«هیچ کس دروغگو به دنیا نیامده.» این را بسیار شنیده ایم. امادروغ هم بسیار شنیده ایم! دروغگویی در اصل یک ویژگی اکتسابی است که بنا به شرایطدرونی و بیرونی فرد رخ می دهد یا تکرار می شود. در حقیقت شرایطی وجود دارد که فردبا قرار گرفتن در آنها با خطر دروغ گفتن مواجه می شود. بالطبع پیچیدگی های زندگیامروزی شرایطی متناقض و گاهی بغرنج برای هر کسی پدید می آورد که در آن دروغ نگفتندشوار می شود. حال این که فرد پس از دروغ گفتن چه تصوری نسبت به آن دارد و به چهنوع عواقب درونی دچار می شود موضوعی جداگانه است و با شاخص های رفتاری ویژه ای نظیرعادت به دروغ گفتن یا عذاب وجدان توضیح داده می شود. کمیت و کیفیت دروغ های کوچک وبزرگ و آشکار و پنهان ناشی از تناقض ها و پیچیدگی های شرایط پیرامونی به قدری استکه برخی سقوط فضیلت راستگویی را معضلی دامنگیر جامعه بشری در جهان معاصر و مدرن میدانند.
در این میان باید پرسید دروغ ها واقعا چرا گفته و شنیده می شوندو شرایط بالا رفتن ریسک دروغگویی کدامند؟
● در جستجوی علت ها
۱) خودشیفتگی روانی: علت بسیاری از دروغگویی ها همین بیماریروانی است که در رفتار، گفتار و کردار فرد در موقعیت های مختلف تجلی می یابد. چنینافرادی از دروغ برای متمایز کردن خود از دیگران، جلب توجه، فخرفروشی و آنچه بهدرخشیدن در جمع معروف است استفاده ابزاری می کنند. همه ما با افرادی مواجه شده ایمکه همواره مسائل مرتبط با خود و کارهایشان را به شیوه ای اغراق آمیز تعریف می کنندو گاهی با آن که دروغ نمی گویند یا نمی توان با قاطعیت گفت که سخنشان راست نیست،اما باور حرف هایشان به همان شکلی که القا می کنند نیز عاقلانه به نظر نمی رسد. ایننوع دروغگویی که با اغراق و مبالغه بسیار همراه است و انگیزش روانی مخاطب را مطالبهمی کند حتی در ادبیات داستانی ملل مختلف قابل بررسی است. گاهی نویسنده واقعه ایحقیقی یا ذهنی را چنان با اغراق به مخاطب ارائه می کند که باورش دقیقا به همان شکلدشوار می شود.
۲) مصلحت اندیشی: دروغ گفتن از روی مصلحت اندیشی نزد عقلاپذیرفته است، اما بسیاری از افراد از آن سوءاستفاده می کنند. بسیاری از دروغ ها بااین بهانه موجه جلوه داده می شوند در حالی که می توان دریافت تنها چیزی که در اینمیان رعایت نشده مصلحت است! اجتناب از توهین به دیگران، جلوگیری از اهانت بهاحساسات و عقاید اطرافیان، پوشاندن و مخفی کردن اشتباهات شخصی، حفظ آبروی دیگری،خودداری از ایجاد دردسرهای بیهوده و... دلایلی هستند که برای دروغ مصلحت آمیز ذکرمی شوند و البته فقط در موارد معدودی واقعا صدق می کنند. استفاده از توجیه مصلحتاندیشی برای دروغ گفتن بتدریج دروغ را به یک استراتژی برای پیشبرد امور تبدیل میکند در حالی که مصلحت اندیشی در چنین مواقعی در حقیقت استثنایی بر اصول محسوب میشود. راه شناخت نیز این است که فرد مکررا دروغ می گوید و مدام از مصلحت اندیشی دممی زند.
۳) ترس: ترس ها چه واقعی باشند و چه ساختگی و بی اساس، ریسکدروغگویی را افزایش می دهند. می گویند دروغ را باید با دروغ پوشاند و هنگامی که پایترس در میان باشد دروغ ها مسلسل وار تکرار می شوند. ترس ها روحیه را از بین می برندو قدرت راستگویی را از فرد می گیرند. این ترس ها ممکن است فقط به صورت شخصی معناداشته باشند و برای عموم منشأ اثر نباشند. برای مثال فردی از همسرش بترسد و دربارهیک مساله بی اهمیت به وی دروغ بگوید. اغلب دروغ های که به دلیل ترس گفته می شوند،درحقیقت نشان دهنده ترس از عقوبت و نتیجه کار هستند.
۴) استیصال: «در موقعیتی گیر کردم که مجبور شدم دروغ بگویم.» این جمله آشنا نیز یکی دیگر از دلایل دروغگویی را آشکار می کند. هنگامی که در نظرفرد عاقلانه ترین کار دروغ گفتن باشد استیصال ذهنی و روحی او دروغ را نزد وی یا حتیدیگران موجه جلوه می دهد. بخشی از دروغ هایی که به کودکان گفته می شود نیز بر همیناساس است. کودکی بنا به سن، تجربه و ساختار ذهنی اش قدرت درک و پذیرش برخی واقعیاتنظیر اتفاقات بد، مرگ، معلولیت، بیماری های کشنده و... را ندارد و بزرگ ترها نیزغالبا در توضیح چنین مسائلی برای وی دروغ بافی می کنند. گاهی نگفتن همه واقعیت بهتراز دگرگونه کردن اصل ماجراست.
۵) برتری جویی: هنگامی که پای تحقیر در میان باشد و برای مثالفرد با دیگری مقایسه شود، برای آن که به قول معروف کم نیاورد ممکن است دروغ بگوید. این نوع دروغگویی برای حفظ شأن فرد و احتمالا برتری جویی او نسبت به دیگران است واغلب دیگران هستند که مقدمات آن را فراهم می آورند. نارسایی های روابط اجتماعی درمحیط خانواده و میان دوستان و آشنایان دلیل اصلی این نوع دروغ های برتری جویانههستند. بخش بزرگی از دروغ های کودکان نیز در چنین شرایطی گفته می شود.
۶) انتظارات نادرست دیگران: گاهی دروغگویی رضایت دیگران رادرباره یک موضوع خاص برمی انگیزد. برای مثال فرد به دروغ می گوید از فلان شخص دلخورنیست یا با وی آشتی کرده است. مثال دیگر این که اگر در جمعی همه از کارهای نیک خودنظیر دستگیری از محرومان، صدقه دادن، کمک به نیازمندان یا نجات فردی از یک موقعیتخطرناک سخن بگویند، برای هر متکلم جوی از انتظار گروهی پدید می آید که اگر دربارهکارهای خوبش چیزی هم به ذهنش نمی رسد با یک دروغ به خواست پنهان جمع پاسخ دهد.
۷) فرار از واقعیت: این اصطلاحی در روان شناسی است که دربارهدروغگویی فرد به خودش به کار می رود. برای همه پیش می آید که برای فرار از یکواقعیت یا عواقب احتمالی آن خودشان را با دروغ بافی درباره آن آرام می کنند. برایمثال پس از انجام عملی زشت در حق دیگران خود را با جملاتی نظیر این که حقش بود، منمقصر نبودم، او متضرر نشده است و ... خود را تسلی میدهد .
منبع: ایران ویچ