی نیم نگهــــــی به من کرد
با اون چایی لباس نـــو خراب شد
و این لباس ســـوژه خنده ها شد !
بابا میگفت که این یه رسـم تلخه
شکــــــر خدا فقط یه چایی تلخه !
***
تو اون حیاط میون اون همه گل
ما رو فرســــــتادن به سانِ بلبل
بهار خانم حرف های خــــود شروع کرد
یواشکی تلنگری ، میزد به دخل وکارکرد
میگفت ببین ، من رو اگه دوســت داری ؟
خودت بگو : که دارایی چـــــــی داری ؟!
یه خـــــونه ی نقلی و پُر ز بلبل
مثل همین حیاط مـون همش گل
درآمـــــدت همین که کافی باشه
فکـــر نکنم که چیزی باقی باشه
مهـــــــریه و شیر بها و اینهارَم
به پای عشـــق و زندگیم میذارم
***
بهــار خانم امیــدم رو زیاد کرد
با حرف خـــود ارادتم زیاد کرد
حرف های اون کاش یه روزی کتاب شه
تلنگری به این همــه سوال بی جواب شه
دروغ نگـــــــم بازم تو خــــواب نازم
خدا کنه کسی نیاد ، دیگه الان سراغم
عقـل و حقیقت میگه این درست نیست
دوباره مـــــن بیدار بشم ، بهار نیست!
شعر : کاربر همچنان معاصر تبیانی « جاده دوستی »
*****************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر ازمتن لذت بردید، با نظری یادم کنید