فرزند شهید لاجوردی در گفتوگو با فارس:
سیدحسین لاجوردی؛ فرزند سوم شهید «سیداسدالله لاجوردی»، پزشك عمومی و استاد دانشگاه آزاد اسلامی است. وی خاطرات فراوانی از همراهی با پدر در دوران نبرد حق علیه باطل در 8 سال دفاع مقدس دارد؛ وی در خصوص فعالیتهای انقلابی و مبارزات شهید لاجوردی و مجاهدتهای وی بعد از پیروزی انقلاب در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، اظهار داشت: شهید لاجوردی در سال 1314 در تهران به دنیا آمدند؛ دوران تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را كه به پایان رساند، وارد مسجد مرحوم شاهچراغی شد و دروس حوزه را در محضر ایشان فرا گرفت.
*شهید لاجوردی بیش از یك دهه از عمر خود را در زندان گذراند
لاجوردی افزود: وقتی مبارزات انقلاب اسلامی شروع شد، افراد انقلابی كه در مساجد مختلف بودند و فعالیتهای مبارزاتی و روشنگری انجام میدادند و یكی از آنها نیز گروه مسجد شاهچراغی بودند، با دستور حضرت امام (ره) مبنی بر اتحاد هیئتهای اسلامی به یكدیگر متصل شدند و «هیئتهای موتلفه اسلامی» شكل گرفت و به این ترتیب، آقای لاجوردی وارد گروه مؤتلفه اسلامی شد.
وی ادامه داد: وقتی مبارزات حضرت امام (ره) در سالهای 41 و 42 آغاز شد، پدر و دیگر مبارزان نیز مبارزات خود را شروع كردند كه منجر به چندین بار دستگیری ایشان شد به طوری كه پدرم بیش از یك دهه از عمر شریفش را در زندانهای ستمشاهی گذراند اما در همان دوران زندان و حبس نیز دروس خود را نزد اساتیدی كه به همراه ایشان در حبس به سر میبردند، مانند آیتالله انواری و آیتالله مهدوی كنی و دیگر اساتید، سطح را به پایان رساندند به طوری كه آیتالله مهدوی كنی از درك عمیق و ژرفنگری فقهی ایشان به عنوان یك شاخصه بزرگ یادی میكردند.
فرزند شهید لاجوردی اظهار داشت: انتصاب شهید لاجوردی به سمت معاون قوه قضائیه نیز به این دلیل بود كه ایشان دوره اجتهادشان را نزد اساتید و علمایی كه در زندان بودند، گذراندند و بنده بارها از چندین نفر از دوستان و همرزمان ایشان تصدیق این مطلب را شنیدم.
* شهید لاجوردی با ژرفنگری رگههای انحرافی را در زندان شناخته بود
وی گفت: پدرم دائم در حال مطالعه بودند و نهجالبلاغه و وسایلالشیعه را بارها مطالعه كردهبودند و به این دو كتاب علاقه بسیاری داشتند؛ در كتابی كه از اسناد ساواك منتشر شده است، اشاره شده كه بعد از مدتهای زیادی كه ایشان را شكنجه میدهند و بیحال و بیرمق ایشان را به داخل سلولشان میاندازند، مشاهده میكنند كه ایشان بلافاصله بعد از به هوش آمدن، به خواندن قرآن و نهجالبلاغه اقدام میكند.
لاجوردی با بیان اینكه یكی از ویژگیهایی كه موجب شد به ایشان عنوان «دیدهبان انقلاب» تعلق گیرد، ژرفاندیشی و مكتبشناسی عمیق شهید لاجوردی بود، اظهار داشت: پدرم، مكاتب الهی و اسلامی را بسیار خوب شناخته بود و چهرههای سیاسی كه در زندان دیده بود را بسیار خوب رصد كرده و خوب شناخته بودند و رگههای انحرافی را با توجه به ژرفنگری كه به واسطه دروس حوزوی به دست آورده بودند، خوب شناسایی كردند. شاید یكی از علل زیادی كه بعد از پیروزی انقلاب، ایشان به ریاست دادستان انقلاب تهران و ریاست سازمان زندانها انتخاب كردند، آن ژرفنگری ایشان و اینكه خیلی خوب انحرافها را رصد میكردند، بود.
