فریدون حافظی، نوازنده پیشكسوت تار
این دومین بار است كه او را از نزدیك ملاقات میكنم. نخستین بار كه برای انجام گفتگو به منزلش رفتم، آنچه در وهله نخست توجهم را جلب كرد، تار بزرگی بود كه در گوشهای از اتاق، جلوه میفروخت. تار معروف فریدون حافظی كه یحیی خان سازنده ساز آن را سالها پیش برایش ساخته بود و او در پایان گفتگو، قطعاتی را با این ساز زیبا برایمان نواخت. این بار هم كه به دیدنش رفتم، تار همان جا قرار داشت؛ اما دیگر ساز نزد. به جایش، نشستیم به تماشای قدیمیترین عكسهای زندگی هنرمندی كه زخمه 60 ساله تارش، نوع زندگی صادقانه و گشادهروییاش، بیشتر از آن چیزی است كه در این مقال بگنجد.
اگر ممكن است درباره بارزترین مولفههای موسیقی در دهه 20 صحبت كنید؟
میتوانم بگویم اوج شكوفایی موسیقی دقیقا در این دهه اتفاق افتاد. سال 1319 رادیو تاسیس شد و با شكلگیری رادیو، فعالیتهای ارزنده موسیقی نیز شروع شد.
هنرمندان تار نواز مطرح در آن دهه چه كسانی بودند؟
مرتضی خان نی داوود و عبدالحسین خان شهنازی. بخصوص عبدالحسین خان شهنازی كه توانست تحولات گستردهای در عرصه تار به وجود بیاورد و اصولا سازش حال عجیبی در آدم ایجاد میكرد. اتفاقا منبع الهام من در زمینه تار نیز عبدالحسین شهنازی بود. البته هیچگاه در این زمینه معلم نداشتم. سال 1323 كه در كرمانشاه زندگی میكردم، تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل در رشته ادبی، به تهران بیایم. آن زمان در كرمانشاه هنوز كلاس ادبی وجود نداشت. به هرحال به تهران آمدم و نزدیك بهارستان فعلی، در كلاس ادبی نامنویسی كردم. بعد هم متوجه شدم هنرستان ملی موسیقی هنرجو میپذیرد. رفتم و امتحان دادم. آن زمان كسی كه از هنرجویان امتحان میگرفت، موسی خان معروفی پدر جواد معروفی هنرمند پیانیست بود. او به من گفت سازی را كه اینجاست بردار و بزن. من به ساز نگاه كردم و دیدم كه اصلا نمیتوانم با آن ارتباط برقرار كنم. پرسید: چرا نمیزنی؟ گفتم: اگر اجازه بدهید من ساز خود شما را بزنم. در پاسخ گفت: نه پسرجان. من سازم را دست كسی نمیدهم. باز من منتظر یك گوشه نشستم و بالاخره موسی خان معروفی در برابر اصرارهای من ناچار شد به اكراه، سازش را در اختیار من قرار دهد. من هم شروع به نواختن كردم. او هم رفت و هیات ژوری را صدا زد و گفت: بیایید ببینید این پسر چه پنجه نظیفی دارد. پرسیدم: یعنی من قبول میشوم. در برابر این پرسش، ایشان به من پیشنهاد كردند بروم در رادیو ساز بزنم. خیلی متعجب شده بودم. به این ترتیب، شنبه سوم آذر 1323 به رادیو رفتم و فعالیت خود را به شكل جدی شروع كردم. به هر یك از اطرافیانم هم كه میگفتم من در رادیو برنامه اجرا میكنم، میخندید و میگفت سرت را كلاه گذاشتهاند. یك پولی ازت گرفتهاند و گفتهاند میبریمت رادیو. اما وقتی صدای ساز من از رادیو شنیده شد همه باور كردند. (با خنده)
و از همان دوران بود كه تكنوازی را شروع كردید؟ بله.
بیشتر چه قطعاتی را در آن دهه مینواختید؟
همه ردیفهای موسیقی و هفت دستگاه و گوشهها را میزدم. تمام آنها را پیشتر از طریق گوش شنیده بودم. بعد هم یكبار در حضور موسی خان معروفی آنها را نواختم.
