• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 3900)
جمعه 9/7/1389 - 19:39 -0 تشکر 237402
دو خواهر؛ یکی سوگلی هویدا و دیگری همسر موسوی



گلپور: موسوی در آمریکا دانشجو نبود

بنده هیچ سابقه‌ ی تحصیلی در این دوره از ایشان در اسناد و لینک های رسمی دانشگاه های آمریکا مشاهده نکرده‌ام. سؤال اینجاست که آقای میرحسین موسوی به عنوان یکی از کلیدهای خداپرستان سوسیالیست چه نسبتی با این مبارزات مسلحانه (که غالباً غیرشرعی و ناهماهنگ با فقهای جامع‌الشرایط بوده است) داشته‌اند؟

رضا گلپور، پژوهشگر و نویسنده ی کتاب جنجالی شنود اشباح ؛ اواخر اردیبهشت سال 1388 (یعنی حدود یک ماه قبل از انتخابات دهم ریاست جمهوری )؛ در پاسخ به پرسش‌های مطرح شده در میزگرد حزب الله بومهن ، به بررسی نقاط مبهم در سوابق میرحسین موسوی و همسرش زهره کاظمی مشهور به زهرا رهنورد پرداخت.

گلپور ضرورت هوشیاری و دقت مضاعف در سوابق قبل از انقلاب این زوج را با توجه به احتمال قرار گرفتن آنها در عالی ترین جایگاه اجرایی کشور مورد تأکید قرار داده بود.

گلپور به ضرورت دقت مردم هوشیار در یافتن پاسخ مناسب به این سؤال راهبردی پرداخت که:
چگونه در ضداسرائیلی ترین پدیده تاریخ صهیونیسم (یعنی پیروزی انقلاب اسلامی)، سیّدی از اعضای شبکه‌‌ مزدوران حقوق‌بگیر سفارت منحوسه‌ صهیونیستی (با مهندسی افکار عمومی و حتی حمایت برخی خوبان و خواص ) به عرصه ی رقابت انتخاباتی و حتی به کلیدی‌ترین پُست اجرایی جمهوری اسلامی رسانده می‌شود؟!

وی با اشاره به اینکه رستنگاه سیدابوالحسن بنی‌صدر از حیث اصول و التزام به آن با ولایت و روحانیت اصیل انقلاب، یکی نبود، افزود: بنده با نهایت احترام از باب ادای وظیفه‌ خود، به عنوان یک شهروند ساده در نظام جمهوری اسلامی می‌خواهم نقاط مبهم موجود در سوابق جناب آقای میرحسین موسوی و همسرش را خاطر نشان و مطرح نمایم . چرا که امکان نفوذ فرصت طلبان در آب نمک خوابانده شده را به وضوح می بینم .

آرزو دارم با بیان شفاف و عاقلانه ی آقای موسوی و یا همسرشان، حسن‌ظن امثال اینجانب در عدم نقش آفرینی موسوی در سناریویی نظیر به قدرت رساندن بنی صدر ،تبدیل به یقین گردد.

...سؤال بسیار اساسی که ایشان باید هرچه سریعتر به آن پاسخ بگویند اینست که چگونه ایشان حدود 2 سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط نظام ستمشاهی، به همراهی همسرش سر از آمریکا درآورد؟

بنده هیچ سابقه‌ ی تحصیلی در این دوره از ایشان در اسناد و لینک های رسمی دانشگاه های آمریکا مشاهده نکرده‌ام. چرا درست پس از سفر ژنرال هایزر به تهران (که جهت برخی تدبیرهای وی در پذیرش سقوط ستمشاه و برنامه ریزی جهت ترور یا کودتا و یا انحراف در مسیر میلیونی طرفداران امام خمینی صورت پذیرفت) ، جناب میرحسین موسوی با همسرش سر از تهران در آورده‌اند؟

...آنچه من امروز احساس وظیفه می کنم حتما در افکار عمومی مورد توجه قرار گیرد، یافتن پاسخ مناسب به این سوال است که به چه دلیل بعد از سی سال که از استقرار نظام جمهوری اسلامی می‌گذرد، باید خانمی که داعیه بانوی اول شدن را دارد، از بیان اسم و هویت واقعی خود طفره رفته و همچنان و همواره از یکی دو اسم مستعار استفاده ‌کند؟!

... چه اسراری در سال های اقامت در آمریکای ایشان یعنی "زهره کاظمی آزاد" و یا همان "زهرا رهنورد" کمی قبل از انقلاب در ایران وجود داشته است؟

... چه افرادی و در چه کشورهایی واسطه سفر این خانم، یعنی زهره کاظمی‌آزاد، با اسامی مستعار دیگر، مثل "زینب بروجردی" یا همان "زهرا رهنورد" به آمریکا بوده اند؟

این چه آریستوکراسی است که دو خواهر کاظمی ( زهرا با اسم مستعار ژاله و زهره با اسم مستعار زهرا رهنورد ) بعد از اخراج پدرشان از ارتش توسط معلوم الحالی مثل احمد شاملو کشف میگردند؛ که یکی سوگلی هویدا آخرین نخست وزیر جدی قبل از انقلاب در مصاحبه های تلویزیونی ؛ و دیگری همسر اولین نخست وزیر پابرجای بعد از انقلاب بوده اند.