*شهید لاجوردی در شرایطی رئیس دادگاه انقلاب شد كه در تهران روزی 30 ترور انجام میشد
وی اضافه كرد: بعد از پیروزی انقلاب، ایشان به همراه حضرت آقا، در ستاد استقبال حضرت امام (ره) حضور داشتند و بعد در سمتهای مختلفی در صدا و سیما اشتغال داشتند. قرار بود در زمان نخستوزیری شهید رجایی، وزیر بازرگانی شوند كه بنیصدر قبول نكرد چون هیچ اعتقادی به طرز تفكر شهید لاجوردی نداشت؛ به همین دلیل دادستانی انقلاب اسلامی را با نظر شهید بهشتی و تائید امام (ره) برعهده گرفتند.
فرزند شهید لاجوردی گفت: ایشان پیش از ریاست دادستان انقلاب، شناسایی گروهك فرقان را برعهده داشت؛ دهه 60 و 61 دورانی بود كه منافقین در كشور بسیار فعالیت داشتند به طوری كه در دهه 60 روزی 30 ترور در تهران انجام میشد و شهید لاجوردی با چند طرح ابتكاری توانستند تحرك این گروه را بسیار كم كند.
فرزند شهید لاجوردی اظهار داشت: یكی از این طرحها، طرح «مالك و مستأجر» بود. سازمان منافقین، خانههای تیمی زیادی را در سطح تهران داشتند و آقای لاجوردی از مالكین خواسته بودند كه مشخصات مستأجرهای خود را بگویند و به این روش تعداد زیادی از خانههای تیمی منافقین لو رفت و عده زیادی از آنها دستگیر شدند. شهید لاجوردی در ابتدای امر بسیار معتقد به اجرای كار فكری روز منافقین بودند و سعی میكردند از راه اندیشه با آنها كنار بیایند اما وقتی منافقین اعلام كردند، میخواهند اقدامات مسلحانه داشته باشند لذا ایشان نیز با تمام توان جلوی آنها ایستاد.
وی ادامه داد: یكی دیگر از طرحهای ابتكاری شهید لاجوردی در سال 60 «اطلاعات مردمی» را راهاندازی كرد؛ همچنین نیروهای مردمی را به عنوان نیروی ضربتی دادستانی انقلاب و گشت شب به منظور شناسایی گروهكها و خانههای تیمی منافقین و جلوگیری با اقدامات احتمالی آنها تشكیل دادند و مجموعه این اقدامات موجب شد تا محیط ناامن آن دوران به یك محیط امنتری تبدیل شد.
لاجوردی گفت: با وجود این تدابیر، منافقین در 6 و 7 تیر اقدام به انجام ترورهایی كردند كه طی آن آیتالله خامنهای مجروح و شهید بهشتی و یارانش به شهادت رسیدند؛ روز 8 تیر نیز میخواستند شهید لاجوردی و آیتالله میلانی را ترور كنند كه شهید كچویی به طرف آن منافق حمله میبرد تا اسلحه را از دست او بگیرد كه خودش به درجه رفیع شهادت نائل میشود و شاید این دوران پررنگترین دوران مبارزات پدرم بود.
فرزند شهید لاجوردی ادامه داد: چند ماه پیش از عملیات مرصاد و در پی آزادی برخی زندانیان، شهید لاجوردی نامهای به حضرت امام خمینی (ره) مینویسد و در آن اشاره میكند كه شما مطمئن باشید این آزادیهای بیرویه كه طی آن عده زیادی از منافقین آزاد میشوند، در آینده مشكلساز خواهد شد و این افراد دست به خرابكاری میزنند و خسارتهای جبرانناپذیری را به كشور وارد میكنند؛ همه اینها دلیلی میشود بر اینكه شهید لاجوردی همه مسایل را به خوبی رصد میكردند البته در آن زمان ایشان مسئولیتی نداشتند و توسط شورای عالی قضایی با فشار دفتر آقای منتظری یعنی سیدمهدی هاشمی از كار بركنار شده بودند.