یكی از معروفترین تصنیفهایی كه در آن سالها زیاد آن را با سازتان میزدید، دل خون شد از امید زیاد بود. درباره این تصنیف خاطرهای دارید؟
14 سالم كه بود به خاطر صدای نازكی كه پیش از بلوغ داشتم، اغلب مواقع سوپرانو میخواندم. یادش به خیر. آن زمان چقدر این تصنیف را زمزمه میكردم. به خاطرم هست یكبار مهمان بودیم و من باز شروع كردم به خواندن این تصنیف. آن زمان درویش خان خراباتی یكی از دوستان نزدیك پدرم بود. پدرم گاهی برای دل خودش تار میزد. یك شب كه با درویش خراباتی گرم گفتگو و ساز زدن بودند، من شروع كردم به آواز خواندن. ناگهان دیدم از حنجرهام صد جور صدا خارج شد.گریهام گرفت و از اتاق بیرون رفتم. فردای آن روز هم به دبیرستان رفتم. رئیس دبیرستان در آن زمان آقای آزاد همدانی بود كه شاعر هم بود. به او گفتم میخواهم در اركستر مدرسه ثبتنام كنم. او هم قبول كرد و مرا به خانباباخان كه رهبر اركستر مدرسه بود، معرفی كرد. طی آن مدت چندین بار پیش آزاد همدانی رفتم و گفتم من در این اركستر چیزی یاد نمیگیرم. او پیگیری كرد و علت را از خانباباخان جویا شد. خانباباخان با حالتی معترض به ایشان گفت این بچه دروغ میگوید. همه اینهایی را كه در این اركستر نواخته میشود او از قبل تمرین كرده و زده است. بنابراین شركت در این اركستر برای او چیز تازهای ندارد. در صورتی كه این طور نبود. هیچ كس باور نمیكرد كه من از قبل هرگز تمرینی در زمینه نواختن تار نداشتهام و این حیطه را تنها از طریق گوش كردن آموختهام. به هر حال، عضو اركستر بودم و ماندم و برنامههای متعددی هم اجرا كردیم كه مورد استقبال زیادی واقع شد.
میخواهید بگویید هنرهایی چون موسیقی، نقاشی یا حتی نویسندگی ذاتی هستند و نمیتوان آنها را به طور مطلق از محیط كسب كرد؟
درست است. ببینید در هر آدمی مسلما استعدادهای نهفته زیادی وجود دارد. اما این استعدادها تا زمانی كه كشف نشوند، آتش زیر خاكستر هستند و مخفی میمانند. بنابراین باید برای این استعدادها، موقعیتی فراهم شود تا كشف شوند.
آشنایی شما با استادان تار به طور مشخص از چه سالی شكل گرفت؟
واقعیت این است كه من به آن شكل با هیچ استادی پیش از شروع فعالیت جدی ملاقات و آشنایی نداشتم. سال 1328 تكنوازی خود را شروع كردم؛ آن زمان 23 سال داشتم. بعد هم به جریان موسیقی دهه 20 پیوستم و با اركسترهایی كه در آن زمان فعالیت می كردند، شروع به كار كردم. اما این را بگویم كه با وجود فعالیت گروههای انبوه موسیقی و اركسترهای مختلف، با این كه همگی به نوعی رقیب همدیگر بودند، اما رفاقت محكمی میانشان وجود داشت. به طور كلی فضای موسیقی در دهههای گذشته بویژه دهههای 20 و 30 خیلی دوستانه بود.
از گذشته موسیقی اصیل ایرانی همواره نام چهرههای زیادی بر تارك این عرصه میدرخشد كه از آن میان میتوان به استاد «ابوالحسن خان صبا» اشاره كرد. استاد صبا از نظر شما چه ویژگیهایی داشت؟
ایشان یك انسان به تمام معنا بودند. یك معلم فداكار. البته این مولفه فقط مختص ایشان نبود. موسی خان معروفی و اصولا هم ردیفان این دو هنرمند نیز دارای چنین خصیصهای بودند. آنها سخاوتمندانه هنر خود را در اختیار علاقهمندان به موسیقی قرار میدادند. میدانستند كه تنها ساز زدن، ملاك هنرمند بودن نیست. بلكه انسانیت و فداكاری نیز لازمه دست یافتن به درجه هنرمندی است؛ در حالی كه خیلیها را میشناختم كه از همان زمان هم تمایلی نداشتند هنر خود را در اختیار دیگران قرار دهند. به عنوان مثال هر كسی كه در حال حاضر بگوید شاگرد زندهیاد احمد عبادی بودهام، درست نمیگوید. چون زندهیاد عبادی شاگردی را به آن شكل نزد خود نمیپذیرفت.درمقابل، شادروان «فرامرز پایور» شاگردان زیادی تربیت كرد. او شاگرد صبا و در نوع خود هنرمندی بینظیر بود.
به نظر شما آیا وقت آن نرسیده است كه كسی یا كسانی بیایند و در حیطههایی مانند تار به یك بازنگری كلی بپردازند؟
چه كسی بیاید؟! امروز دیگر كسی حوصله هنرمندان دهههای گذشته را ندارد.