چرا خواهر مرحومه ایشان، زهرا که تا سال 1383، که در واشنگتن دی‌.سی در گذشت از اسم مستعار "ژاله" استفاده می‌کرد؟


- آیا خانم زهره کاظمی آزاد (همسر میرحسین موسوی) می‌توانند لیست مسافرت های قبل از انقلاب خود را بویژه به پایتخت‌های اروپایی و آمریکا به خاطر بیاورند؟
- ساختمان موسوم به پارک دوپرنس که توسط فرح پهلوی طراحی و در تقاطع شیخ بهایی و ملاصدرای تهران قرار داشته غیر از این دو خواهر، مأمن و مأوای چه خواهران مکشوفه ی دیگری بوده است؟


آیا احکامی که میرحسین موسوی یا سیدمحمد خاتمی با نام مستعار برای این خانم صادر کردند (حداقل در سطح ریاست دانشگاه الزهرا) یا مدارک تحصیلی او برای دریافت حقوق ، قانونی بوده است و حتی یک کپی از شناسنامه ی حقیقی ضمیمه داشته است؟...

خود جناب آقای میرحسین موسوی همانند بسیاری دیگر از عناصر مرتبط با جریانهای مبارزه مسلحانه قبل از پیروزی انقلاب دارای اسم مستعار (حداقل "حسین رهجو" ) می‌باشند که این هویت از مؤسسین به اصطلاح جنبش مسلمانان مبارز بوده‌است.

... نباید فراموش کرد که دو تن از کادرهای جوان حزب ایران یعنی "محمد نخشب" و "عبدالحسین راضی" در اوایل دهه‌ 30 انشعاب کرده و حزب مردم ایران را تحت تأثیر به اصطلاح خداپرستان سوسیالیست تأسیس نمودند و با اعلام وفاداری کامل به "محمد مصدق السلطنه" خود را مترقیان مذهبی برمی‌شمردند. پس از قیام عاشورایی حضرت امام خمینی و مقلدانشان در خرداد 1342، نخشب، نام حزب مردم ایران را به جنبش آزادیبخش ملی ایران (جاما) تغییر داد.
در همین دوران بود که صادق قطب‌زاده به آمریکا رفته و در آنجا با حمایت و همکاری محمد نخشب و دیگر شخصیت های متعلق به جبهه ملی، سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا را راه‌اندازی کرده بود.


بعد از کناره‌گیری "عبدالحسین راضی" از سیاست و مرگ نخشب در آمریکا در دهه‌ی 1350، دو نیروی کلیدی "جاما" و طرفدارانشان به مبارزه‌ قهرآمیز و مسلحانه روی آوردند. جالب است که هر دو جریان خود را خداپرستان سوسیالیست می‌خواندند. این دو نفر کلیدی، یعنی "کاظم سامی کرمانی"، روانپزشک مقیم تهران (که قتل عجیب او همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد) و "حبیب‌الله پیمان"، دندانپزشک مقیم تهران (پس از همراهی عناصری چون رسول رزق ‌جوقناد، حسین زادعیسی، مصباح تلقینی و دیگران) در دهه‌ پنجاه به آموزش تولید مواد منفجره و خرید سلاح و مهمات و مبارزه‌ قهرآمیز مسلحانه روی آوردند.

سؤال اینجاست که آقای میرحسین موسوی به عنوان یکی از کلیدهای خداپرستان سوسیالیست چه نسبتی با این مبارزات مسلحانه (که غالباً غیرشرعی و ناهماهنگ با فقهای جامع‌الشرایط بوده است) داشته‌اند؟
از آنجا که در خط مشی جاما همکاری های تاکتیکی با چریک های اکثریت فدایی خلق و نیز حزب توده کاملاً تعریف شده بوده است و هر دوی این دو جریان مستقیماً با سرویس های جاسوسی ابرقدرتها در تعامل مستقیم بودند، جناب میرحسین موسوی به عنوان عضو همراه این گروهک (جاما) تا چه اندازه درگیر این تعاملات بوده‌است؟

چرا جاما به عنوان مخفف جنبش اسلامی مردم ایران با زیرکی و ظرافت تغییر نام داد؟

هزینه‌ اقامت قریب به 2 سال میرحسین و همسرش از کجا و چگونه تأمین گردیده بود؟ ایشان در قبل از پیروزی انقلاب به مفهوم مبارزاتی (و نه فامیلی و نژادی) ارتباط با کدامیک از بزرگان حول امام خمینی را داشت؟

میرحسین 2 سال سپاهی دانش در شهرکرد بوده است و سپس سر از واشنگتن دی.سی درآورده است. دفتر شرکت مشاوره معماری سمرقند با چه هدفی و با سرمایه چه مجموعه‌ای توسط ایشان تأسیس و راه‌اندازی گردید؟

در سوابق رسمی ایشان آمده متولد 1320، از 1332 از تبریز به تهران آمده، در مدارس "جامی" و "عنصری" تبریز و بعد از ورود به تهران دبیرستان "جعفری" و در سال آخر مدرسه‌ "مروی"، در سال 1348 گویا کارشناسی ارشد خود را در رشته معماری و شهرسازی گرفته و "حسن آلادپوش"، "عبدالعلی بازرگان"، "محمدعلی نجفی"، مهندس "حجت"، مهندس "نقره‌کار"، مهندس "محمد بهشتی"، مهندس "انوار" طبق اعلام ایشان دوستان صمیمی‌ او هستند.

خداپرستان سوسیالیست سه هدف عمده از تشکیل جاما را به این شرح تبلیغ می‌کنند: حمایت از مذهبی‌های سازمان مجاهدین خلق، پشتیبانی از اندیشه‌های دکتر علی شریعتی، حمایت از جنبش توده‌ای مردم ایران؛ میرحسین موسوی در راستای تحقق سه هدف فوق با چه سازمانها و افرادی تعامل داشته است؟

البته در بحث بعد از انقلاب ایشان هم که به شهید بهشتی و شهید رجایی وصل شدند، مطالب و اسناد بسیار مهمی از شهید آیت(ره) و هشدارهای این شهید گرانقدر به شهید بهشتی وجود دارد که در صورت لزوم ریز به ریز‌ آنها ‌‌باید طرح و بررسی گردد و به حول و قوه‌ی الهی این کار را صورت خواهم داد.