*شهید لاجوردی نخستین فردی بود كه به افكار التقاطی منافقین پی برد
وی ادامه داد: در كتابهایی كه توسط موسسه فرهنگی شهید لاجوردی به چاپ رسیده است، عنوان شده است كه شهید لاجوردی نخستین فردی بودند كه در زندانها پی به نفاق منافقین بردند كه برگرفته از آن درك عمیق و مكتبشناسی وسیع ایشان بود.
لاجوردی گفت: اوایل دهه 50 كه چهره سازمان منافقین هنوز مشخص نشده بود، شهید لاجوردی نخستین فردی بود كه در زندان به مكتب التقاطی منافقین و اینكه آنها دین اسلام را با ماركسیست در هم آمیختهاند پی برد و بسیاری از همرزمانشان به این مسئله تأكید كردند. پدرم در زندان به افشاگری چهرههای منافق میپرداخت اما به گونهای بود كه رژیم پهلوی نتواند از اختلاف مبارزین سوء استفاده كند و با این احتیاط دست به افشاگری زدند چون آنها را بسیار خطرناك میدانستند و معتقد بودند كه التقاط آنها میتواند صدمات جبرانناپذیری به عقاید جوانان كه سمپاد آنها محسوب میشدند، وارد سازد؛ این افشاگریها موجب شد تا منافقین از همان دوران كنیه ایشان را به دل گرفتند.
*حضرت امام (ره)، شهید لاجوردی را ملاك قیاس مظلومیت حاج احمد آقا قرار دادند
فرزند شهید لاجوردی با اشاره ماجرای بركناری شهید لاجوردی از ریاست دادگاه انقلاب تهران، اظهار داشت: حضرت امام (ره) با این اقدام مخالف بودند اما وقتی از دفتر آقای منتظری به شورای عالی قضایی فشار وارد شد، حضرت امام (ره) به آقای لاجوردی گفته بودند كه شما استعفا نده و بمان و آقای رازینی نیز كه دادستان انقلاب اسلامی مشهد بود و قرار بود جانشین شهید لاجوردی باشد، نیز میگفتند كه امام (ره) به من نیز فرمودند در مشهد بمان و به هیچ وجه به تهران نیا؛ اما نمیدانم چرا شورای عالی قضایی هر دو كار را كه مخالف نظر حضرت امام (ره) بود، انجام داد.
لاجوردی اضافه كرد: آقای هاشمی رفسنجانی نیز در خاطراتشان به این مسئله اشاره كردهاند كه وقتی حضرت امام (ره) متوجه بركناری آقای لاجوردی شدند، بسیار ناراحت شدند و در نامهای كه راجع به سید احمدآقا نوشتند، در رابطه با مظلومیت سیداحمد، شهید لاجوردی را ملاك تشخیص قرار میدهند و میفرمایند "در آن دورانی كه برای بركناری آقای لاجوردی، فشارها خیلی زیاد بود، احمد بیش از همه تأكید داشت كه بركناری آقای لاجوردی یك خیانت بزرگ به كشور است "؛ یعنی حضرت امام (ره)، آقای لاجوردی را ملاك قیاس مظلومیت حاج احمد آقا قرار میدهند.
*شهید لاجوردی معاونت فرهنگی را در رأس معاونتهای سازمان زندانها قرار داد
وی افزود: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید لاجوردی به مدت 8 سال ریاست سازمان زندانها را برعهده میگیرند. در آن دوران، معاونت انتظامی پررنگترین معاونت سازمان زندانها بود، اما بعد از ورود آقای لاجوردی به این سازمان، معاونت فرهنگی به عنوان نخستین اولویت سازمان مشخص شده و تلاش كردند تا این معاونت فربهتر شد. همچنین شبكه داخلی سازمان زندانها را راهاندازی كردند كه برای نخستین بار اتفاق افتاد.
