• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1955)
سه شنبه 6/7/1389 - 13:18 -0 تشکر 236013
سخنانی از دکتر علی شریعتی

پروردگارم ،مهربان من

از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!

در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است

و هر زمزمه ای بانگ عزایی

و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...

در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم

و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است

من در این بهشت ،

همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.


"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"


"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"


دردم ، درد "بی کسی" بود
« دکتر علی شریعتی»

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:28 - 0 تشکر 236416



ای آزادی،

تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی

دشواراست، بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛ یک

موجودی خواهم بود توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ،

بیزار ، بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ، بی

روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ، منی بی تو

یعنی هیچ! ...

ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم،

از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد

بیزارم.

ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام !

و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه

شکنجه ها تحمل خواهم کرد.

اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم

علی است، مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد

آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید.

من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو

نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می کنی؟ نا بدانم آن لحظه

کجا باشم، چه کنم؟ ...
« دکتر علی شریعتی »

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:28 - 0 تشکر 236417

تا حال حرف زدن زبان را می شنیدم، حرف زدن قلم را می خواندم، حرف

زدن اندیشیدن را، حرف زدن خیال را و حرف زدن تپش های دل را، حرف

زدن بی تابی های دردناک روح را، حرف زدن نبض را در آن هنگام که

صدایش از خشم در شقیقه ها می کوبد و نیز حرف زدن سکوت را می

فهمیدم ... ببین که چند زبان می دانم!

من می دانم که چه حرف هایی را با چه زبانی باید زد، من می دانم که

هریک از این زبانها برای گفتن چه حرف هایی است.

حرف هایی است که باید زد، با زبان گوشتی نصب شده در دهان، و حرف

هایی که باید زد اما نه به کسی، حرف های بی مخاطب، و حرف هایی

که باید به کسی زد اما نباید بشنود. اشتباه نکنید، این غیر از حرف هایی

است که از کسی می زنیم و نمی خواهیم که بشنود، نه، این که چیزی

نیست. از اینگونه بسیار است و بسیار کم بها و همه از آن گونه دارند؛

سخن از حرف هایی است به کسی، به مخاطبی، حرف هایی که جز با

او نمی توان گفت، جز با او نباید گفت، اما او نباید بداند، نباید بشنود،

حرف های عالی و زیبا و خوب این ها است، حرف هایی که مخاطب نیز نا

محرم است!

این چگونه حرف هایی است؟

این چگونه مخاطبی است؟

« دکتر علی شریعتی » __________________

خدایا:
به من بگو ، تو خود چگونه میبینی؟ چگونه قضاوت میکنی؟


آیا عشق ورزیدن به اسمها تشیع است؟ یا شناختن مسمّی ها؟


( دکتر علی شریعتی )

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:29 - 0 تشکر 236418

نه...

من دیگر ناله نمی کنم ، قرنها نالیدن بس است

می خواهم فریاد بزنم!

اما اگر نتوانستم سکوت می کنم

خاموش بودن بهتر از نالیدن است ...

-----------------------------

به من بگو نگو ، نمی گویم؛

اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم

من می فهمم!!

« دکتر علی شریعتی »

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:29 - 0 تشکر 236419

هنر من و بزرگترین هنر من: فن زیستن در خویش. همین بود که مرا تا

حال زنده داشت. همین بود که مرا از اینهمه دیگرها و دیگران بیهوده

مصون می داشت.


هر گاه با دیگران بودم خود را تنها می دیدم. تنها با خودم، تنها نبودم اما،

اما اکنون نمی دانم این "خودم" کیست؟ کدام است؟


هر گاه تنها می شوم گروهی خود را در من می آویزند که منم و من با

وحشت و پریشانی و بیگانگی در چهره هر یک خیره می شوم و خود را

نمی شناسم! نمی دانم کدامم؟


می بینی که چه پریشانی ها در بکاربردن این این ضمیر اول شخص دارم،

متکلم! نمی دانم بگویم از اینها من کدامم یا از اینها من کدام است؟ پس

آنکه تردید می کند و در میان این "من" ها سراسیمه می گردد و می

جوید کیست؟ من همان نیستم؟ اگر آری پس آنکه این من را نیز هم

اکنون نشانم می دهد کیست؟


اوه که خسته شدم! باید رها کنم. رها میکنم اما چگونه می توانم تحمل

کنم؟


تا کنون همه رنج تحمل دیگران را داشتم و اکنون تحمل خودم رنج آورتر

شده است.


می بینی که چگونه از تنهایی نیز محروم شدم؟!



« دکترعلی شریعتی »

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:29 - 0 تشکر 236420

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است دیدم فاطمه نیست
.