گلپور در جمع‌بندی مطالبش گفت: بسیار جالب است که غالب کسانی که امروز با برادر جوان، پرنشاط، مخلص و شهادت‌طلبمان دکتر محمود احمدی نژاد که همانند رجایی مظلوم آماج دشنام های احزاب گوناگون اعوجاج ‌دار در تولی و تبرایشان می‌باشد، دارای این درد مشترک خانم کاظمی آزاد و آقای موسوی هستند، یعنی هویت‌های دو یا چندگانه‌ی مستعار داشته و دارند که بد نیست برای ماندن در حافظه‌ عزیزان و مطالعه برخی را مرور کنیم :

- روحانی شهیر اردستانی "محمدحسین جعفری"، مشهور به "حسین شریعتی"، معروف به "شیخ‌الشریعه"، با نام مستعار "شیخ‌الرئیس".
- "سعید حجاریان کاشی"، مشهور به "سعید مظفری"، معروف به "جهانگیر صالح‌پور" یا "مستر بریدی".
- "حسین توکلی"، معروف به "حسین محمدی"

شنبه 10/7/1389 - 11:51 - 0 تشکر 237572

اولا از اسم مقاله تقدیر می کنم
دوما چرا کسی به این سوالات جواب نمی دهد؟

مرگا به من که با پر طاووس عالمي

يک موي گربه ي وطنم را عوض کنم

پنج شنبه 15/7/1389 - 0:16 - 0 تشکر 238986

اگر جواب داشت میدادند عزیز من.

يا علي گفتيم و عشق آغاز شد

پنج شنبه 15/7/1389 - 14:25 - 0 تشکر 239196

فقط میگم ممنونم

  چو ايران نباشد تن من مباد

فردوسي بزرگ:

منم بنده ي اهل بيت نبي 

ستاينده ي خاک پاي وصي

برين زادم و برين بگذرم

چنان دان که خاک پي حيدرم

شنبه 17/7/1389 - 10:56 - 0 تشکر 239982

راقم این سطور نیز در آبان ماه 1386، مصاحبه ای با «ش، ز» درباره ادبیات داستانی غرب و داستایوسکی، نویسنده روس، داشت. مصاحبه شونده در گپ بعد از مصاحبه چنین گفت: «یکی از اساتید تاریخ معاصر ایران می گفت میرحسین موسوی فراماسون است و سند ماسونی او را دیده است.»

  شهید آیت، میرحسین موسوی و فراماسونری


امیر سعید نقی زاده سهی، عضو واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی و قائم مقام مدیرمسئول نشریه كارگری حزب (صالحان سازنده) بوده است. او که از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با شهید آیت حشر و نشر  داشته است و خود را مرید ایشان می داند، می گوید:

«شهید آیت، بارها در جلسات حزب، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را التقاطی معرفی می كرد. ایشان، جبهه ملی،‌ نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق را حلقه های پی در پی یك زنجیر می دانست.

تشكیلاتی مثل جاما و جنبش مسلمانان مبارز را هم كه حبیب الله پیمان رئیس آن بود، در چهارچوب این جریان ارزیابی می كرد.

میرحسین موسوی و همسرش قبل از انقلاب اسلامی، عضو جنبش مسلمانان مبارز بودند. شهید آیت این دو نفر را كماكان شیفته این جریان و سلسله می دانست...

 شهید آیت معتقد بود که استعمار در برابر مبارزان اصیل، مبارزان قلابی و بدلی به وجود می آورد.

ایشان صراحتا میرحسین را یک انقلابی قلابی می دانست. مخالفت شخصیتی مثل بنی صدر با وزارت میرحسین موسوی هم، برای قهرمان کردن و جا زدن او به عنوان یک مبارز اصیل در چشم انقلابیون بود...

اینها پس از شهادت آیت، که قدرت در دستشان بود، سالگرد شهادت آیت را از تقویمها حذف کردند.»(1)

علیرضا نادعلی از اعضا حزب جمهوری اسلامی می گوید:


«شهید آیت یک مدتی معاونت سیاسی حزب بود... یادم هست که شهید آیت سر درگیری با مهندس موسوی، از حزب قهر کرده بود و جلسه شورای مرکزی را هم حتی نمی آمد... شهید آیت، خیلی تند و محکم به ملی گراها و سلطنتی ها و منافقها حمله می کرد، با الفاظ خیلی عجیب. خب ما هم واقعا با همه ضعف معلوماتی که داشتیم، می دانستیم حالا «بازرگان» یا «سنجابی» یا بعضی دیگر خب انقلابی نیستند.

با «امام» صد در صد نیستند. ولی شهید آیت علنا مطرح می کرد که خیلی از این ملی ها اصلا دین ندارند و ضدانقلابند و منتظر فرصتند که به جمهوری اسلامی ضربه بزنند.

این طرف، خوب میرحسین و بعضی دور و بری هایش سمپاتی داشتند به این ملی ها.»(2)


اختلاف شهید آیت با میرحسین موسوی، ادعایی نیست كه تنها یكی دو نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی گواه آن باشند. هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و عضو هیئت موسس حزب در خاطرات خود از 6 اردیبهشت 1360چنین می نویسد:

«شب در جلسه مشترك مسئولان اجرایی و نمایندگان مجلس حزب شركت كردم.

