من از شهید خجالت میکشم....چون:
دختران ایرانی چفیه ای که به گردنت بود روسری کردند...
پسران ایرانی کیف های حمل ماسک تورا کیف دستی خود کردند و به درکه آمدند...
جوانان شوخ ایران فامیلی تو را که بر سر کوچه ها نصب بود ...دستکاری کردند که بخندند...
خانواده تو زمانی که تو درجنگ بودی با صدای بمب و خمپاره از خواب میپریدند و الان با صدای بو بوم ظبط پسر همسایه که از ماشینش پخش میشود میپرند
بچه محل هایت بزرگ شدند و میگویند تو(شهید) کیلو چندی؟
دوستانت که درجبهه با توبودند و سالم برگشتند ادعای جانبازی کردند و الان رییس شدند
دوستان جانبازت در بیمارستانها درصف گرفتن کپسول هوا و آمپول مانده اند
تو رفتی برای راحتی من جنگ کردی و من برای ناراحتی تو همه کار میکنم.
خواهرت و دختر کوچکت همچنان حجاب دارد ولی همسایه ها و همکلاسی هایشان میگویند: این مسخره بازی ها چیه؟ راحت باش.حجاب به چه دردت میخوره؟
برادرت و پسر کوچکت ته ریش دارد و هرجا میرود میگویند خانواده شهید هستن...مراقب باشید
من از شهید خجالت میکشم...