فرزند شهید لاجوردی گفت: وقتی كه منافقین را دستگیر میكردند و جلسات اعتراف برگزار میشد، از طریق این شبكه برای همه زندانیان به نمایش در میآمد تا ببینند فلانی بریده است و حالا دارد اعتراف میكند و این مسئله موجب میشد تا زندانیان در افشای چهره برخی منافقین كمك كنند؛ مثلاً یك زندانی میآمد و میگفت كه فلان منافق دیشب اسمش را دروغ گفته است و این موجب میشد تا كلاف سر در گم مجاهدین خلق یا منافقین باز شود. اقدام دیگر شهید لاجوردی، راهاندازی كتابخانههای داخلی زندانها بود؛ تعداد بسیار زیادی كتاب وارد بندها شد و زندانیان تشویق میشدند كه اگر كتاب بخوانند و خلاصه بنویسند به آنها مرخصی داده شود.
وی افزود: پاسخگویی به شبهات جوانان با راهاندازی مناظرههای مختلف در داخل زندانها و برپایی جلسات زیارت و دعا از دیگر برنامههای شهید لاجوردی در سازمان زندانها بود. ایشان زندانیان را روزهای پنجشنبه و جمعه به سد لتیان میبرد. شهید لاجوردی خودشان زندانی بودند و درد زندانیها را میفهمیدند، به همین جهت كارگاههای حرفهآموزی جزو اولویتهای ایشان بود كه هم برای معاش مددجویان مفید بود و هم موجب شده بود كه اوقات فراغتشان كم شود و بتوانند از وقت خودشان بهتر استفاده كنند.
*در دوران ریاست شهید لاجوردی در سازمان زندانها، بیسوادی در یكی از زندانها با صفر رسید
لاجوردی بیان داشت: نخستین اقدامی كه پدرم در معاونت فرهنگی انجام دادند، زیباسازی محیط زندان و نقاشی دیوارها بود، پدرم دستور داده بودند كه غذای مدیران زندان با غذای زندانیان یكی باشد تا اگر اشكالی در غذا وجود داشت، متوجه شوند؛ در برخی زندانها، همه زندانیان اقدام به حفظ و آموزش قرائت قرآن كرده بودند و حتی در یكی از سالهای فعالیت ایشان، میزان بیسوادی زندانیان به صفر رسیده بود.
وی ادامه داد: شاید بیشتر ایام نوروز كه ما علاقه داشتیم پدر كنار ما باشد، ایشان در لحظه سال تحویل در كانون اصلاح و تربیت و در كنار بچهها بودند و همواره اصرار داشتند كه دادگاه اطفال جدا شود و زیرنظر معاونت پژوهشی سازمان زندانها قرار گیرد و معتقد بودند كه بسیاری از بزهها به مشكلات اجتماع و جامعه باز میگردد؛ به همین دلیل معاونت پژوهش سازمان زندانها چندین جایزه بینالمللی را به خود اختصاص داد.
فرزند شهید لاجوردی گفت: پدر از حضور اساتید مختلف استفاده میكردند تا معاونت پژوهش را فربهتر كنند و معتقد بودند كه تحول در معاونت پژوهشی سازمان زندانها میتواند بسترساز همه اقداماتی باشد كه در زندانها انجام میشود. شهید لاجوردی با كمك روانشناسان و روانپزشكان برای زندانها پروندههای شخصیتی تشكیل دادند؛ همچنین طرح «زندان باز» كه هماكنون نیز اجرا میشود، از دوران آقای لاجوردی آغاز شد به طوری كه زندانیانی كه جرمهای خیلی سنگین نداشتند و حضورشان در جامعه مشكلات خاصی ایجاد نمیكرد، این اجازه را داشتند كه بتواند به خانه خود بروند و فقط شب را در زندان سپری كنند.