مقداری از وقت در انتقاد از حزب و روزنامه [جمهوری اسلامی] گذشت. آقای آیت به خط روزنامه اعتراض داشت، آقای [میرحسین] موسوی دفاع كرد.» (3)

هاشمی همچنین در بیان خاطرات روز 14 تیر 1360 می نویسد:

«جلسه علنی داشتیم. معرفی وزیر خارجه مطرح بود كه تصویب شد. آقای مهندس میرحسین موسوی سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، وزیر خارجه شد. از اول كار، آقای رجایی ایشان را معرفی كرده بود.

بنی صدر قبول نمی كرد. آقایان (دكتر حسن) آیت و احمد كاشانی مخالفت كردند و عكس العمل بدی داشت؛ مخصوصا از آقای آیت كه عضو شورای مركزی حزب است.» (4)

متن نطق شهید آیت در مخالفت با وزارت خارجه میرحسین موسوی در مجلس شورای اسلامی كه در تاریخ 14 تیر 1360، یعنی یک هفته بعد از انفجار هفت تیر صورت گرفت به این شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم. من با اینكه اسم نوشته بودم،‌ در این شرایط حساس،‌ در این شرایطی كه ملت هم عزادار است و هم دچار موفقیتهایی شده است، نمی خواستم صحبت كنم اما در محظور بودم.

یكی همین كه اشاره كردم، شرایط حساسی است كه ممكن است مخالفت من باعث سوء استفاده بشود و از طرفی هم هنوز بوی خون پاك شهدا از دفتر حزب جمهوری اسلامی به مشام می رسد و هنوز مركب عزل رئیس جمهور بی كفایت خشك نشده است.

از این جهت كه بعد تاریخ قضاوت بدی نكند، تمام مطالبم را در این خلاصه می كنم كه دوست قبلی ما [سخنران قبلی مجلس که در موافقت با موسوی سخن گفت] گفتند كه نظریات آقای موسوی درباره آقای دكتر مصدق مربوط به گذشته بوده است.

كاری نداریم كه این گذشته سال 58 و سال نزدیك به ما و سال 59 هست. اما اگر ایشان الآن هم به این سئوال من پاسخ بگویند شاید مساله حل شده است كه آیا ایشان مصدقِ امام را قبول دارند كه امام می فرمایند مصدق به اسلام سیلی زد،‌ مصدق، مسلم نبود؟ در زمان مصدق به چشم سگ عینك زدند و روی آن نوشتند آیت الله.

در زمان مصدق روزنامه شورش كه مورد تایید مصدق بود، تصویر آیت الله كاشانی را به صورت سگ و مار و عقرب می كشید. آیا این مصدق را قبول دارند یا مصدق سرمقاله 28 تیر 1358 و 14 اسفند 1358 و مقاله اخیری كه تحت عنوان "خیابان مصدق" نوشتند؟(5)

كدامیك از این دو مصدق را، ایشان صریحا بگویند كه الآن پس از آن بیانات امام قبول دارند؟ آیا رفراندوم مصدق را در سلسله مقالاتی كه حمام(؟) نامی در روزنامه جمهوری اسلامی نوشته بود و او را یك عمل ضدامپریالیستی قلمداد كرده بود، آن را قبول دارند و یا رفراندومی كه امام فرمودند تقلبی بود؟ و به منظور تحمیل قانون اساسی آمریكایی بود و سر یك الاغ رای بسته بودند و بردند در صندوق مخالفین انداختند و همینطور سایر خطوط كه اشاره شد؟

مطلب زیاد است ولی شرایط كنونی را من مناسب برای طرح این مسائل نمی دانم ولی این سئوال را دلم می خواهد كه ایشان صریحا جواب بدهند. والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته.» (6)

مشروح مذاکرات مجلس در روز ۱۴ تیر ۱۳۶۰نشان می دهد که موسوی از دادن پاسخ صریح به سئوال شهید آیت طفره می رود. به هر حال در آن روز، مجلس شورای اسلامی به وزارت میرحسین موسوی رای مثبت داد. سیدحسن آیت هم یك ماه بعد از این نطق، صبح روز 14 مرداد 1360 در برابر منزل خود هدف رگبار قرار گرفت و به شهادت رسید.

14مرداد، روزی بود که قرار بود مجلس به کابینه جدید، یعنی کابینه شهید باهنر رای دهد. میرحسین موسوی، دوباره جزو اعضای پیشنهادی این کابینه بود.

شاه كلید مخالفت شهید آیت با میرحسین موسوی؛ عضویت در فرقه رازآمیز

هفته نامه تعطیل شده شهروند امروز، نشریه وابسته به اصلاح طلبان، سال گذشته زمانی که هنوز از کاندیداتوری ریاست جمهوری میرحسین موسوی سخنی نبود و بسیاری از طرفداران جوان و دوآتشه امروزش اسم او را هم نشنیده بودند و چهره اش را نمی شناختند، پرونده ای درباره شهید آیت منتشر کرد که در آن ناخواسته و در لفافه، شاه کلید مخالفت شهید آیت با موسوی را لو داده است.

البته در آن زمان، چون هنوز زمزمه ای از کاندیداتوری موسوی نبود و او در کانون توجهات قرار نداشت، کسی و به احتمال زیاد حتی خود گردانندگان نشریه، متوجه نشدند که شهروند امروز چه گافی داده است.

ابراهیم اسرافیلیان، نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی، دوست و همراه دیرینه شهید آیت، در مصاحبه با شماره مذکور از هفته نامه شهروند امروز، یعنی شماره 59،‌ مورخ 27 خرداد 1387 چنین گفته است:


«آیت درباره بسیاری از رجال سیاسی مدرک مستند داشت و درباره بنی صدر در جلسه ای صحبت کرده بود که علیه او توطئه کردند و با پخش نوار آن جلسه، او را متهم به کودتاچی بودن کردند و این پاشنه آشیل آیت شد.

