زیر سایه درخت مشغول بازی بودیم. یکی از بچه ها، چشمش به سیب سرخی افتاد که توی جوی آب افتاده بود و داشت می گذشت. دست کرد سیب رو برداشت و بین بچه ها تقسیم کرد. مسعود سهمش را نگرفت و گفت: «چون نمی دونم صاحبش راضی هست یا نه، نمی خورم.»
زنگ عبور، صفحه111
خوش دارم كه مجهول و گمنام ،
به سوی زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.
" شهید دكتر چمران "
کل آیتم ها 1
خب معلومه نباید بخوره
اون حرومه منم باشم نمی خورم
حلال و حروم حالیش بوده که شهید شده
کربلای جبهه ها یادش به خیر سرزمین نینوا یادش به خیر
"شادی روح امام و شهدا صلوات"