وی در خصوص راهاندازی ستاد دیه نیز گفت: ستاد دیه یكی از ابتكارات شهید لاجوردی بود كه آقای جولایی با دست نوشتهای از سوی شهید لاجوردی عهدهدار مسئولیت این ستاد شد و تاكنون 30 هزار زندانی دیه آزاد شده است و اعلام كردند كه تا 2 ماه آینده با كمكهای مردمی كه انجام میشود انشاءالله هیچ زندانی دیهای در زندانها نخواهد بود.
*شهید لاجوردی معتقد بود كه فقط باید آزادی زندانی سلب شود نه سایر امكاناتش
لاجوردی افزود: شهید لاجوردی در راستای كارآمدتر كردن معاونت فرهنگی بسیار پیگیری كردند تا دانشكده جرمشناسی و زندانبانی را برای آموزش بیشتر پرسنل شاغل در زندان راهاندازی كنند؛ شهید لاجوردی این تفكر را به سازمان زندانها القا كرد كه زندانی یك فرد در حال تنبه و آموزش است و باید با او با كرامت برخورد شود و به شدت به این نكته تأكید داشتند كه زندانی اگر زندانی شده است، فقط باید آزادیاش سلب شود نه دیگر امكانات او.
وی طراحی نقشه جغرافیای جرمخیزی كشور را نیز یكی دیگر از ابتكارات شهید لاجوردی خواند و ادامه داد: اجرای این طرح در شناسایی شهرها جرمخیز و اینكه چه نوع جرمی در هر شهر بیشتر رخ میدهد، بسیار كمك كرد. كادرسازی برای دستگاه مدیریت قضایی كشور نیز از دیگر اقدامات شهید لاجوردی بود. از كادر ایشان، امروز اغلب جزو مدیران ارشد نظام هستند و چند نفر از استانداران دولت نهم و دهم از معاونان شهید لاجوردی بودند و حتی محافظین ایشان در مسندهای مهمی هستند.
فرزند شهید لاجوردی در خصوص بركناری ایشان از ریاست سازمان زندانها در اواخر عمر شریفشان نیز بیان داشت: شهید لاجوردی بسیار به آیتالله یزدی رئیس وقت قوه قضائیه علاقه داشتند؛ ایشان 2_ 3 مرتبه استعفا داده بودند، اما آیتالله یزدی قبول نكرده بودند؛ تا اینكه در اسفند 76 آقای عباسیفر كه رئیس دفتر آیتالله یزدی بود به زندان اوین میرود و به آقای لاجوردی میگوید كه آیتالله یزدی گفتهاند شما استعفا بدهید. آقای لاجوردی نیز متعجب میشوند چون مدتی پیش از این، استعفا داده بودند و آیتالله یزدی به هیچ عنوان قبول نكرده بودند. ایشان نیز دو خط استعفا نامه مینویسند و به دفتر آیتالله یزدی فكس میكنند؛ آیتالله یزدی بعدها در حضور ما گفت كه وقتی من این فكس را دیدم به شدت ناراحت شدم كه چرا ایشان باید بدون نظر من استعفا بدهند كه بعد معلوم شد، آقای عباسیفر به كذب این حرف را زدهاند و نظر آیتالله یزدی نبوده است.
*شهید لاجوردی معتقد بود جریانات انحرافی میخواهند كشور را مانند افغانستان كنند
وی ادامه داد: پدرم نیز میگفتند كه بارها به آقای یزدی گفته بودم كه آقای عباسیفر نقش اصولگراها را بازی میكند، در صورتی كه بیشتر به اصلاحطلبها تمایل دارد. بعد از ریاست جمهوری آقای خاتمی، آقای عباسیفر بلافاصله به سمت مشاور حقوقی رئیس جمهور منصوب شدند و آنجا نقشها بسیار بارزتر شد كه آقایان اصلاحطلب، نقشهایی را در دوران اصولگرایان به اجرا در آوردند كه نظر اصولگرایان نبودند.