در حزب جمهوری هم به او گفته بودند که تو چرا این حرفها را درباره بنی صدر زده ای که او گفته بود این آدم آمده است تا ریشه جمهوری اسلامی را بزند و من سند دارم.(7) در آن جلسه یکی از آقایان گفته بود که لابد تو درباره من هم سند داری که آیت در پاسخ به او گفته بود اتفاقا درباره تو هم سند دارم.»


اسرافیلیان در ادامه این مصاحبه می گوید:


«حتی همان روزی كه آیت ترور شد، همراه خود اسناد ارتباط فردی با فراماسونری را داشت كه آن فرد می خواست پستی بگیرد و آیت آن اسناد را به همراه داشت تا برود و تكلیف آن فرد را روشن كند.

وقتی هم كه ترور شد آن پوشه را بردند و بعدا باجناق آیت هرچه دنبال آن پوشه رفت تا بگیرد، نتیجه ای نگرفت.»(8)

با مقدماتی که گفته شد، هر خواننده هوشمندی، می تواند حدس بزند منظور از شخص مرتبط با فراماسونری كه نام او در مصاحبه شهروند امروز نیامده چه كسی است.

پرس و جوی نگارنده از برخی اعضای حزب جمهوری اسلامی، نشان داد كه شهید آیت در مورد میرحسین موسوی چنین ادعایی داشته است.

متاسفانه هیچ کدام از این اعضا، حاضر نشدند که نامشان حتی به صورت مخفف منتشر شود. با این حال، مصاحبه ای که اخیرا روزنامه وطن امروز با اسرافیلیان انجام داده است، بر درستی حدس ما صحه می گذارد.

اگر در مصاحبه سال گذشته شهروند امروز، نام فرد مرتبط با فراماسونری نیامده است، در مصاحبه تازه وطن امروز، نام میرحسین موسوی آمده است ولی نام تشکیلات مورد نظر شهید آیت (فراماسونری) احتمالا بنا به ملاحظاتی حذف شده است.

از این رو، مصاحبه های شهروند امروز و وطن امروز، مکمل یکدیگر هستند.


اسرافیلیان در مصاحبه با وطن امروز می گوید:


«...شهید آیت سخت بیمار بود و چند روز غیبت داشت اما تمام اسناد خودش را جمع و جور کرده و در پوشه گذاشته بود تا به مجلس بیاید، همسرش نقل می‌کند و می‌گوید، من از آیت خواستم به مجلس نرود و استراحت کند اما او گفت، امروز(چهارشنبه 14 مرداد 1360) باید تکلیف جمهوری اسلامی مشخص شود و من باید بروم تا این اسناد و حقیقت‌ها را برای مردم روشن کنم.


وطن امروز: اسناد مربوط به چه نقاط تاریکی از موسوی بود؟


این اسناد ارتباط موسوی با [...] را اثبات می‌کرد اما آیت زمانی که از در منزل خارج می‌شود در فاصله 30  تا 40 متری بنزی مشاهده می‌شود که راننده ‌آن در حال پنچرگیری است، آیت سوار اتومبیل خودش می‌شود که از جانب افراد مخفی در آن بنز توسط مسلسل ترور می‌شود و نزدیک به 65 گلوله به بدنش اصابت می‌کند و هنوز جای گلوله‌ها روی در منزل او هست.»
(9)


نقی زاده سهی هم در مورد ادعای ماسون بودن میرحسین موسوی چنین می گوید:‌


«البته از شهید آیت چنین مطلبی نشنیده ام. آخرین بار هم که ایشان را دیدم، حدود سه هفته قبل از ترور بود. اما آقای «ک»، یكی از دوستان حزبی، از محمد مُكری(10)، اولین سفیر جمهوری اسلامی در شوروی، نقل می كرد كه میرحسین موسوی فراماسون است.» (11)


از سوی دیگر، اسرافیلیان در مصاحبه با وطن امروز، بر وجود چنین قولی از محمد مکری اینگونه صحه می گذارد:


«پروفسور محمد مکری هم که استاد تاریخ و جغرافیا در دانشگاه سوربن پاریس بود و مدتی در ایران زندگی می‌کرد، می‌گفت یکسری اسناد دارد که از آیت و دیالمه گرفته است، اما الآن هیچ خبری از پروفسور مکری ندارم و اصلا نمی‌دانم زنده است یا نه.»(12)


راقم این سطور نیز در آبان ماه 1386، مصاحبه ای با «ش، ز» درباره ادبیات داستانی غرب و داستایوسکی، نویسنده روس، داشت. مصاحبه شونده در گپ بعد از مصاحبه چنین گفت:

«یکی از اساتید تاریخ معاصر ایران می گفت میرحسین موسوی فراماسون است و سند ماسونی او را دیده است.»(13)

توجه به سه نكته در زندگی میرحسین موسوی، تصور عضویت او در تشکیلات فراماسونری را که در نظر اول دور از ذهن به نظر می رسد، امکان پذیر می كند:

1- موسوی در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، 37 ساله بوده است. او در آن زمان،‌ جوانی در دهه بیست تا سی سالگی عمرش نبوده است که سن کمش، مانع از تصور عضویتش در تشکیلاتی همچون فراماسونری باشد؛ تشکیلاتی كه با جوانان میانه چندانی ندارد و 21 سالگی، حداقل سن برای عضویت در آن است.

