10 دیالوگ برگزیده هزاردستان به بهانه نمایش دوباره اش!
1.خان مظفر: ادامه بدید بازی مختص کودکان نیست بازی علائم تمنیات باطنه که در واقیت امکان وقوع آن نیست. سرعتی که دست شما تعیین می کنه از قوه برق ساخته نیست فقط هنر دسته. شما به تقدیر و بخت بی اطلاعین مایلین خود سرنوشت ساز خود باشید شما استطاعت اینو دارید که پروانه های دست آموز زیادی داشته باشید.
2. خان مظفر: و ما مسافران سمجی هستیم که به این زودی ها قصد ترک هتل را نداریم در هتل همه با هم مهربانند. چون همه میهمانند حتی این وضع در مورد منم که مقیم دائم هستم رعایت میشه. جالبه برای ما پیرها جالبه زندگی عادی روزانه رو با شور و هیجانات مسافران از راه رسیده و یا در حال رفتن مطبوع کنیم.
3. کفیل نظمیه: حرف و سخن نشخوار آدمیزاده. دهن آدم زنده به علامت حیات دائم باید بجنبه یا با خوردنی یا با حرف مفت به هر حال ضرر درد دل کمتره تا تنقلات درد دل آور بگید از همون خاطرات شیرین کودکی.
4. خان مظفر: بر خلاف نظر شما این ملت ظاهرا سر به اطاعتند در خانه خود هر کس خدایی ست و ولایتی ساخته باب طبع. باطنا این مردم هیچوقت زیر بار زور نرفتن و اعتقادات و عواطف خودشون رو در حوادث تاریخی بیشمار حفظ کردند.
5. قمر بانو: شکر خدا همه چیز خوردین. شما هیچ چیز نخورده نیستین مرد باید چشم و دل سیر باشه.
6. خوشنویس: ابراهیم و اسماعیل، هر دو در یك تن بودند، با من، پس گفتم ابراهیم، اسماعیلت را قربان كن، كه وقت وقت قربان كردن است. قربانی كردم در این قربانگاه، و جوهر این دفتر، خون اسماعیل است، پسری كه نداریم، دریغ كه گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح، قلم نی، از نیستان می رسید نی در كفم روان، نی خود نفیر داشت نفس از من بود نه نغمه
7. آقا سید ابراهیم: گرچه در این بیست سال دیکتاتوری تمیز حق از باطل بدون شک برای بعضی از عقلاهم میسر نیست ولی خارج از دایره عقل در خط عشق خدا شوری در سرشت آدم دمیده به نور زودتر جلب میشه تا به ظلمت
8. ابوالفتح: بی قراری شان مردها نیست. بشور این کف احساسات رو از تنت رضا! صلابت آب رودخانه گرچه به لطف گرمابه نیست. اما تن های مقاوم در آب رود آبدیده می شوند نه خزینه حمام. هیچ کس از دلی که غنج می زند توقع پردلی ندارد. تا وقتی آوای سر خوشان امان از این دل باشد مردمان دسته دسته از قی و استفراغ می میرند و خم به ابروی صاحب دلی نمی آید.
9. خوشنویس: آزردمت انگشتک؟ دوست داری آتش از اسلحه بچکانی یا مرکب از قلم نئین؟ خون می طلبی یا جوهر؟ انگشت کی در این میان باشه گرانقدرتری خوشنویس یا تفنگچی؟
10. خان مظفر: خواب بعد از ظهر –برزخ شب و روز-نزاع خیر و شر –با این تفاوت که در میانه روز بعضی ها خیرشون خسته میشه بعضی ها شر-من که شرورتر برخاستم.