فرزند شهید لاجوردی گفت: شهید لاجوردی بعد از این استعفا اعلام كردند كه دیگر به هیچ وجه به سمت خود باز نمیگردند چرا كه نمیخواهم كله برنظام باشم. مسئولیتهایی به ایشان پیشنهاد شده بود و ایشان میگفتند كه آنها دارند برای من مسئولیت میسازند و در نهایت به همان حجرهای كه از دوران كودكی در آن اشتغال داشتند، بازگشتند و در همان جا نیز به شهادت رسیدند.
وی اظهار داشت: وقتی برخی جرایانات مانند ماجرای شهردار تهران و مشكلی كه برای یكی دو تا از وزرا در نماز جمعه اتفاق افتاد و سخنان آقای نوری در نماز جمعه رخ داد، شهید لاجوردی به شدت به هم ریختند و عنوان كردند كه این فرد چطور جرأت میكند، نسبت به مقام ولایت اینگونه صحبت كند. ایشان معتقد بود كه اینها میخواهند كشور ما را به افغانستان تبدیل كنند و همان بینظمی كه آنجا صورت میگیرد، اینجا اتفاق بیفتد.
*وصیتنامه شهید لاجوردی یك وصیتنامه امامگونه است
فرزند شهید لاجوردی در خصوص وصیتنامه این مجاهد نستوه نیز گفت: بعد از شهادت شهید لاجوردی، آیتالله یزدی كه خطیب نماز جمعه وقت تهران بودند، به همه مردم به خصوص به جوانان توصیه كردند كه وصیتنامه شهید لاجوردی را بخوانند و گفتند كه این وصیتنامه یك وصیتنامه امامگونه است. این وصیتنامه در سال 65 نوشته شده است. در شرایطی كه عملیات فاو در حال اجرا بود و دهها فروند هواپیما بالای سر ما بود و من به همراه پدرم به سمت فاو حركت میكردیم. ایشان در آن نامه به خطر تكرار مشروطه هشدار دادند كه 15 سال قبل خطر مجاهدین خلق را تذكر داده بودند.
*شهید لاجوردی اطرافیان خاتمی را برای نظام خطرناك میدانست
وی اظهار داشت: پدرم افرادی كه در پرونده هشتم شهریور دخالت داشتند را متهم میدانستند و در وصیتنامهشان نیز آوردهاند كه افرادی كه قاتلین شهید رجایی هستند در مسندهایی از حكومت بودند و برخی از آنها مانند سازگارا الان در ماهواره صحبت میكند كه در ماجرای ترور شهید رجایی و باهنر متهم بود و با فشارهایی كه شورای قضایی به دفتر آقایان میآورد، پرونده آنها مختوم اعلام شد كه فرو افتادن پرده از چهره برخیها در جریان فتنه اخیر دلیل دیگری بر تیزبینی شهید لاجوردی است. ایشان معتقد بودند كه مجاهدین خلق و مجاهدین انقلاب 2 لبه یك قیچی هستند كه هر دو كمر نظام را قطع میكنند.
لاجوردی ادامه داد: آقای لاجوردی حداقل در خانواده نسبت به شخص آقای خاتمی احترام قائل بود و ایشان را یك فرد اخلاقی میدانستند كه البته مربوط به آن زمان است اما معتقد بودند افرادی كه در اطراف ایشان حلقه كردهاند و برای ایشان تصمیمسازی میكنند، میتوانند فوقالعاده برای نظام خطرناك باشند و از گوشزد كردن این مسئله ابایی نداشتند؛ همانطور كه در زمان آقای هاشمی رفسنجانی در زمانی كه وزیر اطلاعات آقای فلاحیان بودند، بارها نسبت به حضور برخی افراد تذكر داده بودند و گفته بودند كه آنها در زمانی كه بتوانند به نظام ضربه بزنند، حتما این كار را میكنند و یكی از دلایل اختلاف شهید لاجوردی با آقای فلاحیان حضور این افراد در سطوح مختلف مدیریتی وزارت اطلاعات بود.