2- موسوی، با آنكه 37 سال از عمرش را دوران پهلوی گذرانده است، بر خلاف اکثر قریب به اتفاق هم رده هایش، که بعضا کم سن و سالتر از او هم بوده اند، سابقه حتی یك روز بازداشت، زندان یا تبعید را در این دوران ندارد.

3- میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، در سالهای 1356 و 1357، بدون قصد تحصیل و دانشجویی، یك سال و نیم در آمریكا زندگی كرده اند. كشوری كه مهد فراماسونری و سازمانهای شبه ماسونی است و از جمعیت نزدیک به 240 میلیونی آن در سال 1980، حدود 4 میلیون نفر، ‌عضو لژهای فراماسونری بوده اند.(14)

فرارهای رو به جلو؟

یازده اسفند 1376، میرحسین موسوی در حالی كه نزدیک به 9 سال از سكوتش می گذشت، ناگهان در مراسم پنجاهمین سالگرد تاسیس انجمن اسلامی دانشكده فنی دانشگاه تهران، لب به سخن گشود و سخنرانی مفصلی ایراد كرد. جالب اینجاست كه موضوع این سخنرانی بی سابقه، لزوم توجه به نقش فراماسونها و صهیونیستها در تحولات جهان و رد تئوری توهم توطئه است!(15)

این سخنرانی در زمان خود، اعتراض دوستان اصلاح طلب میرحسین را كه هرگونه توجه به نقش ماسونها در تحولات سیاسی و اجتماعی را توهم توطئه می دانند برانگیخت، به گونه ای كه مثلا احمد زیدآبادی،‌ مقاله ای علیه میرحسین موسوی منتشر كرد.

آیا با توجه به حوادث چند ماه اخیر، نمی توان سخنرانی یازده سال پیش میرحسین را فرار به جلویی هوشمندانه، برای خنثی كردن افشای وابستگی او به فراماسونری در سالهای بعد دانست؟


-------
پی نوشت:

1- مصاحبه نگارنده با امیر سعید نقی زاده سهی. او متولد 1339، دارای مدرک لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه تهران است. او به واسطه دوستی دایی اش، آقای "خرم بخت" با شهید آیت، از سالهای قبل از انقلاب با شهید محشور بوده است. نقی زاده سهی در حال حاضر،‌ مدیر مسئول مجله «فیلم و سینما» و كارشناس روابط عمومی سازمان صدا و سیما است.
2- رضا گلپور، «شنود اشباح»، انتشارات کلیدر، چاپ نخست، پاییز 1381، صفحه 524

3- عبور از بحران، كارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1360، دفتر نشر معارف انقلاب، به اهتمام یاسر هاشمی،  چاپ نهم، 1386، ص 74
4- همان،‌ صفحه 161

5- منظور شهید آیت، سر مقاله هایی است که در تمجید از مصدق در روزنامه جمهوری اسلامی به سردبیری میرحسین موسوی منتشر شده بود. معمول این بود که سرمقاله ها را سردبیر روزنامه می نوشت.
6- مذاكرات جلسه علنی مجلس شورای اسلامی، جلسه 174، به نقل از سایت اینترنتی كتابخانه مجلس شورای اسلامی به آدرس www.ical.ir
7- این ماجرا، مربوط به قبل از حاد شدن اختلاف بنی صدر با نیروهای انقلاب است که در نهایت به عزل او از ریاست جمهوری انجامید.
8- شهروند امروز، شماره 59،‌ 27 خرداد 1387، صفحه 62
9- وطن امروز، 20 مرداد 1388، صفحه 10
10- محمد مکری، متولد 1305 کرمانشاه، متوفای 1386 پاریس، از سال 1358 تا 1362، سفیر جمهوری اسلامی در شوروی و مغولستان بوده است. مکری در دانشگاه سوربن پاریس نیز سمت استادی داشته است.

11- مصاحبه نگارنده با امیرسعید نقی زاده سهی
12- وطن امروز، 20 مرداد 1388، صفحه 10، البته در این مصاحبه به اشتباه، نام محمد مُکری، «محمد مجری» تایپ شده است.
13- از یادداشتهای شخصی نگارنده در آبان 1386. در گفتگویی که اخیراً برای تنظیم این مقاله با «ش ز» داشتم، «ش، ز» معتقد بود که آن استاد تاریخ معاصر ایران در حال حاضر، مایل به طرح نامش در این موضوع نیست.
14- نجده فتحی صفوت در کتاب "فراماسونری در جهان عرب" که در سال 1980 منتشر شده است (ترجمه یوسف عزیزی بنی طرف، نشر البرز، 1369) جمعیت فراماسونهای دنیا را 6 میلیون نفر برآورد کرده است که حدود 4 میلیون نفر آنها در آمریکا، 1 میلیون نفر در انگلیس و 1 میلیون نفر آنها در سایر نقاط دنیا زندگی می کنند.