خواستم بگویم، كه فاطمه دختر محمد
(ص) است دیدم كه فاطمه نیست .


خواستم بگویم، كه فاطمه همسر علی است دیدم كه فاطمه نیست
.


خواستم بگویم، كه فاطمه مادر حسین است دیدم كه فاطمه نیست
.


خواستم بگویم، كه فاطمه مادر زینب است باز دیدم كه فاطمه نیست
.


نه، این ها همه هست و این همه فاطمه نیست
.


فاطمه، فاطمه است

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:29 - 0 تشکر 236421



من اگر ما نشدم صحبتی از خویش نبود



ما شدن مرهم این زخم دل ریش نبود



بعد تو هیچ کسی با دل من یار نشد



هر که آمد دل من بعد تو هوشیار نشد



من اگر ما نشدم جای تو تنها بودم



تو نبودی ولی از عشق تو من ما بودم



من اگر ما نشدم خاطر تو با من بود



گله ای نیست زتو چون که خطا از من بود



تو ندیدی که دلم در پس یک صحبت مرد



سیلی سرد غرورم به دل غربت خورد



من از آوار نگاهت قفسی ساخته ام



من اگر ما نشدم چون که تو را باخته ام



این روا نیست که من را به بدی یاد کنی



من خراب تو شوم ، خویش خود آباد کنی



من از این بازی تقدیر فقط بد دیدم



هر چه بد کرد فلک با بدی اش چرخیدم



من اگر ما نشدم چون که دلم راضی نیست



بعد تو هیچ کسی لایق این بازی نیست



من اگر ما نشدم چشم به راهت بودم



من از آن روز ازل مست نگاهت بودم



تو ولی ما شده ای بی خبری از من ها



خاطرت نیست که من مانده ام اینجا تنها



خاطرت نیست که روزی من و تو ما بودیم



من و تو رهگذر کوچه ی رویا بودیم



ولی افسوس که این قصه ی خوش پایان داشت



من اگر ما نشدم درد دلم درمان داشت



من اگر ما نشدم ، آه دریغا فریاد


من و این قصه ی تلخ و تو و عشقی آزاد .

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:29 - 0 تشکر 236422



جهان برایم دیگر هیچ نداشت
و من دلیر،مغرور و بی نیاز اما نه از دلیری و غرور و استغنا،
که از نداشتن، از نخواستن.
زندگی کوچکتر از آن بود که مرا برنجاند و زشت تر از آن که دلم بر آن بلرزد
هستی تهی تر از آن که به دست آوردنی مرا زبون سازد
و من تهیدست تر از آن که از دست دادنی مرا بترساند
هبوط در کویر

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:30 - 0 تشکر 236423


دنیایی همه دیوار و سقف و نظم و حساب و کسب،مصلحتی،موقتی...وخوبی ها و رنگها و زیبایی ها و...آه!
نمیخواهم،من دیدار شما را،ای همه رنگ ها و تصویرها و چهره هاو عشق ها و ایمانهای زشت،بیگانه،پوچ،نمی نواتم تحمل کنم،
چقدر از شما دورم!
چه رنج آور است تجدید خاطرهایی که از شما دارم!
چه آزادی آسوده ای در خود احساس می کنم هرگاه می بینم فراموش تان کرده ام
هرگز یادم نکنید!
چه آسودگی وآزادی آرام و پاکی است در دوری از شما!
دیگر نزدیکم میایید!

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:30 - 0 تشکر 236424

تعجب نکنید.آری پیامبری به نام محمد به رسالت نرسیده ودینی به نام اسلام نیامده البته برای کسی که او را و دینش را نمی شناسد.
چه فرقی میان کسی است که قبل از بعثت پیامبر بوده وکسی که بعد از او آمده واو را نمی شناسد.
هر دو نسبت به پیامبر جاهلند ولی به طرق مختلف.

حال لحظه ای تفکر کنید.
در چه دوره و قرنی زندگی می کنید؟
آیا تا به حا ل پیامبری برای هدایت شما آمده؟
آیا این جمله درست نیست که "کسی که کتاب نمی خواند حال وروز کسی را دارد که سواد خواندن ندارد"

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

چهارشنبه 7/7/1389 - 10:30 - 0 تشکر 236425

روزی از روزها ،

شبی از شب ها ،

خواهم افتاد و خواهم مرد ،

اما می خواهم هر چه بیشتر بروم .

تا هرچه دورتر بیفتم ،

تا هرچه دیرتر بیفتم ،

هرچه دیرتر و دورتر بمیرم .

نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ،

پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ،

افتاده باشم و جان داده باشم ،

همین .

((دکتر علی شریعتی))

شب هاي دراز بي عبادت چه کنم

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گويند کريم است و گنه ميبخشد 

گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.