آنجا، که روستایش می خوانند، هنوز هم با همه تغییراتی که نسبت به ۲ دهه قبل پذیرفته، لااقل مجال نفس کشیدن را برای «انسان» باقی گذارده است.
آنجا هنوز هم خیلی چیزها، «خودشان» هستند.
هیچ چیز «بزک کرده» نیست.
آدمها، بی هیچ «افزودنی» یا «کاستنی»، آدمند.
سلام ها و جواب ها، همان است که هست.
خورشید، خودش است. موعد طلوع و غروبش همان است که هست.
«ساعت»ی در کارنیست. آدم ها با «آفتاب» بیدارند، با «آفتاب» عرق می ریزند و با «آفتاب» نیز خوابند و چه زیباست اینگونه خفتن و بیدار گشتن.
خاک، «خودش» است. سنگ «خودش» است.
هوا، «خودش» است. آب نیز همان که باید باشد.
درختان، خود خودشان هستند. هیچ دستی، هیچ خطی بر آنها نینداخته است.
اثری از «تصنع» و «تظاهر» در هیچ عنصری نمی یابی.
از هر زاویه ای که بنگری، همان است که هست! خالصِ خالص.
«زنده»گی نیز خودش است. خودش و خودش.