* "میخواهیم به باغ پدرجان برویم "
وی با بیان خاطراتی از دوران كودكی و مبارزات پدر نیز بیان داشت: ما از دوران كودكی به دیدار پدر در زندان میرفتیم و نقش مادرم در روحیه دادن به ما بسیار مهم بود. ما كودكان 8_ 9 سالهای بودیم كه وقتی میخواستیم به دیدار پدر برویم مادرم میگفتند "میخواهیم به باغ پدرجان برویم ". البته این باعث شده بود كه ما هیچ وقت از باغ خوشمان نیاید و همیشه میگفتیم این چه باغی است كه باعث جدایی ما از پدرمان شده است و حتی در اطراف زندان با سنگریزه به در و دیوار زندان میزدیم و اینگونه نفرت خودمان را از زندان نشان میدادیم. گاهی پیش میآمد كه 6_ 7 ماه از پدر خبری نداشتیم و وقتی كه به دیدار او میرفتیم با صحنههای نازیبا و خشنی را روبرو میشدیم؛ مثلاً ایشان پاهایشان زخمی بود یا سر و صورتشان كبود بود اما سعی میكردند كه با شوخی و خنده زشتی این صحنهها را در برابر دیدگان ما كم كنند.
فرزند شهید لاجوردی در خصوص اهمیت این شهید والامقام به بحث تربیت فرزندان اظهار داشت: ایشان فرزندان خود را در بهترین مدارس اسلامی ثبتنام میكرد تا خیالشان از محیط تحصیل و دوستان ما راحت باشد اما در دوران زندان تمام مدت به فكر ما بودند و داستانهایی برای ما مینوشتند كه سلسلهوار بود و بیشتر نقش تربیتی داشت مثلاً در داستانی به نام «بهار و زمستان»، برای اینكه ساواك حساسیت پیدا نكند، بعد از اینكه 4 قسمت از این داستان را برای ما فرستادند، یكی ـ دو هفته بعد برای ما نوشتند كه در آن داستان به جای این كلمه، فلان كلمه را بگذارید و به این ترتیب مضمون نامه به كلی تغییر میكرد و نشان میداد كه شاه انسان بسیار بدی است و مثلا روحانی میآید كه نقش بهار را دارد یا در یكی از داستانها، ظلم و سیاهی را به چهارپایی تشبیه كرده بودند كه بسیار پرزور است و ما چون پاهای این چهارپا را گرفتهایم، بدن ما دارد مجروح میشود ولی بهتر از این است كه این چهارپا رها شود و افراد بسیاری را لگدمال كند.
وی ادامه داد: ایشان در نامههایشان مادرم را با الفاظ بسیار زیبا و فوقالعاده عاطفی خطاب میكردند و موجب میشد كه میان ما علاقه پدر و فرزندی بیشتر و عمیقتر شود. گاهی احادیث و آیاتی مینوشتند و از ما میخواستند درباره آن كنكاش كنیم و برای ایشان نظرمان را در رابطه با آن حدیث بنویسیم. ایشان در یكی از نامههای خود نوشته است "بسماللهالرحمنالرحیم. سلامی مملو از شور و شوق و درودی همراه با دنیای مهر و امید به تو مهربان همسرم كه رنج طاقت فرسای چندین ساله را با آغوش باز پذیرا شده و در این هرمان شیرافكن خم به ابرو نیاوردهای؛ درود بر تو ای روحبخش زندگیام كه در احساس مسئولیت به آن پایه از آگاهی رسیدهای كه شایسته یك مادر مسلمان و متعهد است. مادر مسلمانی كه با تفكر اسلامیاش بر سراسر شوم زندگی با فرزندانش، زیربنای همه رفتارها و كردارش قرار گرفته است. مادر متعهدی كه از تربیت فرزندان خود دریغ نورزیده و خود را در برابر آسیبهای آنها مسئول میداند. مسئول در برابر هرآنچه در صحنه زندگی به روی پرده آید كه حضرت باری تعالی، منت نهاده و توان آن بخشیده كه با سرپنجه تدبیر تمام زشتیها را به زیبایی تبدیل كرده و پذیرای مسئولیتهای سنگینی باشد و در بند بند نامه مادرم را با عناوینی چون، ای همسر مهربانم، بهترین دوستم، ای تنهای تنهایم، ای سامان بخش نابسامانیهایم، یاد میكردند.