15- متن كامل این سخنرانی را در كتاب "شش گفتار"، نشر نی و همچنین آدرس اینترنتی زیر ببینید:

http://www.ghalamnews.ir/news-10165.aspx

چهارشنبه 15/10/1389 - 11:58 - 0 تشکر 270738

مروری بر ریشه‌های عقیدتی زهرا رهنورد از زبان خودش وحید خضاب

دوره دانشجویی رهنورد هم دوره خاصی بوده که در شکل گیری شخصیتش بسیار مؤثر بوده. دوره ای که در آن برای بسیاری، مبارزه با رژیم، (آن هم تازه در صورتی که تنها به ژستی روشنفکرانه محدود نمی شد) اصل بوده و هر چیز دیگر فرع: «آن موقعی که دانشجو بودم هیچ خط قرمزی برای خودم نداشتم. فقط آزادیخواه بودم...
اشاره:
همه ما بسیاری از افراد را می شناسیم که خود را مسلمان می خوانند و از نظر فقهی نیز چنین است، ولی وقتی پای بررسی اعتقادات آنان وسط می‌آید، روشن می شود که آنچه آنان اسلام می‌خوانند و بدان معتقدند، مجموعه ای از عقاید غلط و صحیح و راست و ناراست است که با هم تلفیق شده و معجونی به وجود آورده که حتی اگر در ظاهر، اسلام باشد ولی دست کم در حقیقت نمی توان آن را چیزی جز «التقاط» نامید و طبیعی است که از چنین اعتقاداتی نباید انتظار بروز «عمل صالح» داشت.سال قبل که سخنان شهید دیالمه راجع به برخی عقاید غلط و انحرافی زهرا رهنورد بازانتشار یافت، خیلی از نگاه‌ها به آن سمت خیره شد ولی به دلیل انبوه مسائل، واکاوی درستی در این باب صورت نگرفت. دراین نوشته نیز بطور اجمال فقط به یک گوشه از این مسئله پرداخته خواهد شد؛ ریشه‌ها و شرایط ایجاد این عقاید در زهرا رهنورد.



شاید هیچ منبعی در این باب بهتر از سخنان خود رهنورد نباشد. او در مصاحبه‌ای که سال‌ها پیش انجام داده و در کتاب سیاستمداران جوان منتشر شده (سیاستمداران جوان، انتشارات اطلاعات، صفحات 253 تا 246) مفصلاً راجع به دوران کودکی و جوانی خود سخن گفته است. ما نیز مروری اجمالی خواهیم داشت بر سخنان او در همین مصاحبه.گرچه رهنورد در آن مصاحبه گفته است که پس از طی مراحل مختلف، نهایتاً «آزادانه به اسلام روی آوردم» اما در ظاهر، این اسلام تفاوت‌هایی با آنچه ما «اسلام ناب» می‌خوانیم دارد.در ادامه ریشه‌های این مسئله روشن تر خواهد شد.
تأثیر خانقاه و تصوف
اولین ریشه های این مطلب به محل تولد او بر می گردد که ظاهراً نقشی جدی در رویکرد غیر متشرعانه او به دین داشته و به اذعان خودش بسیار بر او مؤثر بوده است: «در خانواده‌ای سنتی و مدرن در محله‌ قدیمی سنتی با نام ظهیرالاسلام نزدیک خانقاه صفی علیشاه به دنیا آمدم. خانقاهی که مخصوص دراویش و عرفا بود و تأثیر زیادی روی من می‌گذاشت. در خانواده ما سنت‌های بسیار قدیمی و در کنار آن تمام تکاپوهای نوآوری وجود داشت.»

سنتیِ مدرن!
خانه رهنورد هم خانواده‌ای بزرگ را در خود جای داده بوده، خانواده ای که در عین «سنتی» بودن، (یعنی رعایت و دل بستن به برخی ظواهر) «مدرن» هم بوده است: «زیبایی های سنتی خانواده، چراغ های لاله مانند و شمایل حضرت علی (علیه السلام)، همه ذهن مرا پر کرده بود و من را عاشق آنها کرده بود. اما خب همواره از سنت های پوسیده بدم می آمد و همیشه در مبارزه بودم. اما در خانواده نوآوری هم بود و آن هم به دلیل وجود نظامی در خانواده بود (پدر و دایی‌های رهنورد، نظامی بوده‌اند). اما یک نکته عجیب در این خانواده بود و آن این که در متافیزیک غرق بود. یعنی از صبح تا شب به کام ما متافیزیک ریخته می شد. از داستان‌های بسیار عجیب و غریب، از ورود ائمه به خانه، از خواب‌های مقدس. ما تمام مدت در این چیزها غرق بودیم، ولی در عین حال نوآوری‌های عجیب و غریب هم داشت. مثلاً به حجاب اعتقادی نداشت، می‌گفت چیز بی‌خودی است.»
دانشجوی بدون خط قرمز
گـــذشته از این محیط، دوره دانشجویی رهنورد هم دوره خاصی بوده که در شکل گیری شخصیتش بسیار مؤثر بوده. دوره ای که در آن برای بسیاری، مبارزه با رژیم، (آن هم تازه در صورتی که تنها به ژستی روشنفکرانه محدود نمی شد) اصل بوده و هر چیز دیگر فرع: «آن موقعی که دانشجو بودم هیچ خط قرمزی برای خودم نداشتم. فقط آزادیخواه بودم. ... تمام فکر و ذکرم این بود که رژیم شاه را براندازیم و رژیم خوبی بیاوریم که آزادیخواه باشد. حالا چه رژیمی باشد اصلاً مهم نبود. در هر تظاهراتی هم شرکت می‌کردیم. هم مارکسیست‌ها، هم ملّی‌ها و هم مسلمان‌ها.»
و البته نباید فراموش کرد که همین موضوع اصل گرفتن مبارزه، یکی از عللی بوده که افراد بسیاری را وارد حیطه عمل زدگی افراطی و التقاط عقیدتی نیز می کرده است، چرا که از نظر آنان فقط چیزی موجّه و درست بوده که مبارزه را توجیه می کرده: «خود من در یک فاصله کاملاً بی اعتقاد بودم. نه دین سنتی مادرم و مادربزرگم را قبول داشتم نه هیچ چیز دیگر. ... آن دین را نمی پسندیدم. به نظر من نمی‌توانست براندازی کند. مسئله من این بود. به این نتیجه رسیده بودم که با اعتقادات خانواده ام کاری نمی‌توان از پیش برد.»