آقای حافظی! مدتی پیش، از شما كتابی با عنوان «آواهای ایرانی» به همراه یك سیدی از تكنوازیهای شما منتشر شد. اگر ممكن است درباره این كتاب توضیح بیشتری میدهید؟
نوشتن این كتاب چند سال به طول انجامید. ضمن این كه در كنار این كتاب به انتشار یك سیدی هم از تكنوازی تار پرداختم. به طور كلی، 8 ماه طول كشید تا این سیدیها را اجرا كردم و بالاخره كار آن را در سال 1386 به پایان بردم. اما انتشار كتاب و سیدیهای موسیقی به تنهایی كافی و موثر نیست و بیتردید نیازمند اطلاعرسانیهای جدیتری است. من سال 1386 در زمان آقای صفار هرندی در تالار وحدت از او قول گرفتم تا این كتاب چاپ شود. او هم البته به این وعده خود عمل كرد و كتاب چاپ شد. درست به خاطرم هست، برای تكثیر سیدیها بعضی به من گفتند این كار حدود 10 میلیون تومان خرج دارد. تا این كه یك روز دوستی به من گفت چرا ناراحتی؟ گفتم آخر از پس مخارج انتشار این سیدیها برنمیآیم. در نهایت او به من كمك كرد و توانستم سیدیها را به قیمت خیلی كمتری منتشر كنم.
درواقع كتاب «آواهای ایرانی» نتیجه سالها زحمات شما در عرصه تار است.
دقیقا. ضمن این كه 40 سال تمام این كتاب را تدریس كردم. اما كاش به جای نام «آواهای ایرانی» اسم آن را میگذاشتم «ردیف آواهای ایرانی».
خود شما با نوآوری در زمینه تار موافقید؟
نمیدانم شاید در آینده، كسانی پیدا شوند كه بتوانند در این عرصه به نوآوری بپردازند. هرچند، ما هم زمانی در نوع خود دراین وادی نوآور بودیم. اما یادتان باشد، شخصیتهایی مانند «رهی معیری»، «ابوالحسن صبا»، «كلنل علینقی خانوزیری»، «روحالله خالقی» و... دیگر تكرار نمیشوند. حالا هم به شما قول میدهم كسی نمیتواند جای این 3 ، 4 تكنوازی را كه ماندهاند، بگیرد.طی یكی دو سال گذشته، موزه موسیقی راهاندازی شد و بسیاری از هنرمندان در جریان افتتاح این موزه،سازهای خود را به این مكان هدیه كردهاند. به نظر شما تاسیس چنین موزههایی چقدر میتواند در پیشبرد موسیقی ما نقش داشته باشد؟خب، مسلما تاثیرات زیادی خواهد داشت. هرچند من در مراسم افتتاحیه موزه، از دستاندركاران گله كردم كه چرا از مهندس گلشن كه تمام زندگیاش را صرف آثار موسیقی ایرانی كرد و هر چه پول داشت در این راه گذاشت یادی نشده است.
خود شما هم سازی به این موزه اهدا كردهاید؟
بله. من هم یك تار قدیمی داشتم كه سازنده آن «قلیخان» بود و آن را به موزه دادهام. این ساز، كوچك بود و در آغوش براحتی جا میشد. بعدها، یحییخان، ساز ساز معروف، تاری بزرگتر ساخت كه باید برای نواختن، آن را روی پا میگذاشتی.
آقای حافظی! زخمههای 60 ساله تار شما امروز حكایت از چه چیز دارد؟
من همیشه بر این باور بودهام كه موسیقی، كار دل است. آثاری هم كه هنرمندانی چون زنده یادان تجویدی، معروفی، صبا و امثال آنها خلق كردند، به این خاطر ماندگار و تكرار نشدنی است كه آنها در درجه نخست با دل خود به این كار مبادرت ورزیدند. متاسفانه در عرصه موسیقی ما، یك عادت زشت وجود دارد، این كه در اغلب مواقع دیده میشود، هیچ كس، كسی را قبول ندارد. به نظرم جای آن است كه این عادت از میان برداشته شود. ضمن این كه همان طور كه اشاره كردم، امروز بندرت پیش میآید كسی برای موسیقی، آن حوصله گذشتگان را داشته باشد.به خاطرم هست، یكی از شاگردانم نزد من آمد و گفت میخواهم به سبك شما، تار بزنم و شروع كرد به یك جور عصبی نواختن. خندهام گرفت و پرسیدم وقتی شعر هم میخوانید با همین حالت تهاجمی و عصبی میگویید: دوش دیدم كه ملائك در میخانه زدند؟ اینطور ساز زدن اصلا به دل مردم نمینشنید. هنر در این است كه مضرابها را طوری بنوازی كه مخاطب از شنیدن آن مملو از شوق شود و لذت ببرد.
منبع :جامجم