*از خدا میخواهم شفا را در دستان تو قرار دهد
وی ادامه داد: شهید لاجوردی در مسایل مالی بسیار سختگیر بودند اما در مسایل دینی اصلا سخت نمیگرفتند. یادم هست وقتی در دانشكده تبریز پزشكی میخواندم، وقتی به منزل میرسیدم، وقت نماز صبح بود؛ من میخوابیدم و ایشان مرا برای نماز صبح بیدار نمیكرد كه یكبار من خیلی ناراحت شدم و به ایشان گفتم؛ پدرم گفت باید به من بگویی و ما از ترس اینكه نمازمان قضا شود، به ایشان گفته بودیم تا آخر عمرمان و تا هر وقت كه با شما هستیم، حتماً ما را برای نماز صبح بیدار كنید اما در مسایل مالی فوقالعاده سختگیر بودند و در وصیتنامهشان هم گفتهاند كه اگر میدانستم شما طاقت دارید بیشتر سخت میگرفتم و گفته بودند كه بدانید اگر بعد از فوت من، همین راه را ادامه دهید میتوانید در جنگ و با مشكلات موفقتر باشید.
فرزند شهید لاجوردی گفت: یكی از توصیههایی كه ایشان به من داشتند، این بود كه هیچ وقت طبابت را با تجارت قاطی نكنم. بابت آن چیزی كه نمیتوانی از لحاظ شرعی پول بگیری، طبابت خودت است. وقتی دانشگاه قبول شدم، ایشان خیلی خوشحال شدند و گفتند از امروز تا پایان تحصیلت، تمام مخارجت را من میدهم و تو تمام فكر و ذهنت این باشد كه در این رشتهها به موفقیت برسی تا مبادا با یك اقدام نابخردانه برای خودت و جامعهات مشكلی درست كنی و همیشه برای من دعا میكردند كه «از خدا میخواهم شفا را در دستان تو قرار دهد».
*پدرم هرگز جلوی عكس مقام معظم رهبری پای خود را دراز نمیكرد
وی ادامه داد: پدرم اعتقاد بسیار راسخی نسبت به تبعیت از ولایت داشتند و در این مورد بسیار حساس بودند و معتقد بودند كه ولایت مانند عمود خیمهای است كه اگر آسیب ببیند، تمام قوام آن خیمه نابود میشود. یادم هست كه یكبار سر سفره داشتند تیغهای ماهی را جدا میكردند به ما گفتند ببینید ولایت مانند ستون فقرات این ماهی است كه وقتی تكانش دادی، همه چیز به هم میخورد یعنی سعی میكردند، با زبان بچگانه با ما صحبت كنند كه ما متوجه معارف بزرگ شویم و حتی با رفتار سعی میكردند ما را متوجه مقام ولایت كنند. مثلاً هیچگاه در خانه پایشان را جلوی عكس مقام معظم رهبری دراز نمیكردند كه نشان دهنده اعتقاد راسخ ایشان بود. در زمان حیات امام خمینی (ره) هم میگفتند دوست دارم امام من را امتحان كنند و بگویند برو توی آتش و ببینند كه من درنگ میكنم یا نه. ایشان معتقد بود كه اگر همه اینطور ولایتپذیر باشیم، میتواند كشورمان را از بحرانهایی كه وجود دارد، سریعتر بگذراند.