روشنفکر روشنفکر دوست!
رهنورد در این مصاحبه از گرایشهای روشنفکری خود هم خبر داده است: «من همان اندازه که مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم می‌خواندم، اسلام هم می‌خواندم. به دنبال حقیقت و زیبایی بودم. هر جا که باشد. تمام آثار سارتر، مارکس و روشنفکران ایرانی و فروغ فرخزاد و محمد حقوقی را می‌خواندم.»
و ظاهراً همین گرایش عمیق بوده که او را به همکاری مطبوعاتی با احمد شاملو هم کشانده است. بگذریم که رهنورد سعی دارد از احمد شاملو (با آن همه روابط جفت و طاق با رژیم) چهره‌ای مبارز تصویر کند: «اولین روزنامه نگاری خودم را با احمد شاملو انجام دادم. مجله «توشه» که شاملو سردبیرش بود. روزی در راه تابلوی نشریه اش را دیدم. می‌دانستم که نشریه روشنفکری است. یک مقاله نقد نوشتم و رفتم آنجا. دو ساعتی پشت در اتاق سردبیری که هنوز ندیده بودمش و تنها به خاطر مبارز بودنش دوستش می داشتم نشستم، تا راه دادند. وقتی داخل اتاق شدم باز هم سرش را از روی کاغذ بلند نکرد و گفت: دختر، چه کار داری؟ گفتم: یک نقد آورده ام. مطلب را دادم و نشستم. بالاخره خواند و یک مرتبه قیافه اش عوض شد. گفت: دختر، اینها را خودت نوشته‌ای؟ گفتم: بله، آقا. این که چیزی نیست، بهتر از این هم بلدم. تحویل گرفت و گفت: بارک‌الله. باز هم بنویس و بیاور. همه را چاپ می‌کنیم. دو تا مقاله دیگر دادم تا این که «توشه» توسط رژیم بسته شد.»

اسلام آوردن مدرن به وسیله هنر
اما در این بین شاید جالب تر از همه، اعتقادیافتن رهنورد به اسلام باشد. او اگرچه نقل کرده که به حسینیه ارشاد رفت و آمد داشته و به کلاس‌های شهید مطهری و دکتر شریعتی (خصوصاً دکتر شریعتی، حتی در حد کلاس خصوصی) می‌رفته است، ولی صریحاً اذعان کرده آنچه موجب «معتقد» شدن او گردیده، مطلب دیگری بوده است: «روزی که مشغول مرتب کردن کتابخانه خواهرم بودم دو تا جزوه دیدم که ترجمه سید حسین نصر [بود] به نام هنر اسلامی. من هیچ تابویی نداشتم. چه هنر کمونیستی و چه اسلامی همه را می‌خواندم. تا آن را خواندم خیلی خوشم آمد. همانجا در کتابخانه نشستم و تا ظهر اینها را تمام کردم. می‌خواهم این را بگویم که اولین آشنایی جدی من برای یک اعتقاد اصولی با هنر شروع شد. حتی برادر من که فیزیکدان بود، هرگز نتوانست مثل من به والایی های اسلام پی ببرد، اگرچه فیزیکدان ها بهتر از دیگران می توانند، لیکن زور هنر خیلی عجیب است. ... آن کتاب از هر رمانی شیرین تر و از هر منظره‌ای زیباتر بود. آن آدم بی شکل از لحاظ اعتقادی، با هنر، معتقد شد. وقتی که دیدم هنر اسلام این است، پس خود اسلام خیلی بالاتر است.»
و از اینجا بود که آنچه او در حسینیه ارشاد می شنید و خودش درک می‌کرد و آنچه از دریچه هنر می یافت به آنجا برسد که او بگوید: «همه آنها دست به دست هم داد تا امروز یک مسلمان نوگرا باشم.»

دیدِ عقب مانده انقلاب اسلامی!
و البته چنین بر می آید که این مسلمان بودن از سنخی است که یک هنرمند بیشتر می تواند به آن برسد، حتی بیشتر از یک فیزیکدان! و لذا روشن است که تنها کسانی که نمی‌توانند به آن برسند عناصر ارتجاعی چون دین شناسان و روحانیون هستند! چرا که آنان دین سنتی دارند و از همین جهت است که رهنورد نه به چنین دینی که از دل کارشناسی اصیل بیرون بیاید اعتقاد دارد و نه طبعاً از پیاده شدن آن خرسند می‌شود، به نحوی که حتی انقلاب اسلامی راهم «عقب‌مانده» می یابد: «تا موقعی که نگاه نوآورانه، مبارزاتی و عرفانی به دین پیدا نکردم، از آن دین سنتی بیزار بودم. ... یاد گرفته بودم ولی دین سنتی نداشتم. یعنی در مقطعی که کسانی دین سنتی داشتند، من اصلاً دین نداشتم. به نظر من نگاه اسلام در کشور ما خوب انجام نشده. انقلاب اسلامی بسیار بزرگ بود، بسیار شکوهمند بود ولی متأسفانه نگاه به دین، به جوانی و به معاصر بودن بسیار عقب افتاده است.»
و از همین روست که این مسلمان‌نو‌گرا و اسلام شناس نو اندیش! جهت پیشرفت ایران در انتهای مصاحبه پیشنهاداتی مطرح می کند که یکی از آنها این است: «نگاه به اسلام و دین نوآورانه‌تر شود» و با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت معنای آن چیزی نیست جز تغییر نگاه اصیل و برآمده از اسلام ناب انقلاب اسلامی به جهان.


منبع: روزنامه ایران



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.